نام رمان : #هشتمین_رنگ_رنگین_کمان
نویسنده : غزلواره❤️
خلاصه :
هفت سال پیش جلوی هفتصد نفر مهمون بهم انگ هرزگی زد. گفت صیغه چهار نفر به صورت هم زمان شدم. گفت سقط جنین داشتم به زنا و دخترای مراسم گفت مواظب شوهرا و پسراشون باشن که من یه هرزه ایم که لنگه نداره. اینا رو گفت و بعد با بهترین دوستم فرار کرد. حالا برگشته، تنهاست، پشیمونه و میگه عاشقمه. میگه دوستمو طلاق داده! ولی من دیگه اون آدم سابق نیستم! از ریشه می سوزونمش!
ژانر : #عاشقانه😍#انتقامی😡
https://t.me/mydaryaroman
نویسنده : غزلواره❤️
خلاصه :
هفت سال پیش جلوی هفتصد نفر مهمون بهم انگ هرزگی زد. گفت صیغه چهار نفر به صورت هم زمان شدم. گفت سقط جنین داشتم به زنا و دخترای مراسم گفت مواظب شوهرا و پسراشون باشن که من یه هرزه ایم که لنگه نداره. اینا رو گفت و بعد با بهترین دوستم فرار کرد. حالا برگشته، تنهاست، پشیمونه و میگه عاشقمه. میگه دوستمو طلاق داده! ولی من دیگه اون آدم سابق نیستم! از ریشه می سوزونمش!
ژانر : #عاشقانه😍#انتقامی😡
https://t.me/mydaryaroman