Noma’lum dan repost
#داستانهای_سوتیهای_من
بیتا:
سلام واقعا ممنون که این کانالو برامون گذاشتین و به فکر شاد کردن خانوما هستین. خاطره ی من برمیگرده به پنج سال پیش که تازه نامزد کرده بودیم و چند باری با همسرم خوابیده بودیم اما شوهرم قبل خواب فقط منو میبوسید و میخوابید و خودشو کنترل میکرد که کار دستم نده. چون خانوادهامون بد میدونستن. منم چون سنم کم بود فکر می کردم شوهرم دوستم نداره یا یه مشکلی داره که بهم دست نمیزنه. تا اینکه فهمیدم یه قرصایی هست برا افزایش میل ج.ن.سی. منم به هر بدبختی بود خریدمو برای شب جمعه که شوهرم میومد خونمون نگهش داشتم. شب که اومد رفتم براش یه شربت درست کردم و قرصه رو انداختم توی شربتش حالا هر چی هم میزدم حل نمیشد که🤣🤣🤣 مامانمم هی میگفت ببر خودش هم میزنه زود ببر دیگه بنده خدا از تشنگی تلف شد و اینا.
منم شربت بردم و شوهرم خورد و...
#خاطراتوسوتیهای_من😅🤭
برای خوندن ادامه ی سوتیهای من بزن روی لینک و جوین شو😍😍😍👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFMiMc41g8ns6IdfVA
بیتا:
سلام واقعا ممنون که این کانالو برامون گذاشتین و به فکر شاد کردن خانوما هستین. خاطره ی من برمیگرده به پنج سال پیش که تازه نامزد کرده بودیم و چند باری با همسرم خوابیده بودیم اما شوهرم قبل خواب فقط منو میبوسید و میخوابید و خودشو کنترل میکرد که کار دستم نده. چون خانوادهامون بد میدونستن. منم چون سنم کم بود فکر می کردم شوهرم دوستم نداره یا یه مشکلی داره که بهم دست نمیزنه. تا اینکه فهمیدم یه قرصایی هست برا افزایش میل ج.ن.سی. منم به هر بدبختی بود خریدمو برای شب جمعه که شوهرم میومد خونمون نگهش داشتم. شب که اومد رفتم براش یه شربت درست کردم و قرصه رو انداختم توی شربتش حالا هر چی هم میزدم حل نمیشد که🤣🤣🤣 مامانمم هی میگفت ببر خودش هم میزنه زود ببر دیگه بنده خدا از تشنگی تلف شد و اینا.
منم شربت بردم و شوهرم خورد و...
#خاطراتوسوتیهای_من😅🤭
برای خوندن ادامه ی سوتیهای من بزن روی لینک و جوین شو😍😍😍👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFMiMc41g8ns6IdfVA