بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم
شوق است در جدایی و جور است در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
نه بوی مهر میشنویم از تو ای عجب
نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم
ما خود نمیرویم دوان در قفای کس
آن میبرد که ما به کمند وی اندریم
سال و ماه گذشت و ما در غم دوست دیر زمانی است که بر جان ما سنگینی میکند... روزها چنان پشت سر هم شتابان میدوند و میروند که تو گویی غم در انتظار روزگار نمیماند....
@SyrianKhabar