هر فهمی، سوء فهم است.
«شلایر ماخر»
درست در همان ثانیه که عکاس میخواست اندوه گریزانی را شکار کند، صدای سنتوری درمیان جمعیت با لطافتی عریان شنیده میشد. موجودی درونی که از کودکی ردپایش را میشناختم میل به طغیان داشت. میخواست بیشکلیاش را از حنجرهام به بیرون پرتاب کند. امکانِ برونریزیاش که وجه ِانقلابی ِگریستن بود، برای من و ادراکم از آن موجود، نه پایان ِماجرا بلکه تقلیل حسرت به سانتیمانتالیسم ِاشکها بود. حسرتی که همواره فراسوی سرکوبهای زبان ایستاده است تا آبستن تشویشهای لاعلاج باشد. بااینهمه میدانستم که آدمی مستخدم میل است. پشت نقاب ِمنتقد ِجلسه پنهان شدم تا آن موجود موذی برای لحظهای در نزاع امیال شکست بخورد. بازنده اما که بود؟
#محمد_شاه_شمس