ساعت حوالی چهار صبح است. یکی از واژههایی که در ساعت ِعطارخوانی از ماشین ِتذکره پیادهام میکند تا توقفی در حوالی عالم معنا داشته باشم «ندیم» است. برخی واژهها فرم ِنوازشاند. حال با همین معنی که دکتر انوری در صفحهی ۷۷۷۵ از جلد ۸ فرهنگ سخن آورده است این قسمت از تذکره را در ذکر حلاج همراه من بخوانید:
نقل است که روزی شخصی به نزدیک وی درآمد عقربی را دید که گرد او میگشت. آن مرد قصد کشتن گزدم کرد. حلاج گفت: «دست ازو بدار که دوانزده سال است که او ندیم ِما بوده است.»
صفحهی ۶۴۰ از تذکره، عطار، تصحیح دکتر شفیعی کدکنی، ج ۱
نقل است که روزی شخصی به نزدیک وی درآمد عقربی را دید که گرد او میگشت. آن مرد قصد کشتن گزدم کرد. حلاج گفت: «دست ازو بدار که دوانزده سال است که او ندیم ِما بوده است.»
صفحهی ۶۴۰ از تذکره، عطار، تصحیح دکتر شفیعی کدکنی، ج ۱