عاشقانه های یک منطقی


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


من اون كسي كه تو ميبيني نيستم
شايد درارو ، رو تو باز كردم ...
#ساینا_سلمـاني
ارتباط با ما:
@atlas_f
.
https://telegram.me/HarfBeManBot?start=NDEzNTE3MTY
.
اینستای چنل: saina_salmani@

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


vivatstudio dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
#در_خانه_بمانيم 🏡
#ماسك_بزنيم 😷
كارى از استوديو ويوات
.


💚

راستش شبايي كه خيلي دلم مي گرفت به خودم مي گفتم اگه الان كسي تو زندگيم بود ، مجبور نبودم زانوهامو بغل كنم يا رو تختم بيفتم و پتو رو بكشم رو سرم و تنهايي بغض كنم !
اولين بار كه وارد رابطه شدم
وقتي يه شب غم تو وجودم دوييد ،
زود تر هر شب گفتم شب بخير ؛
اما متوجه نشد ...
از صدام نفهميد
حس نكرد آدم هميشه نيستم و
بغضي كه محكم غورت دادمو نديد ..
فهميدم سهم ما آدماي احساساتي هميشه تنهاييه !
و اين تنهايي ربطي به بود و نبود آدماي اطرافمون نداره
همون شبي كه با حضورش ، تنهايي از پس غصه هام بر اومدم چند قطره اشك گونه هامو خيس كرد اما خيلي چيزا رو يادم داد
فهميدم اين حجم از احساسات براي هيچ مردي قابل درك نيست
و حتي جامعه ام نمي پذيرتش !
براي زناي احساساتي بهترين روش جامعه پسندانه واگذاري ذره ذره ي وجودشونه تا كمي پول با چاشني اسم و رسم نصيبشون بشه ...
بعد تر ها با خودم كنار اومدم
درك كردم كه عشق الويت اول هيچ مردي نيست و ما زن ها بايد اينو بپذيريم !
درك كردم كه ما زن هاي احساساتي مسكن هاي خوبي براي مردمون ميشيم اما هميشه بايد تنهايي قدم بزنيم
تنهايي گريه كنيم و
تنهايي مشكلاتمون و حل كنيم !
درك كردم كه براي منطقي بودن حتي در كنار كسي كه روحمو ميشناسه بايد احساساتمو دفن كنم تا رابطم صدمه ايي نبينه ...
ما زن هاي احساساتي
دچار يك تنهايي عميقيم
كه هيچ بوسه و آغوشي قادر به پر كردنش نيست !

#زن_هاي_احساساتي
#ساينا_سلماني
@sainasalmani


مـی لا رِ سل ? dan repost
باهــات حرف زدم.
از قعر ِ دردم، انگار که یه بذر باشم، عمق ِ تاریکـ خاکـ ، سر بر آوردم. انگار که آفتـاب باشی که بتابی بهم. که اوج بگیـرم؛ که سبز شم. سر بکشم از خاکـ ، از عمق تاریکی، به سمت آسمـون. انگار کـه یه تولد رو لمـس کنم از قلبم.
بعدش بارون زد. بهـار بود. آسمون می خوند و می غُرید. رعد می زد و می درخشید.
برگـ گلدونا، می رقصیدن و قد می کشیدن تو اتاق.
من، از عمق خاکـ ، انگار که می رقصیدم و قد می کشیدم سمت آرامش.
تو، انگار که آفتـاب. می چرخیدی اطراف من.
من تکیه کرده‍ بـودم بهت. قد می کشیدم، سمت آرامش. سمت نفس هایی که عطر خاکـ نم خورده‍ داشت ....


ممنونیم که با وجود فعالیت کم، هنوز کنارمون هستید. اگر میشه اینجـا هم ما رو دنبال کنید:
@milaaresol


💚

به نظرم هر چيزي براي اولين بار دردناكه!
كسي كه وجودش شكسته با يه تنه خوردن ديگه دردي رو حس نمي كنه ...
شايد دردا شكل هم نباشن اما بعد اولين بد قولي، اولين شكستن، اولين درد و اولين دلتنگي ...
ديگه از هر آدمي هر كاريو انتظار داري!
صبح ها همراه صبحونت، يه لقمه باور مي خوري.
باور به اين كه آدم ها شبيه حرفاشون نيستن ...

#ساینا_سلماني
@sainasalmani


بیا توی آخـرین صبح اردیبهشت، مثل اون پـرنده‍ ای که تو هوای بعد بارون بهـاری، اوج میگیره‍ ، برقصیم ...


@bitraitbot dan repost






دیگه به هرحال من میخوامت! ... بیا آرومم کن .. بیا ...




Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
‏از دکتر شفیعی کدکنی با آن سواد درباره محمدرضا شجریان می‌پرسند. می‌گوید: «حق و حد خودم نمی‌دانم درباره استاد شجریان صحبت کنم، چون من در موسیقی شنونده مبتدی و بی‌فرهنگی هستم و شجریان در موسیقی، جایگاه حافظ در شعر را دارد»

حقیقتاً از نشانه‌های فضل، میزان استفاده از «نمی‌دانم» است
@sainasalmani


مـی لا رِ سل ? dan repost
از زیاد شدَن هر عدد ِ هرچیز شُماری، متنفرم.
از زیاد شدن activity اینستا
از زیاد شدن وزن
از زیاد شدن ِ روزهای دوری
از زیاد شدن ِ تعداد گلبول سفیدای خونِت
از زیاد شدن شب هایی کـه شب موند
از ...


جدید 😍❤️✨




از اونجایی که پر از ابراز حس ِ نابه، بفرستید برای کسی که شبیه شعرشه ❤️




💜...

_عمقش زیاد بود اما زمانش کم
حسرت بو کشیدنِ موهایِ بارون خورده‌ت موند توی دلم

+هنوز همه ی چتامونو دارم
سرِ همون ساعتی که هر شب زنگ می‌زدی مثل معتادی می‌شم که مواد بهش نرسیده، کلافه‌س، دست و دلش میلرزه....
میرم توی اتاق
موسیقیِ مورد علاقتو پِلی می‌کنم
هی تکرار می‌شه
شروع می‌کنم از اون بالایِ بالا خوندنِ حرفامون
از اونجایی که با فعل جمع حرف می‌زدیم
از اونجایی که با اسمِ فامیلی همدیگه رو صدا می‌کردیم
میام پایین
یکم لحنمون خودمونی تر شده
میام پایین
تایم حرف زدنمون بیشتر شده
میام پایین
توی همه ی ساعتای روز از هم خبر می‌گیریم
میام پایین
از قیافه‌ی جمله معلومه با کلی خجالت به آخر حرفامون یه عزیزم اضافه کردیم
میام پایین
شروعِ شعر وُ حرفایی که داره حالمونو لو میده
میام پایین...

_چرا ساکت شدی؟؟
لو می‌دیم دلمون رفته واسه هم
می‌گم مطمئنی؟
می‌گی مطمئنم
می‌گم ببینیم همدیگه رو
سرِ ساعت پنج
همون جایی که اولین بار دیدیم همو

+اما اون قرار فرق داشت
روم نمی‌شد نگات کنم
دستام یخ کرده بود

_دستتو گرفتم
گفتم آروم باش
نمی‌خواد هیچی بگی
من دارم با چشمات حرف می‌زنم

+میام پایین
یه میم به آخرِ اسمم اضافه شده
میخونم
میخونم
به یه حرفایی که می‌رسم از ذوق چشمامو می‌بندم
می‌خونم
شب از نیمه گذشته
موسیقی داره تکرار می‌شه

_میای پایین تر
حالمون خوبه
میای پایین تر
می‌فهمی قلبم توی دستاته
می‌فهمی نفسم توی مُشتته
می‌فهمی ....
لحنت عوض میشه
میای پایین تر
میخوای بری
داره باورم نمیشه
دارم جون میدم
خواهش می‌کنم
قَسَمِت میدم
باورم نمیشه
آخه گفته بودی مطمئنم...نگفته بودی؟
چرا گفته بودی!

+گفته بودم

_پاک کن
هر چی که بود دیلیت کن
حرفام...عکسام...خودم
لااقل با آدمی که الان توی زندگیته نصفه وُ نیمه نباش

+کارم شده مقایسه کردن
تو یه طرفی
آدمایی که میان توی زندگیم یه طرف

_پاشو برو
میخواد بارون بگیره
موهات خیس میشه...!
ببخشید...حواسم نبود....اینجا منتظرِ کسی بودی...

+نگفتی تو اینجا چیکار می‌کردی؟

_من هر هفته میام
سرِ ساعت پنج میام...منتظرِ خودم می‌مونم...هیچ وقتم پیدام نمی‌شه...هیچ وقتم خودمو پیدا نمی‌کنم...به خودم نمیام...بعد میذارم میرم
الانم باید برم
داره بارون می‌گیره
طاقت هوایِ بارونی رو ندارم
باید زودتر برم..باید برم

+ساعتتو جا گذاشتی
شال گردنت.

_ساعتم باشه پیشِ تو...به دردِ من نمی‌خوره، فصلا عوض میشه، آدما عوض میشن، سنم داره میره بالا اما دارم می‌بینم زمان خیلی وقته وایساده
ساعتم باشه پیشِ تو
اما شال گردنمو بده
دو ساله نَشُستَمِش،، عطرت میپره.

#علی_سلطانی

@sainasalmani





20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

405

obunachilar
Kanal statistikasi