گفت : جمعه ها آدم خیلی دلش می گیره
ولی از اون بدتر اینه که
عصرِ جمعه خونه باشی و بارون بزنه.
_گفتم : آره؛
اینجوری که آدمو خفه می کنه!
_گفت : می دونی؟
خیلیا توو جمعه شاعر شدن!
تا حالا چیزی توو جمعه ها نوشتی؟
_گفتم : من جمعه ها
رو شیشه ی بخار گرفته ی پنجره،
با انگشت می نویسم :
"لطفا یکی مرا از مرگ نجات بدهد"
#بابک_زمانی
📚 لطفا یکی مرا از مرگ نجات بدهد
@Sazdahanieman
ولی از اون بدتر اینه که
عصرِ جمعه خونه باشی و بارون بزنه.
_گفتم : آره؛
اینجوری که آدمو خفه می کنه!
_گفت : می دونی؟
خیلیا توو جمعه شاعر شدن!
تا حالا چیزی توو جمعه ها نوشتی؟
_گفتم : من جمعه ها
رو شیشه ی بخار گرفته ی پنجره،
با انگشت می نویسم :
"لطفا یکی مرا از مرگ نجات بدهد"
#بابک_زمانی
📚 لطفا یکی مرا از مرگ نجات بدهد
@Sazdahanieman