او را کشتند
آری
و از او چیزی نماند
جز یک نام و چند کلمه
چون کلمه را نمی توان کشت
کف پای کلمه متورم نمیشود از شلاق
کلمه را نمیشود سیلی زد
به اعتراف نشاند
کلمه پوست ندارد
و گوشت ندارد که ورم کند از باتوم
کلمه حرص نمیخورد از فحش مادر وقتی که چشمش را و دستش را بستهاند
او را کشتند
و از او یک نام باقی ماند
و چند کلمه
چون نام از کلمه است
و کلمه را نمی شود از نام گرفت
و کلمه را نمیشود کشت
کلمه در زندان نمیپوسد از تنهایی
دق نمیکند از ترس
کلمه در خیابان بی پناه نمیشود
در بازداشتگاه خون بالا نمی آورد
از یاد نمی رود
کلمه یک روز سر باز میکند
یک روز
بالاخره
چون او کلمه است
و استخوان های کلمه نمیپوسد
مثل کلمات او
#مهدی_جلیلی
#شعر
پنجشنبه سوم آذر ۱۴۰۱
آری
و از او چیزی نماند
جز یک نام و چند کلمه
چون کلمه را نمی توان کشت
کف پای کلمه متورم نمیشود از شلاق
کلمه را نمیشود سیلی زد
به اعتراف نشاند
کلمه پوست ندارد
و گوشت ندارد که ورم کند از باتوم
کلمه حرص نمیخورد از فحش مادر وقتی که چشمش را و دستش را بستهاند
او را کشتند
و از او یک نام باقی ماند
و چند کلمه
چون نام از کلمه است
و کلمه را نمی شود از نام گرفت
و کلمه را نمیشود کشت
کلمه در زندان نمیپوسد از تنهایی
دق نمیکند از ترس
کلمه در خیابان بی پناه نمیشود
در بازداشتگاه خون بالا نمی آورد
از یاد نمی رود
کلمه یک روز سر باز میکند
یک روز
بالاخره
چون او کلمه است
و استخوان های کلمه نمیپوسد
مثل کلمات او
#مهدی_جلیلی
#شعر
پنجشنبه سوم آذر ۱۴۰۱