༺ڪـهـربـا༻ dan repost
- از قدیم گفتن بیوه میوه است ! بعد چهل شوهرت جل و پلاستو جمع کن برگرد دهاتتون!
بغضم می گیرد، بچه شیر خوارم را از من جدا کرده بودند، دو روز نبوده که زایمان کرده بودم و حالا عذرم را می خواستند.
- بچمو بدید خانوم تاج همین حالا میرم به خدا پشت سرمم نگاه نمی کنم.
به پهنای صورتم اشک می ریزم به بخت بدم، پستان هایم درد می کرد، شیر سر سینه ام مانده بود و به من حتی فرصت نداده بودند به جگر گوشه بی پدرم شیر بدهم.
- مگه اینکه به خواب ببینی یادگار جگر گوشه جوون مرگم رو بدم دستت ببری...
یادگار جگر گوشه او، پاره تن من بود.
- من مادرشم ، این مسلمونیه ؟ به من اجازه ندادید حتی بهش شیر بدم...
پسرک معصوم من را به عروسش پیشکشش کرده بود به دختر برادرش که بچه اش نمی شد ، اخ از بخت بد من!
- از حالا به بعد نیستی! راهتو بکش برو دختر جون از نمد ما برای تو کلاهی نیست! اگه فکر کردی خودتو به نوه ام آویزون می کنی میذارم بمونی بشی اینه دقم خیال خام کردی! تا دنیا دنیاست تو قاتل جگر گوشه منی ...
جای بخیه هایم تیر می کشید ، خونریزیم بند نمی آمد ولی هیچ دردی به پای درد قلبم و جفای که این زن به من کرده بود نمی رسید.
- حلال نمی کنم، شکایتتون رو به همون مرتضی می برم که نور چشمش بودم ، عزیزش بودم ..
هق می زنم و او تیمور را صدا می کند:
- تیمور بیا این اکله رو بنداز بیرون...
- تا بچمو نگیرم هیچ جا نمی رم..
صدای گریه اش را می شنیدم ، طفلکم شیر خشک را قبول نمی کرد ، بی پدر بود می خواستند بی مادر هم باشد.
- مامان تاج ساکت نمی شه ! شیرخشک نمیخوره..
آن زن بی انصاف عزیزک من را بغل گرفته بود ، عزیزک من را صاحب شده بود می خواست مادرش باشد.
- بچمو بهم بده! بذار بهش شیر بدم هلاک شد...
خانوم تاج باز تیمور رو صدا می زند.
- بیا این لکاته رو بنداز بیرون!
https://t.me/+g2i9LIye8mtmN2Nk
https://t.me/+g2i9LIye8mtmN2Nk
می دوم سمت پاره تنم ولی تیمور من را از پشت می گیرد.
- توروخدا بچم هلاک شد ، حداقل بذارید بهش شیر بدم..
تقلا می کنم ولی تیمور دوتای من هیکل دارد، منی که نازک تر از گل نشنیده بودم از شوهرم زیر دست و پای نوچه خانه دشنام می شنیدم و کشان کشان روی زمین کشیده می شدم...
در باز میشود ، ماشین برادرشوهرم داخل میشود. دست تیمور از تن من سست میشود از این مرد حساب می برد، مرد انصاف سپه سالار ها بود گویی از آنها نبود.
- تیمور کفن داداشم خشک نشده ناموسشو رو خاک ها می کشی؟ بدم قلم کنم دستتو ؟ یا بدم رب و بعتو بیارن جلو چشمت
- روم سیاه اقا خانوم تاج گفت....
دست می اندازد زیر بازوی من ، پیشانی ام خونی است از جیبش دستمال در می آورد وخون پیشانی من را پاک می کند:
- اون بگه تو دوزار مردونگی نداری؟ برو فعلا جلو چشم نپلک نامسلمون... زنداداش میزونی؟ ببرمت مریض خونه؟
- من هیچی نمیخوام فقط تورو به اون مکه ای که رفتی بچمو بهم برگردون حاجی! تو از جنس اینا نیستی تو انصاف داری.
شرمندگی را می بینم ته نگاهش.
- من شرمندم زنداداش من از وصیت برادر مرحومم نمی تونم بگذرم!
- وصیت کرده بچمو از من بگیرین؟
- وصیت کرده من برای پاره تنش پدری کنم ! بمون بالا سر بچت زن داداش ، زنم شو مادری کن براش ....
https://t.me/+g2i9LIye8mtmN2Nk
https://t.me/+g2i9LIye8mtmN2Nk
https://t.me/+g2i9LIye8mtmN2Nk
https://t.me/+g2i9LIye8mtmN2Nk
بغضم می گیرد، بچه شیر خوارم را از من جدا کرده بودند، دو روز نبوده که زایمان کرده بودم و حالا عذرم را می خواستند.
- بچمو بدید خانوم تاج همین حالا میرم به خدا پشت سرمم نگاه نمی کنم.
به پهنای صورتم اشک می ریزم به بخت بدم، پستان هایم درد می کرد، شیر سر سینه ام مانده بود و به من حتی فرصت نداده بودند به جگر گوشه بی پدرم شیر بدهم.
- مگه اینکه به خواب ببینی یادگار جگر گوشه جوون مرگم رو بدم دستت ببری...
یادگار جگر گوشه او، پاره تن من بود.
- من مادرشم ، این مسلمونیه ؟ به من اجازه ندادید حتی بهش شیر بدم...
پسرک معصوم من را به عروسش پیشکشش کرده بود به دختر برادرش که بچه اش نمی شد ، اخ از بخت بد من!
- از حالا به بعد نیستی! راهتو بکش برو دختر جون از نمد ما برای تو کلاهی نیست! اگه فکر کردی خودتو به نوه ام آویزون می کنی میذارم بمونی بشی اینه دقم خیال خام کردی! تا دنیا دنیاست تو قاتل جگر گوشه منی ...
جای بخیه هایم تیر می کشید ، خونریزیم بند نمی آمد ولی هیچ دردی به پای درد قلبم و جفای که این زن به من کرده بود نمی رسید.
- حلال نمی کنم، شکایتتون رو به همون مرتضی می برم که نور چشمش بودم ، عزیزش بودم ..
هق می زنم و او تیمور را صدا می کند:
- تیمور بیا این اکله رو بنداز بیرون...
- تا بچمو نگیرم هیچ جا نمی رم..
صدای گریه اش را می شنیدم ، طفلکم شیر خشک را قبول نمی کرد ، بی پدر بود می خواستند بی مادر هم باشد.
- مامان تاج ساکت نمی شه ! شیرخشک نمیخوره..
آن زن بی انصاف عزیزک من را بغل گرفته بود ، عزیزک من را صاحب شده بود می خواست مادرش باشد.
- بچمو بهم بده! بذار بهش شیر بدم هلاک شد...
خانوم تاج باز تیمور رو صدا می زند.
- بیا این لکاته رو بنداز بیرون!
https://t.me/+g2i9LIye8mtmN2Nk
https://t.me/+g2i9LIye8mtmN2Nk
می دوم سمت پاره تنم ولی تیمور من را از پشت می گیرد.
- توروخدا بچم هلاک شد ، حداقل بذارید بهش شیر بدم..
تقلا می کنم ولی تیمور دوتای من هیکل دارد، منی که نازک تر از گل نشنیده بودم از شوهرم زیر دست و پای نوچه خانه دشنام می شنیدم و کشان کشان روی زمین کشیده می شدم...
در باز میشود ، ماشین برادرشوهرم داخل میشود. دست تیمور از تن من سست میشود از این مرد حساب می برد، مرد انصاف سپه سالار ها بود گویی از آنها نبود.
- تیمور کفن داداشم خشک نشده ناموسشو رو خاک ها می کشی؟ بدم قلم کنم دستتو ؟ یا بدم رب و بعتو بیارن جلو چشمت
- روم سیاه اقا خانوم تاج گفت....
دست می اندازد زیر بازوی من ، پیشانی ام خونی است از جیبش دستمال در می آورد وخون پیشانی من را پاک می کند:
- اون بگه تو دوزار مردونگی نداری؟ برو فعلا جلو چشم نپلک نامسلمون... زنداداش میزونی؟ ببرمت مریض خونه؟
- من هیچی نمیخوام فقط تورو به اون مکه ای که رفتی بچمو بهم برگردون حاجی! تو از جنس اینا نیستی تو انصاف داری.
شرمندگی را می بینم ته نگاهش.
- من شرمندم زنداداش من از وصیت برادر مرحومم نمی تونم بگذرم!
- وصیت کرده بچمو از من بگیرین؟
- وصیت کرده من برای پاره تنش پدری کنم ! بمون بالا سر بچت زن داداش ، زنم شو مادری کن براش ....
https://t.me/+g2i9LIye8mtmN2Nk
https://t.me/+g2i9LIye8mtmN2Nk
https://t.me/+g2i9LIye8mtmN2Nk
https://t.me/+g2i9LIye8mtmN2Nk