بخش سوم - داستان سیاوش - #شاهنامه
سیا در رو باز کرد دوزایش افتاد. سودی گفت بیا تو بیرون سرده. سیا گفت نه خوبه بابام گفت این آش رو بیارم براتون. سودی گفت بیا لباسام کمه سرما میخورما.
سیاوش خدای خودش رو یاد کرد و رفت داخل. سودابه گفت ببین سیا، هی دنبالتم چته آخه؟ چرا دوری میکنی؟ میخوامت خره. چرا نمیفهمی بابات رفتنیه.
بیا کودتا میکنیم. شب همه خواب. شاه خواب. مردم خواب ولی... من بیدار. تو بیدارتر. هوا سرد. میطلبه. سیاوش گفت نه سیکتیر من به بابام پشت کنم؟ ای تف به من. بی شرف، توجای مادر منی. برو بمیر.
اومد فرار کنه سودابه تیریپ خیار برداشت و داد و بیداد که کمک. شاه اومد دید اوه اوه چهخبره، شیطونا بدون من؟ ببرید دو بار گردنشون رو بزنید بره. مشاور شاه اومد گفت بابا صبرکن وحشی شاید اشتباهی شده. شاه گفت ببین آخه وضعیتو.
سودابه گفت: بله، آقا پسرت هی به من گیر میداد. میگفت بیا بریم سینما، بریم چس فیل بخوریم، من میگفتم نه من شوهر دارم کثافت، به دامادم میگم بیا پدرت رو در بیاره. اما سیاوش میگفت نه من میخوام می طلبه.
مشاور هم گفت ببرید گردن بزنید دوتاشونو تموم. شاه گفت کسخل تو مشاوری مثلا برو کنار.
از شوخی گذشته اما شاه باز به اینکه سیاوش اینکار رو کنه بد دل بود. چون اون زیر دست رستم بوده و ذات پاکی داره فکری به سرش زد...
شاه میدونست که سودابه خیلی خوش بو است. یعنی بهترین مشکها رو استفاده میکنه. شاه گفت: بر و بازو و سرو بالای او/ سراسر ببویید هرجای او/ ز سودابه بوی می و مشک ناب
شاه بدون اینکه چیزی بگه سیاوش رو بغل کرد دید بله اصلا بو نمیده. ای بی شرف. ببرید سودابه رو سر بزنید. سیاوشم تیریپ پوریای ولی گرفت گفت نه بالاخره جوونه، خامی کرده. بگذریم.
باباشم گفت دمت گرم، پس بین خودمون باشه. میدونی مادرت مرده و من تنهام، تنها بودی؟ رستم بهت نگفته تنهایی بده؟ سخته بفهم پسرم. سودابه که دید مورد خشم پادشاه قرار گرفته از رو نرفت و تصمیم به کار دیگری گرفت...
ادامه دارد...
سیا در رو باز کرد دوزایش افتاد. سودی گفت بیا تو بیرون سرده. سیا گفت نه خوبه بابام گفت این آش رو بیارم براتون. سودی گفت بیا لباسام کمه سرما میخورما.
سیاوش خدای خودش رو یاد کرد و رفت داخل. سودابه گفت ببین سیا، هی دنبالتم چته آخه؟ چرا دوری میکنی؟ میخوامت خره. چرا نمیفهمی بابات رفتنیه.
بیا کودتا میکنیم. شب همه خواب. شاه خواب. مردم خواب ولی... من بیدار. تو بیدارتر. هوا سرد. میطلبه. سیاوش گفت نه سیکتیر من به بابام پشت کنم؟ ای تف به من. بی شرف، توجای مادر منی. برو بمیر.
اومد فرار کنه سودابه تیریپ خیار برداشت و داد و بیداد که کمک. شاه اومد دید اوه اوه چهخبره، شیطونا بدون من؟ ببرید دو بار گردنشون رو بزنید بره. مشاور شاه اومد گفت بابا صبرکن وحشی شاید اشتباهی شده. شاه گفت ببین آخه وضعیتو.
سودابه گفت: بله، آقا پسرت هی به من گیر میداد. میگفت بیا بریم سینما، بریم چس فیل بخوریم، من میگفتم نه من شوهر دارم کثافت، به دامادم میگم بیا پدرت رو در بیاره. اما سیاوش میگفت نه من میخوام می طلبه.
مشاور هم گفت ببرید گردن بزنید دوتاشونو تموم. شاه گفت کسخل تو مشاوری مثلا برو کنار.
از شوخی گذشته اما شاه باز به اینکه سیاوش اینکار رو کنه بد دل بود. چون اون زیر دست رستم بوده و ذات پاکی داره فکری به سرش زد...
شاه میدونست که سودابه خیلی خوش بو است. یعنی بهترین مشکها رو استفاده میکنه. شاه گفت: بر و بازو و سرو بالای او/ سراسر ببویید هرجای او/ ز سودابه بوی می و مشک ناب
شاه بدون اینکه چیزی بگه سیاوش رو بغل کرد دید بله اصلا بو نمیده. ای بی شرف. ببرید سودابه رو سر بزنید. سیاوشم تیریپ پوریای ولی گرفت گفت نه بالاخره جوونه، خامی کرده. بگذریم.
باباشم گفت دمت گرم، پس بین خودمون باشه. میدونی مادرت مرده و من تنهام، تنها بودی؟ رستم بهت نگفته تنهایی بده؟ سخته بفهم پسرم. سودابه که دید مورد خشم پادشاه قرار گرفته از رو نرفت و تصمیم به کار دیگری گرفت...
ادامه دارد...