زخمها ارجمندترین تجربههای آدمیاند اگر مهلکترینند نیز. هر زخم اشاره به چیزی دارد، زخم از حیث التفاتیاش حدّ فارق میتواند بود، اشاره دارد به نوعی عریانی و رهایی و صمیمیت و ربط و تماس و توقعی که «زخم برداشتن» را ممکن کرده است وگرنه آنکس که دوری گزیند یا زرهی پولادین بپوشد چگونه زخم میتواند برداشت؟ زخم چون گسستن است، گسستن رگی که از وجود آن بسا بیخبر بودهای، سینهبهسینهی سیاهی شدن. چشاندن سیاهی و سوی تاریک سرشت جهان و آدمی آن هدیهایست که گاه با یک آموزگار گاه با یک کتاب یا شعر یا رمان صورت وقوع میپذیرد. گاهی هم آن آموزگار، آن راهنما، آن مرشد، خود نمیداند مقدّر است چشانندهی سیاهی و درد باشد ــــمأمور تشرّفی که حتا از قدرت درک سیاهی هم عاجز است.
به ربط زخم و زبان چگونه میتوان اندیشید؟ زخم و نوشتن، یا زخم و آگاهی، حتا زخم و تاریخِ آگاهی میتواند موضوع تأمل و تحریر و تصنیف عمریِ «انسان عاشق» باشد.
عمده، به خیال من، درک سوی تاریکیست و سپاس از برای زخم و مرهم ننهادن و تاب آوردن مزههای تلخ، و نوشتن از آن.
نه چون نوشتن فراموشی میآورد، که نمیآورد؛
نه چون نوشتن التیام میدهد، که نمیدهد؛
و نه چون نوشتن قسمی حقبهجانبی میآورد و تشفیِ خاطری کاذب به نویسندهاش میدهد، که بسا بدهد و بدا به حال آنان که با این حدّ حقیر التهاب روحشان را تسکین بدهند؛
بلکه چون کار دیگری با زخم/خاطره نمیتوان کرد تا سیاهی تو را نبلعد.
مانا روانبد
@Sazdahanieman
به ربط زخم و زبان چگونه میتوان اندیشید؟ زخم و نوشتن، یا زخم و آگاهی، حتا زخم و تاریخِ آگاهی میتواند موضوع تأمل و تحریر و تصنیف عمریِ «انسان عاشق» باشد.
عمده، به خیال من، درک سوی تاریکیست و سپاس از برای زخم و مرهم ننهادن و تاب آوردن مزههای تلخ، و نوشتن از آن.
نه چون نوشتن فراموشی میآورد، که نمیآورد؛
نه چون نوشتن التیام میدهد، که نمیدهد؛
و نه چون نوشتن قسمی حقبهجانبی میآورد و تشفیِ خاطری کاذب به نویسندهاش میدهد، که بسا بدهد و بدا به حال آنان که با این حدّ حقیر التهاب روحشان را تسکین بدهند؛
بلکه چون کار دیگری با زخم/خاطره نمیتوان کرد تا سیاهی تو را نبلعد.
مانا روانبد
@Sazdahanieman