تلاقی بشکوهِ مِه و معمایی
تراکم همهی رازهای دنیایی
به هیچ سلسلهی خاکیان نمیمانی
تو از کدامین دنیای تازه میآیی؟
عصیر دفتر «حافظ»؟ شراب شیرازی؟
چه هستی آخر؟ کاین گونه گرم و گیرایی؟
تو از قبیلهی سوزان آتشی شاید
چنین که سرکش و پاک و بلند بالایی
مرا به گردش صد قصّه میبرد چشمت
تو کیستی؟ ز پریهای داستانهایی؟
شعاع نوری، بر تپههای روشنِ موج
تو دختر فلقی و عروس دریایی
نسیم سبزی، از جلگههای تخدیری
گل سپیدی، بر آبهای رؤیایی
فروغ باری، خون نظیف خورشیدی
شکوهمندی، روح بزرگ صحرایی
تو مثل خندهی گل، مثل خواب پروانه
تو مثل آنچه که ناگفتنیست، زیبایی
چگونه سیر شود چشمم از تماشایت؟
که جاودانهترین لحظهی تماشایی
#حسین_منزوی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
تراکم همهی رازهای دنیایی
به هیچ سلسلهی خاکیان نمیمانی
تو از کدامین دنیای تازه میآیی؟
عصیر دفتر «حافظ»؟ شراب شیرازی؟
چه هستی آخر؟ کاین گونه گرم و گیرایی؟
تو از قبیلهی سوزان آتشی شاید
چنین که سرکش و پاک و بلند بالایی
مرا به گردش صد قصّه میبرد چشمت
تو کیستی؟ ز پریهای داستانهایی؟
شعاع نوری، بر تپههای روشنِ موج
تو دختر فلقی و عروس دریایی
نسیم سبزی، از جلگههای تخدیری
گل سپیدی، بر آبهای رؤیایی
فروغ باری، خون نظیف خورشیدی
شکوهمندی، روح بزرگ صحرایی
تو مثل خندهی گل، مثل خواب پروانه
تو مثل آنچه که ناگفتنیست، زیبایی
چگونه سیر شود چشمم از تماشایت؟
که جاودانهترین لحظهی تماشایی
#حسین_منزوی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem