Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
💝دختری با پدرش میخواستند از یک پل چوبی رد شوند...
پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم.
دختر رو به پدر كرد و گفت: من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر.
پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میكند؟ مهم این است كه دستم را بگیری و با هم رد شویم.
دخترك گفت: فرقش این است كه اگر من دست تو را بگیرم ممكن است هر لحظه دست تو را رها كنم،
اما تو اگر دست مرا بگیری هرگز آن را رها نخواهی كرد!
این دقیقا مانند داستان رابطه ما با خداوند است؛
هر گاه ما دست او را بگیریم ممكن است با هر غفلت و ناآگاهی. رها كنیم،
اما اگر از او بخواهیم دستمان را بگیرد، هرگز دستمان را رها نخواهد كرد!
"دعا کنیم فقط خدا دستمونو بگیره"
@razaviehquchan
پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم.
دختر رو به پدر كرد و گفت: من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر.
پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میكند؟ مهم این است كه دستم را بگیری و با هم رد شویم.
دخترك گفت: فرقش این است كه اگر من دست تو را بگیرم ممكن است هر لحظه دست تو را رها كنم،
اما تو اگر دست مرا بگیری هرگز آن را رها نخواهی كرد!
این دقیقا مانند داستان رابطه ما با خداوند است؛
هر گاه ما دست او را بگیریم ممكن است با هر غفلت و ناآگاهی. رها كنیم،
اما اگر از او بخواهیم دستمان را بگیرد، هرگز دستمان را رها نخواهد كرد!
"دعا کنیم فقط خدا دستمونو بگیره"
@razaviehquchan