بلور_تنت
لینک قسمت اول
https://t.me/mikhaand/52148#قسمت_نود
_چرا اونم هست..
ریز خندید:مبارکا باشه رویش عشقه..
اخمامو تو هم کردم و جیغ بنفشی کشیدم:خفه بمیر بیشعور صدا منو درنیار..
شیطان آمیز گفت:حاال مثال صدات باال بره چی میشه؟یکم شخصیتتو نگه دار تو دهنی نخوری از بغلیت..
مستانه خندید و حرص منو در آورد کثافت..
با حرص دندونامو بهم ساییدم:شبنم رو اعصابم یورتمه نرو گلم..
تسلیم شد و گفت:چشم چشم فقط هار نشو،میگم میتونی بیای خونمون کار واجب دارمت؟؟
_خونتون چه خبره؟؟
ایشی کرد:عروسی رهبره..
خندیدم:با تو دیگه؟؟
هیجانی گفت:جوون کاش زن رهبر میشدم اونوقت تو رو آدمم حساب نمیکردم چه برسه التماس کنم بیای خونمون
بوقلمون..
_آرزو بر جوانان عیب نیست،حاال بنال ببینم چی میگی؟؟
صداشو صاف کرد..
_حاال تو بیا بخدا نمیخورمت االن صاحاب داری برا خودت..
پریدم وسط حرفش:شبنم آدم باش دیگه مسخرشو درآوردی چندش..
_ببخشید دیگه تکرار نمیشه
میدونستم االن از زور خنده لباشو بهم فشار داده تا نخنده،چون هروقت حرصم میداد بیشعور بلند میخندید خوشش میاد
اذیتم کنه..
_باشه تا یه ربع دیگه اونجام..
با خوشحالی تشکر و خداحافظی کرد..
گوشیو که قطع کردم تازه حضور روهان رو کنارم حس کردم
خاک تو مخم هر چی از دهنم در اومد گفتم فقط خدا کنه حرفای شبنم رو نشنیده باشه ولی از اونجایی که گوشیم برا
خودش یه پا بلندگوعه بعید میدونم چیزی نشنیده باشه..
گوشی رو چپوندم تو کیفم لب باز کردم بگم منو برسون خونه شبنم که خودش گفت:کجا میخوای تشریف ببری؟؟
نگاش کردم چشماش بین منو و جاده میچرخید و مرموز نگام میکرد..
رو صندلی جا به جا شدم:یه جوری میپرسی انگار اجازه ندارم هر جایی برم..
فرمونو چرخوند و رفت تو خیابون اصلی:اون که معلومه اجازه نداری هرجایی بری..
با غضب نگاهش کردم:سخت در اشتباهی ازدواج ما یه ازدواج فرمالیته است تو نمیتونی منو منع کنی که کجا برم و کجا
نرم فهمیدی؟؟
با شنیدن حرفام یه جا نگه داشت و رو بهم با تحکم گفت..
_تا وقتی که اسمت تو شناسنامه من باشه تو نمیتونی از دستورات من سرپیچی کنی و هر غلطی دلت خواست بکنی..
هنوز هیچی نشده بزمجه واسه من شاخوشونه میکشه که کجا برم و کجا نرم دارم برات اقا روهان فکر نکن من اسیر دست
توام..
_کامال حرفات مزخرفه من نه از هیکلت میترسم نه از اون ریش بلندت هیوال نیستی که ازت حساب ببرم هر جایی ام دلم
بخواد میرم فقط دوست دارم ببینم خرش کیه که جفتک بندازه بهم..
بالفاصله پشت بند حرفم کیفمو دستم گرفتم و در رو باز کردم قبل اینکه روهان بخواد مانعم بشه از ماشین پریدم بیرون
🔥توجه توجه داستان عاشقانه و زیبای
#بلور_تنت هر روز صبح و عصر در کانال قرار داده میشود.
@mikhaand