من یه کوله میآرم میذارم اینجا و خودم میرم. همهی خستگیهات رو بچپون توی اون کوله، مثل روزنامههایی که توی کولههای نو میچپونن تا خوشفرم وایسه. هرچی خستگی داری بریز توی اون کوله، بعد هم ببندش بذارش همونجایی که بود، من میام میبرمش. تازه! میتونی توی کاغذ هم هرچی دلت میخواد بنویسی و خطخطی کنی و حتی پارهش کنی و اون رو هم بندازی توی کوله. من میبرمش یه جای دور. اونوقت دیگه تو سبک میشی و کوله به جات سنگین. یه کولهی سنگین بهتر از یه قلب یا شونهی سنگینه. مگه نه؟ راستی، اینم بگم که زورم میرسه که ببرمش، نگران نباش.