حادثهای که بایسته دیده نشد
✍️ عبدالله ناصری
♦۲۹ دیماه سال جاری مردم ایران، شاهد قتل دو قاضی سیاه تبهکار بودند. واقعهای که در کشاکش تهدیدات شدید آقای خامنهای توسط ترامپ و نتانیاهو و ترس و انفعال شدیدتر هسته سخت حکومت، و نیز در عمق ناترازی تدبیر ولی فقیه مورد بررسی شایسته قرار نگرفت.
♦دو قاضی بدنام و تبهکار که در درازای خدمت حکومتی و ضد مردمی خود، به قاتل و جلاد متصف بودند، قتلها و حبسهای زیادی که حتی خلاف همین آئین دادرسی ناقص است. عجیب بود که رسانههای حکومتی و نهادهای امنیتی هم تبیینی در این موضوع نداشتند جز انتساب این قتل به منافقین و خارج از کشور. “ترور نامیدن” آن حادثه هم شنیده نشد.
♦وقتی در آن صبح شاد، خبر را شنیدم به یاد مصاحبه تاریخی و هراسناک وزیر اسبق اطلاعات افتادم که گفت: “نفوذ آن چنان بزرگ است که جا دارد همه مسئولین حکومت، برای حفظ جان خود بترسند.”. به ریشه محکم نفوذ خارجی در اکثر لایههای حکومت- حتی دفتر رهبری- باور دارم، اما کشتن دو قاضی-مقیسه و رازینی- اصلا و یا حداقل همه آن، کار نفوذ نبود. شرایط جامعه آن قدر دگرگون شده و کینه اجتماعی (به رغم مسالمتجویی) آن قدر بزرگ است که از قتل هر حکومتگر مرید “حاکم اعظم” شاد میشود.
♦کاربرد واژه “ترور” در این موارد برای اغلب مردم بیمعناست. این حق مردم ستمدیده و دادخواه ایران است که از قتل قاضیای که حدود دو هزار سال حبس داده و آن چنان بیگناهان را کشته و هنوز هم باور دارد رسما که قاضیان عدلیه!! مجری منویات "امامین همامین”اند، شاد شوند.
♦نگارنده کنشگر مدنی و ضد حکومت و همه “فعالان گذار” نیز حق دارند همانطور که از قتل مهسا و کیان گریان شدند از “قتل اجتماعی” مخالفان آزادی و عدالت و قاتلان مزدور حکومتی که در داخل و خارج، “هزینه ملی” بر ایران تحمیل کردهاند شادان شوند.
♦این شادی، از حقوق طبیعی مردم ایران است. آقای علی خامنهای اگر وصایای آقای موسوی در آخرین بیانیه را جدی نگیرد باز هم این “استدراج”های الهی و شادی مردم ایران را خواهد بود. تجربه تاریخی حکومت دینی ایران - به ویژه دوره رهبر فعلی- نشان داده که “خودتدبیری” و “خودکرداری” جایی ندارد، آقای خامنهای اگر جبرگرای مطلق نباشد که به نظرم هست، لااقل از “جبر متوسط" -همان نظریه کسب اشعریان- پیروی میکند، یعنی معتقد است قدرتش در ایجاد تصمیم او هیچ اثری ندارد و باید منتظر تقدیر ماند.
♦همین باور و “بیعملی" است که او را به خواری میبرد. مثالی بزنم، او بالاخره از قبح خودساخته “مذاکره” گذر کرد اما هیچ ایرانی خردمندی این گفتوگوی تحمیلی را جز “تسلیم” نخواهد نامید./کلمه
melimazhabi.com
✅@mellimazzhabi
✍️ عبدالله ناصری
♦۲۹ دیماه سال جاری مردم ایران، شاهد قتل دو قاضی سیاه تبهکار بودند. واقعهای که در کشاکش تهدیدات شدید آقای خامنهای توسط ترامپ و نتانیاهو و ترس و انفعال شدیدتر هسته سخت حکومت، و نیز در عمق ناترازی تدبیر ولی فقیه مورد بررسی شایسته قرار نگرفت.
♦دو قاضی بدنام و تبهکار که در درازای خدمت حکومتی و ضد مردمی خود، به قاتل و جلاد متصف بودند، قتلها و حبسهای زیادی که حتی خلاف همین آئین دادرسی ناقص است. عجیب بود که رسانههای حکومتی و نهادهای امنیتی هم تبیینی در این موضوع نداشتند جز انتساب این قتل به منافقین و خارج از کشور. “ترور نامیدن” آن حادثه هم شنیده نشد.
♦وقتی در آن صبح شاد، خبر را شنیدم به یاد مصاحبه تاریخی و هراسناک وزیر اسبق اطلاعات افتادم که گفت: “نفوذ آن چنان بزرگ است که جا دارد همه مسئولین حکومت، برای حفظ جان خود بترسند.”. به ریشه محکم نفوذ خارجی در اکثر لایههای حکومت- حتی دفتر رهبری- باور دارم، اما کشتن دو قاضی-مقیسه و رازینی- اصلا و یا حداقل همه آن، کار نفوذ نبود. شرایط جامعه آن قدر دگرگون شده و کینه اجتماعی (به رغم مسالمتجویی) آن قدر بزرگ است که از قتل هر حکومتگر مرید “حاکم اعظم” شاد میشود.
♦کاربرد واژه “ترور” در این موارد برای اغلب مردم بیمعناست. این حق مردم ستمدیده و دادخواه ایران است که از قتل قاضیای که حدود دو هزار سال حبس داده و آن چنان بیگناهان را کشته و هنوز هم باور دارد رسما که قاضیان عدلیه!! مجری منویات "امامین همامین”اند، شاد شوند.
♦نگارنده کنشگر مدنی و ضد حکومت و همه “فعالان گذار” نیز حق دارند همانطور که از قتل مهسا و کیان گریان شدند از “قتل اجتماعی” مخالفان آزادی و عدالت و قاتلان مزدور حکومتی که در داخل و خارج، “هزینه ملی” بر ایران تحمیل کردهاند شادان شوند.
♦این شادی، از حقوق طبیعی مردم ایران است. آقای علی خامنهای اگر وصایای آقای موسوی در آخرین بیانیه را جدی نگیرد باز هم این “استدراج”های الهی و شادی مردم ایران را خواهد بود. تجربه تاریخی حکومت دینی ایران - به ویژه دوره رهبر فعلی- نشان داده که “خودتدبیری” و “خودکرداری” جایی ندارد، آقای خامنهای اگر جبرگرای مطلق نباشد که به نظرم هست، لااقل از “جبر متوسط" -همان نظریه کسب اشعریان- پیروی میکند، یعنی معتقد است قدرتش در ایجاد تصمیم او هیچ اثری ندارد و باید منتظر تقدیر ماند.
♦همین باور و “بیعملی" است که او را به خواری میبرد. مثالی بزنم، او بالاخره از قبح خودساخته “مذاکره” گذر کرد اما هیچ ایرانی خردمندی این گفتوگوی تحمیلی را جز “تسلیم” نخواهد نامید./کلمه
melimazhabi.com
✅@mellimazzhabi