🔴 علی رنجبران، روزنامهنگار و کارشناس محیطزیست، از ماجرای تلخ کشتن یک تولهخرس در سوادکوه میگوید؛ بیایید کمی کار وحشیانه بکنیم!
◻️مردم در سوادکوه توله خرسی را که از کوه سقوط کرد با سنگ و چوب کشتند، خبر کوتاه و دردناکی است. اما به گمان من دردناکتر و بدتر واکنشهایی است که به حادثه در بسیاری از شبکههای اجتماعی دیدهایم، واکنشی که تنها راه را برای تکرار دوباره و دهباره ماجرا باز میگذارند.
از زمان بروز حادثه هزاران پست و مطلب در شبکههای اجتماعی در مذمت وحشیگری و سبعیت مردمی نوشته شده که به ضربات چوب و سنگ خرس را کشتهاند. راستش با دیدن اینها چنین تصویری به ذهن من میآید، عدهای صبح بیدار شده و تصمیم گرفتهاند که امروز کار وحشیانهای بکنند و این تصمیم با سقوط خرس کامل شده است. اما واقعیت فرسنگها با این داستان فاصله دارد، هرچند مسببان مرگ خرس مطابق قوانین سختگیرانه فعلی باید مجازات شوند، اما اگر از آنها بپرسید باور ندارند که کارشان وحشیانه بوده. البته شاید باشند آدمهای بیماری که آگاهانه کار وحشیانه کنند، اما بررسی نتایج چندین پروژه پژوهشی معتبردر این زمینه که حتی با شکارچیان غیرمجاز در آنها گفتوگو و پرسش و پاسخ انجام شده، خلاف این را نشان میدهد. آنها بیمار و سنگدل نیستند و رفتارشان مطابق استانداردهای خودشان، نه استانداردهای من و شما طبیعی است.
◻️ریشه بسیاری از این اتفاقات در تعارضات مستقیم و غیرمستقیم و تجربه سالیان مردم منطقه در برخورد با حیاتوحش و برخورد با حیوانات نهفته است. اینکه مقصر این تعارضات چه کسی است بحث دیگری است، جایی مقصر بروز تعارض مردماند و جایی دیگر نه اما به هر حال تعارض رخ میدهد. دامداری که گلهاش را بیچوپان در جنگل رها میکند، قطعا مقصر حمله پلنگ به داماش است. اما برای رفع این قضیه تنها مشخص کردن مقصر کافی نیست، باید به او آموزش داد و او را به این آگاهی رساند که اگر دامش را بیصاحب رها کند حق اعتراض ندارد و در صورت اقدام مجازات خواهد شد. یا دامداری که نمیداند چطور برخورد با حیوان وحشی را مدیریت کند تا نه به گلهاش آسیب برسد نه به حیوان باید از شیوههای برخورد صحیح آگاهی یابد. اما متاسفانه جز در موارد پراکنده در مورد اکثر گونههای وحشی و یک مورد متمرکز در مورد یوزپلنگ (که در زمینه کاهش تعارض موثر هم بوده است) اقدام دیگری در این مورد صورت نگرفته است.
◽️بنابراین از نظر بیشتر مردمی که در حاشیه زیستگاههای حیاتوحش زندگی میکنند، حیاتوحش مخل زندگی آنها است. شیوه مدیریت دستوری و از بالا به پایین نهادهای مربوطه هم موجب بی اعتمادی بیشتر و بیشتر شده و از نظر بسیاری از آنها حیاتوحش مال سازمان محیطزیست است نه خودشان. بنابرین چرا باید خرس متعلق به سازمان محیطزیست که آنها را جریمه میکند و از دامداریشان در جنگل و مراتع جلوگیری میکند، برایشان مهم باشد؟ آنها میخواهند سر به تن آن خرس نباشد و این در فرهنگ جمعی آنها جای گرفته است.
بگذارید در این باره مثالی بزنم؛ در یک پژوهش در مناطق شمالی کشور به سفارش سازمان جنگلها و مراتع مشخص شد، بیشتر مردم دامدار و باغدار حاشیه مناطق بکر جنگلی علیرغم وجود هیچ شاهدی اعتقاد دارند؛ سازمان حفاظت محیطزیست گرگ و پلنگ پرورش داده و در جنگل رها میکند و این حیوانات باعث ضرر و زیان آنها میشود. لازم به توضیح نیست که اگر سازمان محیطزیست بتواند گرگ و پلنگ را در اسارت طوری پرورش دهد که آنها قادر باشند در طبیعت به راحتی زندگی کنند، یک موفقیت در سطح بینالمللی رقم خورده است، چون مثلا کشورهایی مثل روسیه سالها است تلاش میکنند با این شیوه جمعیت پلنگ ایرانی را در قفقاز احیا کنند اما هنوز به طور کامل موفق نشدهاند.
◽️پس در افسانه بودن این باور تردیدی نیست اما این باور قدرتمندی است و ریشه در تعارضی پنهان دارد. آنها جنگل را بیگرگ و خرس و پلنگ میخواهند که به سادگی و آسایش به زندگیشان برسند. بنابراین راهحل ماجرا با اتهامزنی و فحاشی ایجاد نمیشود، باید بهطور مستمر و با تلاش بسیار برای ایجاد معیشت جایگزین، کاهش تعارضات و دیگر مسائل کوشید، باید مردم را به این باور رساند، که جنگل با همه حیواناتش از آن شما است و به نفع شما است که به خوبی از آن حفاظت کنید. در غیر این صورت هیچ تهدید و مجازاتی و هیچ اتهام و متوحش خواندنی باعث توقف حوادث اینچنینی نخواهد شد و واضح است حیاتوحش و محیطزیست بازنده تعارضی هستند که به سادگی قابل حل است، اگر از راه درستش اقدام شود.
#رازیک_طبیعت #علی_رنجبران
https://bit.ly/2WO8zPZ
◻️مردم در سوادکوه توله خرسی را که از کوه سقوط کرد با سنگ و چوب کشتند، خبر کوتاه و دردناکی است. اما به گمان من دردناکتر و بدتر واکنشهایی است که به حادثه در بسیاری از شبکههای اجتماعی دیدهایم، واکنشی که تنها راه را برای تکرار دوباره و دهباره ماجرا باز میگذارند.
از زمان بروز حادثه هزاران پست و مطلب در شبکههای اجتماعی در مذمت وحشیگری و سبعیت مردمی نوشته شده که به ضربات چوب و سنگ خرس را کشتهاند. راستش با دیدن اینها چنین تصویری به ذهن من میآید، عدهای صبح بیدار شده و تصمیم گرفتهاند که امروز کار وحشیانهای بکنند و این تصمیم با سقوط خرس کامل شده است. اما واقعیت فرسنگها با این داستان فاصله دارد، هرچند مسببان مرگ خرس مطابق قوانین سختگیرانه فعلی باید مجازات شوند، اما اگر از آنها بپرسید باور ندارند که کارشان وحشیانه بوده. البته شاید باشند آدمهای بیماری که آگاهانه کار وحشیانه کنند، اما بررسی نتایج چندین پروژه پژوهشی معتبردر این زمینه که حتی با شکارچیان غیرمجاز در آنها گفتوگو و پرسش و پاسخ انجام شده، خلاف این را نشان میدهد. آنها بیمار و سنگدل نیستند و رفتارشان مطابق استانداردهای خودشان، نه استانداردهای من و شما طبیعی است.
◻️ریشه بسیاری از این اتفاقات در تعارضات مستقیم و غیرمستقیم و تجربه سالیان مردم منطقه در برخورد با حیاتوحش و برخورد با حیوانات نهفته است. اینکه مقصر این تعارضات چه کسی است بحث دیگری است، جایی مقصر بروز تعارض مردماند و جایی دیگر نه اما به هر حال تعارض رخ میدهد. دامداری که گلهاش را بیچوپان در جنگل رها میکند، قطعا مقصر حمله پلنگ به داماش است. اما برای رفع این قضیه تنها مشخص کردن مقصر کافی نیست، باید به او آموزش داد و او را به این آگاهی رساند که اگر دامش را بیصاحب رها کند حق اعتراض ندارد و در صورت اقدام مجازات خواهد شد. یا دامداری که نمیداند چطور برخورد با حیوان وحشی را مدیریت کند تا نه به گلهاش آسیب برسد نه به حیوان باید از شیوههای برخورد صحیح آگاهی یابد. اما متاسفانه جز در موارد پراکنده در مورد اکثر گونههای وحشی و یک مورد متمرکز در مورد یوزپلنگ (که در زمینه کاهش تعارض موثر هم بوده است) اقدام دیگری در این مورد صورت نگرفته است.
◽️بنابراین از نظر بیشتر مردمی که در حاشیه زیستگاههای حیاتوحش زندگی میکنند، حیاتوحش مخل زندگی آنها است. شیوه مدیریت دستوری و از بالا به پایین نهادهای مربوطه هم موجب بی اعتمادی بیشتر و بیشتر شده و از نظر بسیاری از آنها حیاتوحش مال سازمان محیطزیست است نه خودشان. بنابرین چرا باید خرس متعلق به سازمان محیطزیست که آنها را جریمه میکند و از دامداریشان در جنگل و مراتع جلوگیری میکند، برایشان مهم باشد؟ آنها میخواهند سر به تن آن خرس نباشد و این در فرهنگ جمعی آنها جای گرفته است.
بگذارید در این باره مثالی بزنم؛ در یک پژوهش در مناطق شمالی کشور به سفارش سازمان جنگلها و مراتع مشخص شد، بیشتر مردم دامدار و باغدار حاشیه مناطق بکر جنگلی علیرغم وجود هیچ شاهدی اعتقاد دارند؛ سازمان حفاظت محیطزیست گرگ و پلنگ پرورش داده و در جنگل رها میکند و این حیوانات باعث ضرر و زیان آنها میشود. لازم به توضیح نیست که اگر سازمان محیطزیست بتواند گرگ و پلنگ را در اسارت طوری پرورش دهد که آنها قادر باشند در طبیعت به راحتی زندگی کنند، یک موفقیت در سطح بینالمللی رقم خورده است، چون مثلا کشورهایی مثل روسیه سالها است تلاش میکنند با این شیوه جمعیت پلنگ ایرانی را در قفقاز احیا کنند اما هنوز به طور کامل موفق نشدهاند.
◽️پس در افسانه بودن این باور تردیدی نیست اما این باور قدرتمندی است و ریشه در تعارضی پنهان دارد. آنها جنگل را بیگرگ و خرس و پلنگ میخواهند که به سادگی و آسایش به زندگیشان برسند. بنابراین راهحل ماجرا با اتهامزنی و فحاشی ایجاد نمیشود، باید بهطور مستمر و با تلاش بسیار برای ایجاد معیشت جایگزین، کاهش تعارضات و دیگر مسائل کوشید، باید مردم را به این باور رساند، که جنگل با همه حیواناتش از آن شما است و به نفع شما است که به خوبی از آن حفاظت کنید. در غیر این صورت هیچ تهدید و مجازاتی و هیچ اتهام و متوحش خواندنی باعث توقف حوادث اینچنینی نخواهد شد و واضح است حیاتوحش و محیطزیست بازنده تعارضی هستند که به سادگی قابل حل است، اگر از راه درستش اقدام شود.
#رازیک_طبیعت #علی_رنجبران
https://bit.ly/2WO8zPZ