من دشمنت نیستم dan repost
190
_یه سبد حصیری تو یخچال هست یه قرص بهش بده
یکتا دربِ اتاق را باز کرد
_خودت بیا برو یغما جان. من برم سراغ حسینقلی خان خودشو کشت.
غریدم
_یکتا.
شالم را سر زدم و برگشتم تا از اتاق بیرون بروم که سینه به سینه ی امیر علی برخورد کرد. خیره بود توی صورتم. از نگاه خیره اش معذب شدم
_ دنبالم بیا من قرص میدم
خواستم از کنارش رد شوم که مچ دستم را گرفت و ملتمس پرسید
_میشه با اون مرد صمیمی نباشی
متاسف نگاهش کردم و پوزخند زدم
_محض اطلاعت اون مرد دایی فرهادمه
تشر زد
_میدونم، میدونم. اما دوست ندارم ببینم این همه بهش نزدیکی یغما
ابروهایم بالا پرید متعجب از درخواست غیر منطقی اش. دستم را از دستش بیرون کشیدم و جواب دادم
_شما اطرافیان من رو انتخاب نمیکنید جناب حبیبی. من دیگه اون دخترِ ضعیف و تو سری خور نیستم که هر کسی بلند شد یکی زد تو سرش. الان این منم که دامنه ی روابطم رو مشخص میکنم
خواستم از کنارش رد شوم که دوباره مچ دستم اسیرش شد. متحرص توی صورتم پچ زد
_ولی من همون امیر علی ام. خر تر، پر از زخم تر از قبل. لازم باشه همه رو تو آتیشِ انتقامم می سوزونم. منو نچزون یغما.
پوزخند زدم
_حتی در حدِ چزوندنم نمیخوام بهت فکر کنم. چرا فکر میکنی ممکنه اونقدر برام مهم باشی که رفتارم با بقیه تحت تأثیر این مهم بودن تو باشه. نه جناب حبیبی اون مال قبل بود. این آدمی که جلوتون وایساده یه آدمِ جدیده که خودشو کوبیده و از نو ساخته
از کنارش گذشتم. ساعت 7و نیم برای تشييع پیکر مامان پوران از خانه بیرون رفتیم
_یه سبد حصیری تو یخچال هست یه قرص بهش بده
یکتا دربِ اتاق را باز کرد
_خودت بیا برو یغما جان. من برم سراغ حسینقلی خان خودشو کشت.
غریدم
_یکتا.
شالم را سر زدم و برگشتم تا از اتاق بیرون بروم که سینه به سینه ی امیر علی برخورد کرد. خیره بود توی صورتم. از نگاه خیره اش معذب شدم
_ دنبالم بیا من قرص میدم
خواستم از کنارش رد شوم که مچ دستم را گرفت و ملتمس پرسید
_میشه با اون مرد صمیمی نباشی
متاسف نگاهش کردم و پوزخند زدم
_محض اطلاعت اون مرد دایی فرهادمه
تشر زد
_میدونم، میدونم. اما دوست ندارم ببینم این همه بهش نزدیکی یغما
ابروهایم بالا پرید متعجب از درخواست غیر منطقی اش. دستم را از دستش بیرون کشیدم و جواب دادم
_شما اطرافیان من رو انتخاب نمیکنید جناب حبیبی. من دیگه اون دخترِ ضعیف و تو سری خور نیستم که هر کسی بلند شد یکی زد تو سرش. الان این منم که دامنه ی روابطم رو مشخص میکنم
خواستم از کنارش رد شوم که دوباره مچ دستم اسیرش شد. متحرص توی صورتم پچ زد
_ولی من همون امیر علی ام. خر تر، پر از زخم تر از قبل. لازم باشه همه رو تو آتیشِ انتقامم می سوزونم. منو نچزون یغما.
پوزخند زدم
_حتی در حدِ چزوندنم نمیخوام بهت فکر کنم. چرا فکر میکنی ممکنه اونقدر برام مهم باشی که رفتارم با بقیه تحت تأثیر این مهم بودن تو باشه. نه جناب حبیبی اون مال قبل بود. این آدمی که جلوتون وایساده یه آدمِ جدیده که خودشو کوبیده و از نو ساخته
از کنارش گذشتم. ساعت 7و نیم برای تشييع پیکر مامان پوران از خانه بیرون رفتیم