زخم کهنه
✍️ یادداشت مهمان
دوستی دارم که با شنیدن خبر تصادف سهمگین اخیر در کرمان و آسمانی شدن چند نوجوان، از جمله دانشآموزان نخبه، سخت دلگیر و غمگین شده است. میگفت افسرده بودم حالا افسردهتر شدهام.
حرفش را میفهمم و باید اینجا باشید و ببینید که چقدر همه ناراحت هستند.
این دوست گرامی خاطرهای تعریف کرد که نشان میدهد این زخم، خیلی کهنه است.
این دوست گرامی در سال 1346 که در کرمان دیپلم گرفته بود همراه با گروهی از همکلاسیهایش که بزرگترین آنها 17 سال سن داشته، تصمیم گرفتند برای شرکت در کنکور ورودی دانشگاه راهی تهران شوند. هرکس بلیطی خرید، گروهی صبح، جمعی عصر و تعداد دیگری شب. همه به راه افتادند و وعدۀ دیدارشان صبح فردا، روز آزمون ورودی در دانشگاه تهران بود.
دوستم میگفت وقتی به تهران میرسد، خبردار میشود که یکی از آن اتوبوسهای شبرو، واژگون شده و عدهای از جمله تعدادی از همکلاسیهایش فوت کردهاند. آنها که آرزو داشتند پزشک و مهندس شوند، هرگز به جلسه امتحان هم نرسیدند و تهران را هم که بعضی ها قرار بود برای اولین بار ببینند، ندیدند. دوست من سر جلسه، چشمان ترش را به ورقه امتحان دوخته بود و قلمش قدرت حرکت روی کاغذ نداشت. در این وضعیت، از او و دیگر همکلاسی هایش توقع موفقیت هم وجود داشت.
میگفتند راننده خسته بوده است. از آن به بعد قوانین جدیدی وضع کردند. اول قرار شد رانندگان دو نفر باشند که خسته نشوند؛ نتیجه نداد. بعد، قرار شد رانندگان ساعت بزنند، معاینه فنی درست کردند، جریمه کردند و دست آخر گویا از کنترل هوشمند استفاده کردند. ظاهراً هیچکدام نتیجه دلخواه را نداد. چرا؟
دوستم میگفت گویا در ژاپن، در میان خیلی کارهای مهم دیگر، ماشینهای حمل زباله هر شب شسته و ضد عفونی میشوند. فردا وقتی آن ماشینها را میبینید خیال میکنید همه نو هستند. این از ماشین زباله. حالا بینید، با اتوبوسهای عمومی چه میکنند. آیا باور کردنی است؟ آیا ما اتوبوس های حمل دانشآموزان را نه هرشب، که سالی یک بار، قبل از سفر معاینه فنی میکنیم؟
راستی چرا این بختک شوم از سر راه جادهها و اتوبوسها و ماشینهای ما کنار نمیرود؟ چرا باید همچنان شاهد تصادفهای دلخراش رانندگی و از دست رفتن این همه نوجوان معصوم و ریختن اشک مردمان یک شهر باشیم؟
25 هزار کشته در سال؟ عدد کمی نیست. چه کار دیگری میتوان انجام داد که چشم تر ما فرصت خشک شدن پیدا کند؟
میگویند وقتی وارد کشوری شدید، برای شناخت وضعیت آن جامعه، نیازی به پژوهش ندارید؛ فقط به دو رفتار ساده مردمان آن کشور نگاه کنید؛ یکی در صف ایستادن و دیگری نحوه رانندگی کردن.
این را هم از بنده حقیر بشنوید؛ در کشوری که مبانیاش درست کار کند و در تعادل باشد، نه صف تشکیل میشود و نه رانندگی نامتعارف میبینیم.
@mohsenjalalpour
✍️ یادداشت مهمان
دوستی دارم که با شنیدن خبر تصادف سهمگین اخیر در کرمان و آسمانی شدن چند نوجوان، از جمله دانشآموزان نخبه، سخت دلگیر و غمگین شده است. میگفت افسرده بودم حالا افسردهتر شدهام.
حرفش را میفهمم و باید اینجا باشید و ببینید که چقدر همه ناراحت هستند.
این دوست گرامی خاطرهای تعریف کرد که نشان میدهد این زخم، خیلی کهنه است.
این دوست گرامی در سال 1346 که در کرمان دیپلم گرفته بود همراه با گروهی از همکلاسیهایش که بزرگترین آنها 17 سال سن داشته، تصمیم گرفتند برای شرکت در کنکور ورودی دانشگاه راهی تهران شوند. هرکس بلیطی خرید، گروهی صبح، جمعی عصر و تعداد دیگری شب. همه به راه افتادند و وعدۀ دیدارشان صبح فردا، روز آزمون ورودی در دانشگاه تهران بود.
دوستم میگفت وقتی به تهران میرسد، خبردار میشود که یکی از آن اتوبوسهای شبرو، واژگون شده و عدهای از جمله تعدادی از همکلاسیهایش فوت کردهاند. آنها که آرزو داشتند پزشک و مهندس شوند، هرگز به جلسه امتحان هم نرسیدند و تهران را هم که بعضی ها قرار بود برای اولین بار ببینند، ندیدند. دوست من سر جلسه، چشمان ترش را به ورقه امتحان دوخته بود و قلمش قدرت حرکت روی کاغذ نداشت. در این وضعیت، از او و دیگر همکلاسی هایش توقع موفقیت هم وجود داشت.
میگفتند راننده خسته بوده است. از آن به بعد قوانین جدیدی وضع کردند. اول قرار شد رانندگان دو نفر باشند که خسته نشوند؛ نتیجه نداد. بعد، قرار شد رانندگان ساعت بزنند، معاینه فنی درست کردند، جریمه کردند و دست آخر گویا از کنترل هوشمند استفاده کردند. ظاهراً هیچکدام نتیجه دلخواه را نداد. چرا؟
دوستم میگفت گویا در ژاپن، در میان خیلی کارهای مهم دیگر، ماشینهای حمل زباله هر شب شسته و ضد عفونی میشوند. فردا وقتی آن ماشینها را میبینید خیال میکنید همه نو هستند. این از ماشین زباله. حالا بینید، با اتوبوسهای عمومی چه میکنند. آیا باور کردنی است؟ آیا ما اتوبوس های حمل دانشآموزان را نه هرشب، که سالی یک بار، قبل از سفر معاینه فنی میکنیم؟
راستی چرا این بختک شوم از سر راه جادهها و اتوبوسها و ماشینهای ما کنار نمیرود؟ چرا باید همچنان شاهد تصادفهای دلخراش رانندگی و از دست رفتن این همه نوجوان معصوم و ریختن اشک مردمان یک شهر باشیم؟
25 هزار کشته در سال؟ عدد کمی نیست. چه کار دیگری میتوان انجام داد که چشم تر ما فرصت خشک شدن پیدا کند؟
میگویند وقتی وارد کشوری شدید، برای شناخت وضعیت آن جامعه، نیازی به پژوهش ندارید؛ فقط به دو رفتار ساده مردمان آن کشور نگاه کنید؛ یکی در صف ایستادن و دیگری نحوه رانندگی کردن.
این را هم از بنده حقیر بشنوید؛ در کشوری که مبانیاش درست کار کند و در تعادل باشد، نه صف تشکیل میشود و نه رانندگی نامتعارف میبینیم.
@mohsenjalalpour