"مظفر بقایی" درباره "شهریار" جمله ای دارد که می گوید:
"شهریار به اصطلاح به خودش کثافت کرد. واقعاً کثافت کرد" و مقصودش برخی اشعار سیاسی اواخر عمر شهریار است که سابقه درخشان غزلسرایی شاعر را به کلی ملکوک کرد. البته بقایی همین نظر را نسبت به "توللّی" هم داشت که بعد از عمری التفاصیل نوشتن در روزنامه "شاهد"، برای "اسدالله علم" لقب "میربتان" به کار برد و سابقه آزادی خواهی خود را خراب کرد.از مخلص بپرسید به نظر من توللّی بیشتر به نوعی در دفتر شعر "پویه" مرام و لوطی مسلکیِ علم را ستوده بود و از این منظر قابل قیاس با شهریار نیست اگرچه نباید فراموش کرد که به قول انوری:
بدین دقیقه که گفتم گمان کدیه مبر
به بنده، گرچه گدایی شریعت شعراست
اما یکی از کسانی که واقعا در این وادی دست شهریار را هم از پشت بست، "محمد خرمشاهی" بود که هرگز استعدادی مانند شهریار نداشت ولی تا زمانی که در مجله "توفیق" مطلب مینوشت طنزپرداز قابل اعتنایی بود.خرمشاهی که خود از خانوادهای روحانی بود در جریان داستان معروف دیدن عکس در ماه دوبیت طنز سرود که برایش پس از انقلاب دردسر شد و البته به اشتباه، برخی این شعر را با شعر "ابوالحسن ملک" شاعر اهل اراک متوفی در سن خوزه! خلط کردهاند ولی شعر ملک با مطلع:
دیشب گروه امت از جا جهیده بودند
از خانه ها شتابان بیرون پریده بودند
به گفتار خرمشاهی دخلی ندارد. در هر حال چندی بعد که ورق برگشت خرمشاهی را بابت زبان درازی دستگیر و زندانی کردند. نمیدانم با چه لطایف الحیلی ملک الموت را از خود دور کرد ولی بعدها به پیشنهاد "حسین شریعتمداری" به پراودای او یعنی کیخان! رفت و در واقع بعد از سالها قلمزنی در توفیق! توفیق خدمت فرهنگی علیه اهداف امپریالیسم و ادب کردن عناصر وابسته داخلی را به دست آورد. به قول خودش :
"میخواهم فقط در خدمت اسلام و انقلاب باشم و برای مردمی که جان بر کف در برابر جهانخواران ایستادهاند، شعر بسرایم!"
کافیست مطالب منثور و منظوم خرمشاهی را در این ایام با اسم مستعار "میلاد"_که نمادی از عمر مجددش بود_بخوانیم و با "گل مولا" برخوردی نزدیک از نوع دوم! داشته باشیم. مثلا درباب ناوگان آمریکا گفته:
بار دگر عمو سام بگرفته یک بهانه
لشکر کشی نموده در خاور میانه!
یا :
کنون آمدم باز با ناوگان
همان ناوگان یادگار رگان!
در هر حال شاید بتوان کمی هم به او حق داد که به خاطر سابقه دار شدن آن هم چنین سابقهای از کار محروم شده بود و به ناچار برای درآوردن خرج فرزندانش: بهرام و شهرام و جمشید، در ینگه دنیا، همان کاری را در ادبیات کرد که برای مدتی "عبدالله شهبازی" در تاریخ کرده بود. عمر ۱۰۶ ساله خرمشاهی که نمیخواست سرنوشتی چون "کارل رادک" بیابد و بیشتر یک "بروس جنر" سیاسی بود را باید با دیده عبرت نگریست تا بدانیم چرا برخی از چسبیدن به دم و دستگاه اشخاص و حکومت ها نان میخورند و عدهای به طریق "منصور یاقوتی" و "ابراهیم نبوی" با همه سختیش دل مینهند. شیوه شعر وی اگرچه بر روی برخی متشاعران هم مسلکش چون "ناصر فیض" هم اثر داشت ولی شاید آنچه از صدها صفحه نظم و نثرش در خاطر مردم مانده تنها یک بیت معروف است که ابدا ربطی به مطالبش در این سالها ندارد:
در کلبهٔ ما رونق اگر نیست صفا هست
هرجا که صفا هست در آن نورِ خدا هست
محمّدامین احمدپور
@savadvabayaz | سواد و بیاض
"شهریار به اصطلاح به خودش کثافت کرد. واقعاً کثافت کرد" و مقصودش برخی اشعار سیاسی اواخر عمر شهریار است که سابقه درخشان غزلسرایی شاعر را به کلی ملکوک کرد. البته بقایی همین نظر را نسبت به "توللّی" هم داشت که بعد از عمری التفاصیل نوشتن در روزنامه "شاهد"، برای "اسدالله علم" لقب "میربتان" به کار برد و سابقه آزادی خواهی خود را خراب کرد.از مخلص بپرسید به نظر من توللّی بیشتر به نوعی در دفتر شعر "پویه" مرام و لوطی مسلکیِ علم را ستوده بود و از این منظر قابل قیاس با شهریار نیست اگرچه نباید فراموش کرد که به قول انوری:
بدین دقیقه که گفتم گمان کدیه مبر
به بنده، گرچه گدایی شریعت شعراست
اما یکی از کسانی که واقعا در این وادی دست شهریار را هم از پشت بست، "محمد خرمشاهی" بود که هرگز استعدادی مانند شهریار نداشت ولی تا زمانی که در مجله "توفیق" مطلب مینوشت طنزپرداز قابل اعتنایی بود.خرمشاهی که خود از خانوادهای روحانی بود در جریان داستان معروف دیدن عکس در ماه دوبیت طنز سرود که برایش پس از انقلاب دردسر شد و البته به اشتباه، برخی این شعر را با شعر "ابوالحسن ملک" شاعر اهل اراک متوفی در سن خوزه! خلط کردهاند ولی شعر ملک با مطلع:
دیشب گروه امت از جا جهیده بودند
از خانه ها شتابان بیرون پریده بودند
به گفتار خرمشاهی دخلی ندارد. در هر حال چندی بعد که ورق برگشت خرمشاهی را بابت زبان درازی دستگیر و زندانی کردند. نمیدانم با چه لطایف الحیلی ملک الموت را از خود دور کرد ولی بعدها به پیشنهاد "حسین شریعتمداری" به پراودای او یعنی کیخان! رفت و در واقع بعد از سالها قلمزنی در توفیق! توفیق خدمت فرهنگی علیه اهداف امپریالیسم و ادب کردن عناصر وابسته داخلی را به دست آورد. به قول خودش :
"میخواهم فقط در خدمت اسلام و انقلاب باشم و برای مردمی که جان بر کف در برابر جهانخواران ایستادهاند، شعر بسرایم!"
کافیست مطالب منثور و منظوم خرمشاهی را در این ایام با اسم مستعار "میلاد"_که نمادی از عمر مجددش بود_بخوانیم و با "گل مولا" برخوردی نزدیک از نوع دوم! داشته باشیم. مثلا درباب ناوگان آمریکا گفته:
بار دگر عمو سام بگرفته یک بهانه
لشکر کشی نموده در خاور میانه!
یا :
کنون آمدم باز با ناوگان
همان ناوگان یادگار رگان!
در هر حال شاید بتوان کمی هم به او حق داد که به خاطر سابقه دار شدن آن هم چنین سابقهای از کار محروم شده بود و به ناچار برای درآوردن خرج فرزندانش: بهرام و شهرام و جمشید، در ینگه دنیا، همان کاری را در ادبیات کرد که برای مدتی "عبدالله شهبازی" در تاریخ کرده بود. عمر ۱۰۶ ساله خرمشاهی که نمیخواست سرنوشتی چون "کارل رادک" بیابد و بیشتر یک "بروس جنر" سیاسی بود را باید با دیده عبرت نگریست تا بدانیم چرا برخی از چسبیدن به دم و دستگاه اشخاص و حکومت ها نان میخورند و عدهای به طریق "منصور یاقوتی" و "ابراهیم نبوی" با همه سختیش دل مینهند. شیوه شعر وی اگرچه بر روی برخی متشاعران هم مسلکش چون "ناصر فیض" هم اثر داشت ولی شاید آنچه از صدها صفحه نظم و نثرش در خاطر مردم مانده تنها یک بیت معروف است که ابدا ربطی به مطالبش در این سالها ندارد:
در کلبهٔ ما رونق اگر نیست صفا هست
هرجا که صفا هست در آن نورِ خدا هست
محمّدامین احمدپور
@savadvabayaz | سواد و بیاض