💦🍭💦🍭💦
🍭💦🍭🫧
🍭🫧🍭
🫧🍭
#پارت_1
#کنیز_خراب🔞
_دختر جوون به عنوان کنیز اوردی تو خونه من که چی بشه؟ نکن کیارش آه دارم حرف میزنم.
کیارش بی توجه به حرف های زنش، صورتش رو به دیوار حمام چسبوند و از پشت خودش رو به باسن بزرگ زنش چسبوند.
_عطیه به شوهرت حال بده جای حرف های اضافی! بعد من چشمم دنبال دخترِ مرتضی نیست اون مثل داداشم بود.
با این حرفش سریع لای بزرگ و سیخ شده شو حرکت داد.
شیشه های حمام شون رو کدر نکرده بود و من داشتم سکس صاحب کارم رو با زنش میدیدم.
جوری کمر زد که ناله زنش بلند شد.
به وضوح سیخ شدن نوک سینه هام رو حس کردم و رون های پام رو محکم بهم چسبوندم.
اولین بار بود که لخت یه مرد رو میدیدم و دلم میخواست الان من جای زنش باشم.
سریع خودشو بیرون کشید و سر زنش رو گرفت و مجبور کرد روی زمین خیس زانو بزنه.
وقتی اون حجم بزرگ رو تو دهن کوچیک عطیه کرد، ناخواسته من حس تنگی نفس بهم دست داد و چشم هام خمار شد.
نفس های تحریک شده مو شنیدم و کیارش با.سنش رو تند عقب و جلو کرد که...
_خاله کجایی؟ من شکلات میخوام.
با شنیدن صدای نفس دخترِ کیارش شوکه دستم که داشت تو شر.تم میرفت بالا اوردم و بهش زل زدم.
https://t.me/+zpm62039nE42NGI0
https://t.me/+zpm62039nE42NGI0
https://t.me/+zpm62039nE42NGI0
https://t.me/+zpm62039nE42NGI0
https://t.me/+zpm62039nE42NGI0
آوا دختر19ساله چشم رنگی که میره تو عمارت پسرعموی پدرش که زن و بچه داره و به عنوان کنیز اونجا کار میکنه ولی به چشم پسرعموی پدرش میاد و میخواد مخفیانه باهاش سکس داشته باشه، آوا که میخواد از زنِ این خونه انتقام بگیره شبا وقتی زنش خوابه تو اتاق شوهرش میره و باهاش میخوابه تا...🔞💦
🍭💦🍭🫧
🍭🫧🍭
🫧🍭
#پارت_1
#کنیز_خراب🔞
_دختر جوون به عنوان کنیز اوردی تو خونه من که چی بشه؟ نکن کیارش آه دارم حرف میزنم.
کیارش بی توجه به حرف های زنش، صورتش رو به دیوار حمام چسبوند و از پشت خودش رو به باسن بزرگ زنش چسبوند.
_عطیه به شوهرت حال بده جای حرف های اضافی! بعد من چشمم دنبال دخترِ مرتضی نیست اون مثل داداشم بود.
با این حرفش سریع لای بزرگ و سیخ شده شو حرکت داد.
شیشه های حمام شون رو کدر نکرده بود و من داشتم سکس صاحب کارم رو با زنش میدیدم.
جوری کمر زد که ناله زنش بلند شد.
به وضوح سیخ شدن نوک سینه هام رو حس کردم و رون های پام رو محکم بهم چسبوندم.
اولین بار بود که لخت یه مرد رو میدیدم و دلم میخواست الان من جای زنش باشم.
سریع خودشو بیرون کشید و سر زنش رو گرفت و مجبور کرد روی زمین خیس زانو بزنه.
وقتی اون حجم بزرگ رو تو دهن کوچیک عطیه کرد، ناخواسته من حس تنگی نفس بهم دست داد و چشم هام خمار شد.
نفس های تحریک شده مو شنیدم و کیارش با.سنش رو تند عقب و جلو کرد که...
_خاله کجایی؟ من شکلات میخوام.
با شنیدن صدای نفس دخترِ کیارش شوکه دستم که داشت تو شر.تم میرفت بالا اوردم و بهش زل زدم.
https://t.me/+zpm62039nE42NGI0
https://t.me/+zpm62039nE42NGI0
https://t.me/+zpm62039nE42NGI0
https://t.me/+zpm62039nE42NGI0
https://t.me/+zpm62039nE42NGI0
آوا دختر19ساله چشم رنگی که میره تو عمارت پسرعموی پدرش که زن و بچه داره و به عنوان کنیز اونجا کار میکنه ولی به چشم پسرعموی پدرش میاد و میخواد مخفیانه باهاش سکس داشته باشه، آوا که میخواد از زنِ این خونه انتقام بگیره شبا وقتی زنش خوابه تو اتاق شوهرش میره و باهاش میخوابه تا...🔞💦