Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
روزی از بار سنگینی که روی شانههام سنگینی میکرد،حرف خواهمزد.
از اینکه چطور هر صبح مثل سایهای،خودم را خیابان به خیابان و در مسیرهای خلاف قاعدهی احساس و باورم میکشاندم،در همانحالی که داشتم لبخند میزدم،آرام راه میرفتم،آرام به کارهام میرسیدم و ظاهرا همه چیز خوب بود...
روزی از رنجهای زیستهای خواهمگفت که مرا تا لبهی عمیقترین پرتگاههای جهان برد و به من جسارت پرواز داد و مرا بزرگتر کرد.
روزی تعریف خواهمکرد که این روزها چقدر خسته بودم و چقدر دوام آوردم...
از اینکه چطور هر صبح مثل سایهای،خودم را خیابان به خیابان و در مسیرهای خلاف قاعدهی احساس و باورم میکشاندم،در همانحالی که داشتم لبخند میزدم،آرام راه میرفتم،آرام به کارهام میرسیدم و ظاهرا همه چیز خوب بود...
روزی از رنجهای زیستهای خواهمگفت که مرا تا لبهی عمیقترین پرتگاههای جهان برد و به من جسارت پرواز داد و مرا بزرگتر کرد.
روزی تعریف خواهمکرد که این روزها چقدر خسته بودم و چقدر دوام آوردم...