یکی از موضوعاتی که مارشال روزنبرگ توی کتاب زبان زندگی صحبت میکنه درمورد زود قضاوت کردن و سریع و زیاد لیبل زدنه.
لیبل زدن میتونه اولین قدم برای انسانیت زدایی و حتی نابودی یک انسان در ذهن باشه. این کار آدم رو از فضای همدلی و درک عمیق دور میکنه مثلاً وقتی یه فرد داعشی با برچسبهایی مثل "كافر"، "ملحد"، "بی حجاب" و بی دین" شروع میکنه اول انسانیت شخص رو تو ذهن خودش از بین میبره و بعداً به خشونت فیزیکی رو میاره یعنی اون فرد رو یه بار در ذهن خودش میکشه اینجوری از درک و همدلی با دیگران دور میشه و فکر کردن رو کنار میذاره به جای اینکه از خودش بپرسه چرا این رفتار رو داره با لیبل زدن خشم عمیقی در درونش ایجاد می کنه.
لیبل زدن عملاً فرآیند فکر کردن رو کنار می ذاره به جای توجه به پیچیدگی های زندگی و ماهیت واقعی آدمها با برچسب های ساده و سطحی به موضوعات نگاه میکنیم اینجوری تفاوت ها رو نادیده میگیریم در حالی که همین تفاوت هاست که ما رو به فهم و تفاهم واقعی میرسونه
لیبل زدن در عمق خود تلاشی است برای یافتن سادگی و امنیت در دنیایی پیچیده و گاه ترسناک ما با -برچسب های بی پایه سعی میکنیم تا افراد و موقعیتها را در دسته بندی های ساده و قابل فهم قرار دهیم زیرا این کار پاسخی است به اضطرابهای درونی مان، اضطرابهایی که از ناشناخته ها و غیر قابل پیش بینی ها ناشی میشود.
با این مکانیزم به نوعی از فرافکنی روی می آوریم جایی که ویژگی ها یا احساساتی که در خود نمی پسندیم را به دیگران نسبت میدهیم این عمل نه تنها باعث میشود تا تصور مثبتی از خود حفظ کنیم بلکه از روبرو شدن با ابعاد تاریک تر روانمان جلوگیری کنیم
اما در این راه ما بهای سنگینی میپردازیم. لیبل زدن نه تنها از قدرت فهم عمیق تر و همدلی با دیگران میکاهد بلکه نگاه ما را به یک سویه محدود میکند. برچسب ها هر چند اغلب نادرست میتوانند به قفسهایی برای تفکر و ادراک تبدیل شوند که ما را از تجربه زیباییهای چندوجهی زندگی باز میدارند.
لیبل زدن میتونه اولین قدم برای انسانیت زدایی و حتی نابودی یک انسان در ذهن باشه. این کار آدم رو از فضای همدلی و درک عمیق دور میکنه مثلاً وقتی یه فرد داعشی با برچسبهایی مثل "كافر"، "ملحد"، "بی حجاب" و بی دین" شروع میکنه اول انسانیت شخص رو تو ذهن خودش از بین میبره و بعداً به خشونت فیزیکی رو میاره یعنی اون فرد رو یه بار در ذهن خودش میکشه اینجوری از درک و همدلی با دیگران دور میشه و فکر کردن رو کنار میذاره به جای اینکه از خودش بپرسه چرا این رفتار رو داره با لیبل زدن خشم عمیقی در درونش ایجاد می کنه.
لیبل زدن عملاً فرآیند فکر کردن رو کنار می ذاره به جای توجه به پیچیدگی های زندگی و ماهیت واقعی آدمها با برچسب های ساده و سطحی به موضوعات نگاه میکنیم اینجوری تفاوت ها رو نادیده میگیریم در حالی که همین تفاوت هاست که ما رو به فهم و تفاهم واقعی میرسونه
لیبل زدن در عمق خود تلاشی است برای یافتن سادگی و امنیت در دنیایی پیچیده و گاه ترسناک ما با -برچسب های بی پایه سعی میکنیم تا افراد و موقعیتها را در دسته بندی های ساده و قابل فهم قرار دهیم زیرا این کار پاسخی است به اضطرابهای درونی مان، اضطرابهایی که از ناشناخته ها و غیر قابل پیش بینی ها ناشی میشود.
با این مکانیزم به نوعی از فرافکنی روی می آوریم جایی که ویژگی ها یا احساساتی که در خود نمی پسندیم را به دیگران نسبت میدهیم این عمل نه تنها باعث میشود تا تصور مثبتی از خود حفظ کنیم بلکه از روبرو شدن با ابعاد تاریک تر روانمان جلوگیری کنیم
اما در این راه ما بهای سنگینی میپردازیم. لیبل زدن نه تنها از قدرت فهم عمیق تر و همدلی با دیگران میکاهد بلکه نگاه ما را به یک سویه محدود میکند. برچسب ها هر چند اغلب نادرست میتوانند به قفسهایی برای تفکر و ادراک تبدیل شوند که ما را از تجربه زیباییهای چندوجهی زندگی باز میدارند.