دربارۀ «بریزبن»، شهری در استرالیا، از رمانی به همین نام نوشتۀ یوگنی وادالازکین چیزی نمیآموزیم. نام اغواگرانه و نامتعارف آن خواننده را به مسیری ناشناخته در آن سوی زمین میکشاند که هم برای نویسنده و هم برای قهرمانان رمان او دستنیافتنی است. با این حال، موجب دریغ کسی نمیشود، چون داستانی که در
بریزبن روایت شده است، عالی، صادقانه، پراحساس و ناب است، چرا که از چیزهایی روایت میکند که گویی از کودکی برای ما آشنا، متعارف و شناخته شدهاند، اما با تخیل خلاق نویسنده، به موسیقیای اصیل و راستین بدل شدهاند. شاید موسیقیِ بلوز آرام و غمگینی دربارۀ عشق و مرگ باشد. شاید نوای گیتار از مسیر دشوار بالیدن کودکی که به بلوغ رسیده است، از وسوسهها و قهرمانیهای او افسانهسرایی میکند. یا اینکه عاشقانهای دربارۀ فراز و نشیبهای تاریخ و سرنوشت بشریِ پیش روی ما است. به هر روی نوایی مسحورکننده است که ــمیان کودکیِ شاد قهرمان و اکنونِ غمانگیز او در حرکت استــ ما را در حیات سالهای ۱۹۷۰ غرق میکند، به موضوعات مرتبط با فروپاشی شوروی راه پیدا میکند، ولی توجه ما را به این واقعیت جلب میکند که تابع هیچ دورۀ زمانی نیست؛ تابع هنر، زیبایی، ابدیت و بیکرانگی است.
موضوعات متعالی، والا و الهی همیشه در کانون توجه وادالازکین بوده؛ او از همهچیز مینویسد: از دکتر و راهبی قرون وسطایی (
برگ بو)، از زنده ماندن معجزهآسای یک زندانی سیاسی (
هوانورد)، از نوازندهای بیمار (
بریزبن). همان طور که خود نویسنده اذعان میدارد، قهرمانانی مورد توجه او هستند که قادر به جستجوی معنوی باشند، قادر به ازخودگذشتگی به نام اخلاق و عشق و محبت به همنوعشان باشند. آری، او چنین قهرمانانی را در دنیای معاصر پیرامون ما تقریباً نمیبیند. و به این دلیل ناگزیر است خود را در مسائل تاریخی غرق کند و رمانهایی با مضامین تاریخی بنویسد. گذشتهای که وادالازکین نهتنها با آن مأنوس است، بلکه خود او بر آن است که از لحاظ فکری بهتر میتواند با آن ارتباط برقرار کند و به غور در مسائل تاریخی بپردازد. نویسنده بر اساس نمونههایی از گذشته است که گفتگوی خود را دربارۀ ما، خوانندگان خویش، بنا میکند.
تأکید اصلی در رمان
بریزبن، همانند
برگ بو و
هوانورد، بر موضوع شکلگیری شخصیت، بیداری خودآگاه، اولین مواجهه با عشق و مرگ، تجربۀ شهرت و خلاقیت است. تصادفی نیست که همۀ قهرمانان برجستۀ وادالازکین همواره مسیر کودکی تا بلوغ را در مقابل چشمهای خوانندگان طی میکنند، با وسوسههای نفسانی و روحانی روبهرو میشوند، برای خلوص اعمال و افکار تلاش میکنند، اما پیوسته گریزناپذیری مرگ را به یاد دارند و در جستجوی راهی به سوی جاودانگی هستند.
به طور کلی، بریزبن رمانی تراژیک است. موسیقی که دری به سوی خدا و ابدیت باز میکند، قهرمانان را از بیماری و ناامیدی نجات نمیبخشد. قهرمان وادالازکین در تلاش برای فریفتن زمان، گیتار مینوازد و رؤیای شهر بریزبن را که در آن سوی جهان، پشت کوه قاف، است در سر میپروراند، شهری که زمان در آنجا مخالف زمان ما است. پیرنگِ بهظاهر ساده و بیتکلف است که با صدای نیمپردهایاش مسحور میکند؛ خاطرات جوانی، امیدهای برآوردهنشده، ناامیدیها و غلبه بر آنها. ما همراه با گلب بزرگ میشویم، عاشق میشویم، ارزش به شهرت رسیدن را درمییابیم، واهی و گذارا بودن هر موفقیتی را میچشیم... و ورای همۀ اینها موسیقیِ شگرفی در جریان است، که توسط گلب یانفُسکی و نویسندۀ رمان خلق شده است؛ نه توسط آکوردهای گیتار، و نه با آواز «زمزمه »، آنگونه که وادالازکین مینامدش.
□
بریزبن | یوگنی وادلازکین | ترجمۀ نرگس سنائی | نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، شومیز (جلد نرم)، ۳۹۸ صفحه.
@nashrenow | website:
Nashrenow