یه جفت کفش که توش هیچگونه ریگی نیست
صدای گریهی ونگوگ توُ تابلوهاشه
بریده گوشِ خودش رو برای نقاشیش
که داره خونِ خودش رو به بوم میپاشه
دو کاسه سوپ برای ژکوند و لبخندِش
یه دیگ آش برای دل هنرمندِش
یه دیگ آش که بسته دو متر روغن روش
یه دیگ شعر که میجوشه باز سرِ سگ توش
تا چش به هم بزنی تیغ روی رگ رفته
جهانِ دغدغهمندت بگای سگ رفته
یه شاعری تو، یه دیوار نسبتاً کوتاه
که حتی روح بلندت بگای سگ رفته
چپوندنت توُ یه چادر، توُ روسری، توُ شال
زنی که موی کمندت بگای سگ رفته
مثِ یه اسب دویدی با بار رو دوشت
اگرچه پای سمندت بگای سگ رفته
چقدر زور زدی تا که بشکنه زنجیر
که دست و پای توُ بندت بگای سگ رفته!؟
کی ریده داخل سفرَهت توُ شام و صبحونهت
که چای و حبهی قندت بگای سگ رفته!؟
چقدر گریه شدن شب، چشای عشوهگرت
که اون دو ماه لوندت بگای سگ رفته!؟
دو کاسه سوپ هنر رو بگای سگ میده
ژکوندی و لبخندت بگای سگ رفته!
مزدک نظافت
#مزدک_نظافت #شعر #هنر #هنرمند #ژکوند #ونگوگ
صدای گریهی ونگوگ توُ تابلوهاشه
بریده گوشِ خودش رو برای نقاشیش
که داره خونِ خودش رو به بوم میپاشه
دو کاسه سوپ برای ژکوند و لبخندِش
یه دیگ آش برای دل هنرمندِش
یه دیگ آش که بسته دو متر روغن روش
یه دیگ شعر که میجوشه باز سرِ سگ توش
تا چش به هم بزنی تیغ روی رگ رفته
جهانِ دغدغهمندت بگای سگ رفته
یه شاعری تو، یه دیوار نسبتاً کوتاه
که حتی روح بلندت بگای سگ رفته
چپوندنت توُ یه چادر، توُ روسری، توُ شال
زنی که موی کمندت بگای سگ رفته
مثِ یه اسب دویدی با بار رو دوشت
اگرچه پای سمندت بگای سگ رفته
چقدر زور زدی تا که بشکنه زنجیر
که دست و پای توُ بندت بگای سگ رفته!؟
کی ریده داخل سفرَهت توُ شام و صبحونهت
که چای و حبهی قندت بگای سگ رفته!؟
چقدر گریه شدن شب، چشای عشوهگرت
که اون دو ماه لوندت بگای سگ رفته!؟
دو کاسه سوپ هنر رو بگای سگ میده
ژکوندی و لبخندت بگای سگ رفته!
مزدک نظافت
#مزدک_نظافت #شعر #هنر #هنرمند #ژکوند #ونگوگ