شعر و شعور


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


گزیده ای از ناب ترین اشعار ادبیات ایران و جهان

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


به ناز خفته چه داند که دردمند فراق

به شب چه می‌گذراند علی‌الخصوص غریب ؟

@Poem_sense
#سعدی


╭─┅═ঈ🌹ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌹ঈ═┅─╯

بسیار گل که از کف من برده است باد 
اما من غمین 
گل های یاد کس را پرپر نمی کنم 
من مرگ هیچ عزیزی را 
باور نمی‌کنم

می ریزد عاقبت 
یک روز برگ من 
یک روز چشم من هم در خواب میشود 
زین خواب چشم ،
هیچ‌کسی را گریز نیست 
اما درون باغ 
همواره عطر باور من در هوا پر است...

#سیاوش_کسرایی


این دل من چه پُرغم است

وان دل تو چه فارغ است ...

@Poem_sense
#مولانا


💫💫⚜⚜💫💫
@Poem_sense
💫
بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم
زلف سنبل چه کشم عارض سوسن چه کنم

آه کز طعنه بدخواه ندیدم رویت
نیست چون آینه‌ام روی ز آهن چه کنم

برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر
کارفرمای قدر می‌کند این من چه کنم

#حافظ


قیمتی تر می شوی
همچون‌ عقیقِ سرخ رو

هرچه باشی ای دل عاشق
به خون غلتیده تر ...

@Poem_sense
#سعید_بیابانکی


╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
هلیا!
من هرگز نخواستم که از عشق افسانه‌یی بیافرینم:
باورکن!
من می‌خواستم که با دوست داشتن زندگی کنم
من از دوست داشتن، فقط لحظه ها را می‌خواستم.
آن لحظه هایی که تو را به نام می‌نامیدم.

#نادر_ابراهیمی
📖 بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم


از بس گذشت بی‌تو به ما تیره روزگار

روشن نشد که روز و شب ما کدام بود.

@Poem_sense
#حزین_لاهیجی


╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
‏من همیشه می‌کوشم
مجلس تاریک دیگران را روشن کنم ...

جنگل را روشن کنم،
اگرچه بعضی از جانوران مسخره‌ام می‌کنند و می‌گویند :
"با یک گل بهار نمی‌شود، تو بیهوده می‌کوشی با نور ناچیزت جنگل تاریک را روشن کنی."

خرگوش گفت: این حرف مال قدیمی‌هاست.

ما هم می‌گوییم "هر نوری هر چقدر هم ناچیز باشد، بالاخره روشنایی است."

📖 اولدوز و عروسک سخنگو
#صمد_بهرنگی


╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
خانه ام ابری است
یکسره روی زمین ابری است با آن .
 از فراز گردنه ، خرد و خراب و مست
باد می پیچد
یکسره دنیا خراب از اوست.
وحواس من ...
 آی نی زن ، که تو را آوای نی برده‌ست دور از ره کجایی؟
خانه ام ابری ست اما
ابر بارانش گرفته است.
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم
من به روی آفتابم
می برم در ساحت دریا نظاره.
و همه دنیا خراب خرد از باد است،
و به ره ، نی زن که دایم می نوازد نی،
در این دنیای ابر اندود
راه خود را دارد اندر پیش

#نیما_یوشیج




‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❃ ⃟░⃟‎‌‌‌‌‎‌ ❃⊰⃟𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎
⊰⃟𖠇 @poem_sense


دوش بی روی تو آتش به سرم بر می‌شد
و آبی از دیده می‌آمد که زمین تر می‌شد

تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز
همه شب ذکر تو می‌رفت و مکرّر می‌شد

چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من
گفتی اندر بُنِ مویم سرِ نشتر می‌شد

آن نه مِی‌بود که دور از نظرت می‌خوردم
خونِ دل بود که از دیده به ساغر می‌شد

از خیال تو به هر سو که نظر می‌کردم
پیش چشمم در و دیوار مصوّر می‌شد

چشم مجنون چو بخفتی همه لیلی دیدی
مدّعی بود اگرش خواب میسر می‌شد!

هوش می‌آمد و می‌رفت و نه دیدار تو را
می‌بدیدم نه خیالم ز برابر می‌شد

گاه چون عود بر آتش دل تنگم می‌سوخت
گاه چون مجمره‌ام دود به سر بر می‌شد

گویی آن صبح کجا رفت که شب‌های دگر
نفسی می‌زد و آفاق منور می‌شد

سعدیا عقد ثریّا مگر امشب بگسیخت
ور نه هر شب به گریبان افق بر می‌شد

#سعدی


.
من از عالـَم تـو را تنـها گزینـم


@Poem_sense
#مولانا


✦••┈❁❀❁┈••✦
@Poem_sense
✦••┈❁❀❁┈••✦

کیست در شهر که از دست غمت داد نداشت
هیچکس همچو تو بیدادگری یاد نداشت

گوش فریاد شنو نیست خدایا در شهر
ورنه از دست تو کس نیست که فریاد نداشت

خوش به گل دردِ دل خویش به افغان میگفت
مرغ بیدل خبر از حیله‌ی صیّاد نداشت

عشق در کوه کنی داد نشان قدرت خویش
ور نه این مایه هنر تیشهٔ فرهاد نداشت

جز به آزادیِ ملّـت نبـــوَد آبـادی
آه اگر مملکتی ملّت آزاد نداشت

فقر و بدبختی و بيچارگی و خون جگری
چه غمی بود كه اين خاطر ناشاد نداشت

#فرخی_یزدی


┅─═✿♥✿═─┅
@Poem_sense
┅─═✿🌱✿═─┅

يک شب از دست کسي

باده اي خواهم خورد

که مرا با خود تا آن سوي اسرار جهان خواهد برد

با من از هست به بود

با من از نور به تاريکي

از شعله به دود

با من از آوا تا خاموشي

دورتر شايد تا عمق فراموشي

راه خواهد پيمود

کي از آن سرمستي خواهم رست ؟

کي به همراهان خواهم پيوست ؟

من اميدي را در خود

بارور ساخته ام

تار و پودش را با عشق تو پرداخته ام

مثل تابيدن مهري در دل

مثل جوشيدن شعري از جان

مثل باليدن عطري در گل

جريان خواهم يافت

مست از شوق تو از عمق فراموشي

راه خواهم افتاد

باز از ريشه به برگ

باز از بود به هست

باز از خاموشي تا فرياد

سفر تن را تا خاک تماشا کردي

سفر جان را از خاک به افلاک ببين

گر مرا مي جويي

سبزه ها را درياب

با درختان بنشين

کي ؟ کجا ؟ آه نمي دانم

اي کدامين ساقي

اي کدامين شب

منتظر مي مانم


#فريدون_مشيری


از بس گذشت بی‌تو به ما تیره روزگار

روشن نشد که روز و شب ما کدام بود.

@Poem_sense
#حزین_لاهیجی


╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
‏من همیشه می‌کوشم
مجلس تاریک دیگران را روشن کنم ...

جنگل را روشن کنم،
اگرچه بعضی از جانوران مسخره‌ام می‌کنند و می‌گویند :
"با یک گل بهار نمی‌شود، تو بیهوده می‌کوشی با نور ناچیزت جنگل تاریک را روشن کنی."

خرگوش گفت: این حرف مال قدیمی‌هاست.

ما هم می‌گوییم "هر نوری هر چقدر هم ناچیز باشد، بالاخره روشنایی است."

📖 اولدوز و عروسک سخنگو
#صمد_بهرنگی


 
به دوست نامه نوشتن، شعار بیگانه ست

به شمع، نامهٔ پروانه ، بال پروانه ست !

@Poem_sense
#صائب_تبریزی


---🕊-----------
@Poem_sense
------------♡---

نگـارا، چرا قول دشمـن شنیدی؟!
چرا بهـر دشمن ز چاکــر بریدی؟!

تو آب حیـاتی، چــو رویـت بدیدم
چو می در تـن بنده هرسو دویدی

تو بازِ سپیـدی، که برمن نشستی
ربــودی دلـم را، هــوا بر پریدی

دلم رو به‌دیـوار کرده‌ست از آن‌دم
که در خانه رفتی و رو درکشیدی

اگر جان بخواندم تورا راست گفتم
که جـــان ناپدیدست و تو ناپدیدی


@Poem_sense
#مولانا


هر شَبی روزی و
هر روز زوالی دارد

شب وصل من و معشوقِ مرا
آخر نیست...
@poem_sense
#سعدی


┅─═✿♥✿═─┅
@poem_sense
┅─═✿🌱✿═─┅

زيديني عشقاً زيديني؛ يا أحلى نوبات جنوني
زيديني غرقاً يا سيدتي، إن البحر يناديني
زيديني موتاً عل الموت إذا يقتلني يحيني..

بانوی من! بیشتر عاشقم باش!
ای شیرین‌ترین دفعه دیوانگی‌ام!
بانوی من! مرا بیشتر غرق کن!
دریا مرا می‌خواند!
بانوی من! مرا بیشتر بمیران!
شاید مرگ آنگاه که مرا می‌کشد،
زنده‌ام کند..!


#نزار_قبانی

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.