"ژیک" dan repost
تو و چشم هايت روزگاري ميان روزنامه ها ميان خبر ها و نيازمندي هايش گشته ايد تا شايد ردي از يك اسم خاص ببينيد، تو و چشم هايت روزگاري تمام خيابان هاي شهر را رصد كرده ايد و هيچ چيز به جز جا پاي آدم هاي رفته نمي بينيد، تو و چشم هايت خيلي وقت است كه به هم ديگر اعتماد نمي كنيد!
تو و دست هايت به اندازه تمام روز هاي سال جا مانده ايد در صف طويلي از نداشتن ها؛ خستگي ها و گاهي جا مانده ايد ميان پس مانده هاي فكري آدم هايي كه حتي نمي توانند حس هاي لعنتي درونيشان را به زبان بياورند تو دست هايت جا مانده اي در حافظه خاطرات فردي كه هنوز هم در ميان تمام زندگي روزمره اش به تو فكر مي كند!
تو و پاهايت ميرويد تا شهر ستاره ها، تا در خانه اي كه نا آشناست، تا كنار آدم هايي كه در لجن زار هاي تباهي نشسته اند! تو و پاهايت ميرويد تا كشف خيابان هاي نا شناخته؛ قدم زدن هاي دو نفره، جا ماندن هاي تك نفره! تو و پاهايت مي رويد تا گم شدن در پيچ و خم جاده اي كه برگشتي ندارد!
تو و لب هايت عمري ست كه نمي دانيد واژه ها دليل مرگند؛ دليل جان باختن؛ دليل بوي تعفن خوابيده در شهر! تو لب هايت فراموش كرده ايد حرف هاي گفته شده دليل رصد كردن چشم ها مي شوند؛ دليل دست هايي كه جا مانده اند ميان واژه هاي نكبت بار به زبان نيامده؛ دليل پاهاي از نفس افتاده! تو لب هايت نمي دانيد و سعي مي كنيد فراموش كنيد گرماي به جا مانده اي را كه هنوز هم گاهي آتش مي گيرد!
#ژيك ( #صنم_عابدینی )
صآنِم
تو و دست هايت به اندازه تمام روز هاي سال جا مانده ايد در صف طويلي از نداشتن ها؛ خستگي ها و گاهي جا مانده ايد ميان پس مانده هاي فكري آدم هايي كه حتي نمي توانند حس هاي لعنتي درونيشان را به زبان بياورند تو دست هايت جا مانده اي در حافظه خاطرات فردي كه هنوز هم در ميان تمام زندگي روزمره اش به تو فكر مي كند!
تو و پاهايت ميرويد تا شهر ستاره ها، تا در خانه اي كه نا آشناست، تا كنار آدم هايي كه در لجن زار هاي تباهي نشسته اند! تو و پاهايت ميرويد تا كشف خيابان هاي نا شناخته؛ قدم زدن هاي دو نفره، جا ماندن هاي تك نفره! تو و پاهايت مي رويد تا گم شدن در پيچ و خم جاده اي كه برگشتي ندارد!
تو و لب هايت عمري ست كه نمي دانيد واژه ها دليل مرگند؛ دليل جان باختن؛ دليل بوي تعفن خوابيده در شهر! تو لب هايت فراموش كرده ايد حرف هاي گفته شده دليل رصد كردن چشم ها مي شوند؛ دليل دست هايي كه جا مانده اند ميان واژه هاي نكبت بار به زبان نيامده؛ دليل پاهاي از نفس افتاده! تو لب هايت نمي دانيد و سعي مي كنيد فراموش كنيد گرماي به جا مانده اي را كه هنوز هم گاهي آتش مي گيرد!
#ژيك ( #صنم_عابدینی )
صآنِم