حوله را رها میکنم تا کنار پایم روی زمین بیفتد. دست روی کبودی روی جناق سینه میکشم. چشم میبندم و با اشتیاق صحنه های دیشب را مرور میکنم. بوسه ها را... دست های گرم و بزرگی را که هیجان وافرشان از لرزش و خشونت شیرینشان هویدا بود...
-سرما می خوری باز قلنج میکنیا...
چانه اش روی شانه ام و نگاهش روی تن بی پوششم سنگین است:
-چند بار بگم جلو باد اسپیلتر نباش؟ اونم با این وضعیت و موهای خیس؟
میچرخم تا تناسب به هم ریخته اندامم توی ذوقش نزند:
-خیلی گرممه...
قدم زیادی برای قامتش کوتاه است. برای همین سینه برهنه اش میشود جایگاه سرم. دست دور کمرش میاندازم..
-یواش تر خانم خانما...
-همش نگران دخترتی...
حواسم هست که عقب عقب می رود و مرا هم با خودش از تیر رس باد اسپیلتر دور میکند. دستم را که در حال ور رفتن با موهای پشت سرش است می گیرد. بوسه ای روی انگشتهایم میزند:
-بیشتر نگران این یکی دختر کوچولوی حسودمم... نه که شرایطش یکم ویژه ست، میترسم با این وضعیت خوشکل موشکل که دلبری میکنه و فکر من بی طاقت نیست، کار دست جفتمون بدم...
لب میگزم و او لب می زند:
-آره...
و قبل از اینکه به خودم بجنبم، روی تخت فرود می آیم... نرم و با احتیاط... بوسه اش را از روی شکمم شروع میکند:
-ببخش کوچولو... اما همش تقصیر مامان دلبرته... خودش میدونه دیونشم، دلتنگشم، تشنشم... اما دست برنمیداره از دلبری...
😍❤️
#توصیه_ویژه_نویسنده
اثرجذاب و #جنجالی دیگراز نویسندهی توانای📚 #در_جگر_خاریست
بازگشت دوباره #نسیم_شبانگاه با #در_معبدسکوت_تو_رقصیدم 👇🏻👇🏻👇🏻
https://t.me/joinchat/AAAAAEnmQaFoAOFPZd4psw
-سرما می خوری باز قلنج میکنیا...
چانه اش روی شانه ام و نگاهش روی تن بی پوششم سنگین است:
-چند بار بگم جلو باد اسپیلتر نباش؟ اونم با این وضعیت و موهای خیس؟
میچرخم تا تناسب به هم ریخته اندامم توی ذوقش نزند:
-خیلی گرممه...
قدم زیادی برای قامتش کوتاه است. برای همین سینه برهنه اش میشود جایگاه سرم. دست دور کمرش میاندازم..
-یواش تر خانم خانما...
-همش نگران دخترتی...
حواسم هست که عقب عقب می رود و مرا هم با خودش از تیر رس باد اسپیلتر دور میکند. دستم را که در حال ور رفتن با موهای پشت سرش است می گیرد. بوسه ای روی انگشتهایم میزند:
-بیشتر نگران این یکی دختر کوچولوی حسودمم... نه که شرایطش یکم ویژه ست، میترسم با این وضعیت خوشکل موشکل که دلبری میکنه و فکر من بی طاقت نیست، کار دست جفتمون بدم...
لب میگزم و او لب می زند:
-آره...
و قبل از اینکه به خودم بجنبم، روی تخت فرود می آیم... نرم و با احتیاط... بوسه اش را از روی شکمم شروع میکند:
-ببخش کوچولو... اما همش تقصیر مامان دلبرته... خودش میدونه دیونشم، دلتنگشم، تشنشم... اما دست برنمیداره از دلبری...
😍❤️
#توصیه_ویژه_نویسنده
اثرجذاب و #جنجالی دیگراز نویسندهی توانای📚 #در_جگر_خاریست
بازگشت دوباره #نسیم_شبانگاه با #در_معبدسکوت_تو_رقصیدم 👇🏻👇🏻👇🏻
https://t.me/joinchat/AAAAAEnmQaFoAOFPZd4psw