امروز بهتره بریم سراغ یکی تاثیرگذارترین و محبوبترینهای متال یعنی Bathory.
---
گروه سوئدی Bathory واقعاً میشه گفت موسیقی متال رو یه قدم جلوتر برد. این گروه رو Quorthon پایهگذاری کرد، یه آدم عجیب و خلاق که هیچوقت تو چارچوب نمیگنجید. آلبوم Hammerheart، که سال 1990 اومد، یه انقلاب بود تو متال. انگار Quorthon یهویی تصمیم گرفت از اون بلک متال خام و تاریک، بره سراغ یه سبک حماسیتر و ملودیکتر. اینجا بود که سبک وایکینگ متال واقعاً زاده شد.
آلبوم Hammerheart یه حس شگفتانگیز و سینمایی داره. وقتی گوش میدی، انگار داری یه فیلم تاریخی درباره جنگجویان نورس رو میبینی. کاور آلبوم هم دقیقاً این حس رو تقویت میکنه: قایقهای وایکینگها تو یه افق طلایی، انگار دارن به جنگ یا یه ماجراجویی بیپایان میرن.
آهنگها اغلب طولانیان و این اجازه میده که موسیقی آروم پیش بره و داستانش رو تعریف کنه. مثلاً آهنگ "Shores in Flames" بیشتر از 10 دقیقهست، ولی اصلاً حس نمیکنی خستهکنندهست. ساختار موسیقی خیلی لایهلایهست.
شروع آهنگها معمولاً با ملودیهای آروم گیتار آکوستیک یا افکتهای فضاسازیه. اینجا Quorthon نشون میده چقدر تو خلق فضای دراماتیک ماهره.
بعد کمکم گیتار الکتریک وارد میشه، با ریفهایی که هم سنگینان و هم احساسی. ریفها خیلی سادهان ولی انگار هر ضربشون به قلب آدم میخوره.
درامز هم خیلی ساده و مینیمال کار شدن. خبری از اون ضربات سریع بلک متال نیست. اینجا ضربآهنگ سنگین و کوبندهست، انگار صدای قدمهای یه ارتش رو میشنوی.
صدای Quorthon هم یه جور دیگهای خاصه. نه اون جیغهای تیز بلک متال رو داره، نه صدای شفاف خوانندههای پاور متال. یه صدای خشن و خام که انگار از دل تاریخ بیرون اومده. تو آهنگها از آوازهای گروهی هم استفاده شده، مثلاً تو "One Rode to Asa Bay"، که حس یه سرود حماسی رو میده.
یه نکته دیگه اینه که Quorthon تو این آلبوم از ساختار آهنگهای پاپ یا حتی متال کلاسیک فاصله گرفته، خبری از ورس و کورسهای مشخص نیست، هر آهنگ مثل یه داستان با یه مقدمه، اوج، و پایان ساخته شده. این سبک رو میشه یه جور روایتگری در موسیقی دونست.
حالا شاید بگید روایتگری از چی؟ همونطور که بالاتر گفتم درواقع ترانهها بیشتر درباره اساطیر نورس، طبیعت وحشی اسکاندیناوی، و افتخارات وایکینگهاست. یه جورایی شبیه یه کتاب شعر حماسی هستن. مثلاً تو "Baptised in Fire and Ice"، درباره آیینهای مذهبی و ارتباط انسان با طبیعت حرف میزنه. یا "Father to Son" که داستان یه پدر و پسره و درسهایی که پدر به پسرش میده.
این متنها خیلی ساده نیستن؛ پر از استعاره و تصاویری هستن که به بهترین شکل ممکن اجرا شدن.
به طور کل تو این آلبوم نشون دادن چقدر خلاقانه میتونن از بلک متال خشن و سریع به ساخت آلبومی ملودیکتر و پیچیدهتر با بهترین کیفیت ممکن برسن و چقدر تو ساختن ملودیهای احساسی و حماسی قوی هستن.
این خلاقیتها باعث شد تا بعدها بزرگانی مثل Ivar Bjørnson از Enslaved یا Fenriz از Darkthrone، این آلبوم رو یکی از شاهکارهای متال بدونن. حتی گروههایی مثل Amon Amarth هم مستقیماً ازش تأثیر گرفتن. Hammerheart یه جورایی باعث شد موسیقی متال از اون حال و هوای شیطانی و تاریک بیاد بیرون و به چیزی حماسیتر و تاریخیتر تبدیل بشه.
پس اگه موسیقیای هستی که تو رو از دنیای روزمره جدا کنه و ببره وسط یه افسانه حماسی، این آلبوم دقیقاً همونه.
Spotify Album Link
#Album_Review
https://t.me/nemidunamfelann
---
گروه سوئدی Bathory واقعاً میشه گفت موسیقی متال رو یه قدم جلوتر برد. این گروه رو Quorthon پایهگذاری کرد، یه آدم عجیب و خلاق که هیچوقت تو چارچوب نمیگنجید. آلبوم Hammerheart، که سال 1990 اومد، یه انقلاب بود تو متال. انگار Quorthon یهویی تصمیم گرفت از اون بلک متال خام و تاریک، بره سراغ یه سبک حماسیتر و ملودیکتر. اینجا بود که سبک وایکینگ متال واقعاً زاده شد.
آلبوم Hammerheart یه حس شگفتانگیز و سینمایی داره. وقتی گوش میدی، انگار داری یه فیلم تاریخی درباره جنگجویان نورس رو میبینی. کاور آلبوم هم دقیقاً این حس رو تقویت میکنه: قایقهای وایکینگها تو یه افق طلایی، انگار دارن به جنگ یا یه ماجراجویی بیپایان میرن.
آهنگها اغلب طولانیان و این اجازه میده که موسیقی آروم پیش بره و داستانش رو تعریف کنه. مثلاً آهنگ "Shores in Flames" بیشتر از 10 دقیقهست، ولی اصلاً حس نمیکنی خستهکنندهست. ساختار موسیقی خیلی لایهلایهست.
شروع آهنگها معمولاً با ملودیهای آروم گیتار آکوستیک یا افکتهای فضاسازیه. اینجا Quorthon نشون میده چقدر تو خلق فضای دراماتیک ماهره.
بعد کمکم گیتار الکتریک وارد میشه، با ریفهایی که هم سنگینان و هم احساسی. ریفها خیلی سادهان ولی انگار هر ضربشون به قلب آدم میخوره.
درامز هم خیلی ساده و مینیمال کار شدن. خبری از اون ضربات سریع بلک متال نیست. اینجا ضربآهنگ سنگین و کوبندهست، انگار صدای قدمهای یه ارتش رو میشنوی.
صدای Quorthon هم یه جور دیگهای خاصه. نه اون جیغهای تیز بلک متال رو داره، نه صدای شفاف خوانندههای پاور متال. یه صدای خشن و خام که انگار از دل تاریخ بیرون اومده. تو آهنگها از آوازهای گروهی هم استفاده شده، مثلاً تو "One Rode to Asa Bay"، که حس یه سرود حماسی رو میده.
یه نکته دیگه اینه که Quorthon تو این آلبوم از ساختار آهنگهای پاپ یا حتی متال کلاسیک فاصله گرفته، خبری از ورس و کورسهای مشخص نیست، هر آهنگ مثل یه داستان با یه مقدمه، اوج، و پایان ساخته شده. این سبک رو میشه یه جور روایتگری در موسیقی دونست.
حالا شاید بگید روایتگری از چی؟ همونطور که بالاتر گفتم درواقع ترانهها بیشتر درباره اساطیر نورس، طبیعت وحشی اسکاندیناوی، و افتخارات وایکینگهاست. یه جورایی شبیه یه کتاب شعر حماسی هستن. مثلاً تو "Baptised in Fire and Ice"، درباره آیینهای مذهبی و ارتباط انسان با طبیعت حرف میزنه. یا "Father to Son" که داستان یه پدر و پسره و درسهایی که پدر به پسرش میده.
این متنها خیلی ساده نیستن؛ پر از استعاره و تصاویری هستن که به بهترین شکل ممکن اجرا شدن.
به طور کل تو این آلبوم نشون دادن چقدر خلاقانه میتونن از بلک متال خشن و سریع به ساخت آلبومی ملودیکتر و پیچیدهتر با بهترین کیفیت ممکن برسن و چقدر تو ساختن ملودیهای احساسی و حماسی قوی هستن.
این خلاقیتها باعث شد تا بعدها بزرگانی مثل Ivar Bjørnson از Enslaved یا Fenriz از Darkthrone، این آلبوم رو یکی از شاهکارهای متال بدونن. حتی گروههایی مثل Amon Amarth هم مستقیماً ازش تأثیر گرفتن. Hammerheart یه جورایی باعث شد موسیقی متال از اون حال و هوای شیطانی و تاریک بیاد بیرون و به چیزی حماسیتر و تاریخیتر تبدیل بشه.
پس اگه موسیقیای هستی که تو رو از دنیای روزمره جدا کنه و ببره وسط یه افسانه حماسی، این آلبوم دقیقاً همونه.
Spotify Album Link
#Album_Review
https://t.me/nemidunamfelann