گرچه می دانم دلم از عشق ناخشنود نیست
عشق جز درد عمیق و زخم بی بهبود نیست
عشق؛ دنیایی که هرکس آمد و گفتش درود
دیگرش -جز مرگ- هرگز فرصت بدرود نیست
شادمانی را گرفت از من، بجایش شعر داد
شعر ... آری، شعر ... سودایی که هیچش سود نیست
شعر می گویم مگر یادم بماند زنده ام
رود هم روزی اگر از پا نِشیند، رود نیست
ناگهان یک شب سراغم آمد و با خنده گفت:
"نوش داروی توام!" با طعنه گفتم: "زود نیست؟!"
دیر شد، در من اگر هم شور و شوقی بود، مُرد
دیر شد؛ این مرد، آن مردی که سابق بود، نیست
#سجاد_رشیدیپور
📕حتی به روزگاران
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@sd_bl
گرچه می دانم دلم از عشق ناخشنود نیست
عشق جز درد عمیق و زخم بی بهبود نیست
عشق؛ دنیایی که هرکس آمد و گفتش درود
دیگرش -جز مرگ- هرگز فرصت بدرود نیست
شادمانی را گرفت از من، بجایش شعر داد
شعر ... آری، شعر ... سودایی که هیچش سود نیست
شعر می گویم مگر یادم بماند زنده ام
رود هم روزی اگر از پا نِشیند، رود نیست
ناگهان یک شب سراغم آمد و با خنده گفت:
"نوش داروی توام!" با طعنه گفتم: "زود نیست؟!"
دیر شد، در من اگر هم شور و شوقی بود، مُرد
دیر شد؛ این مرد، آن مردی که سابق بود، نیست
#سجاد_رشیدیپور
📕حتی به روزگاران
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@sd_bl