#پارت79
مامان_نشنیدم بگی چشم!
باحرص نگاهش کردم و بلند وکش دار گفتم:
چشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم!
مامان_ چشمت بی بلا! بدو برو دوش بگیر امشب
عمه سوری اینا میان اینجا، میخوام حسابی خوشگل و آراسته باشی!
با تصور اومدن قوم مغول لرز به تنم نشست! عمه
سوری عمه ی ناتنی مادرمه اما... با اینکه خیلی با
هم صمیمی هستن خیلییی هم با هم رقابت
دارن!هر دفعه که دیدن هم میرن هزار جور غذا و
میوه و شیرینی و.... درست میکنن!بدتر از اون
دو تا پسر جلف به اسم شروین وشاهرخ داره!
درسته اسماشون پسره اما دست دخترا رو از
پشت بستن بس که جلف و خودنما هستن!
مامان_ماهک!
با صدای جیغ مانند مامان به خودم اومدم!و با
بهت نگاهش کردم!
مامان_نشنیدم بگی چشم!
باحرص نگاهش کردم و بلند وکش دار گفتم:
چشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم!
مامان_ چشمت بی بلا! بدو برو دوش بگیر امشب
عمه سوری اینا میان اینجا، میخوام حسابی خوشگل و آراسته باشی!
با تصور اومدن قوم مغول لرز به تنم نشست! عمه
سوری عمه ی ناتنی مادرمه اما... با اینکه خیلی با
هم صمیمی هستن خیلییی هم با هم رقابت
دارن!هر دفعه که دیدن هم میرن هزار جور غذا و
میوه و شیرینی و.... درست میکنن!بدتر از اون
دو تا پسر جلف به اسم شروین وشاهرخ داره!
درسته اسماشون پسره اما دست دخترا رو از
پشت بستن بس که جلف و خودنما هستن!
مامان_ماهک!
با صدای جیغ مانند مامان به خودم اومدم!و با
بهت نگاهش کردم!