من دشمنت نیستم dan repost
111
خندیدم
_گناه داره
_یغما جان خودم میخوام برا عروسیش یه لباسِ سفید بپوشم از لباسِ عروس قشنگ تر
لب گزیدم
_نه یکتا جان. زشته. خواهرِ من لباس سفید فقط برا عروسه
خندید
_حالا اگه از شانس آکله ست تا عروسیشون شدم اندازه بشکه لباسم سایزم گیر نمیاد
خندیدم
_وای مگه حسین قلی خان قراره چقدر بزرگ بشه
خندید
_چه میدونم شانس آکله ست. هر چیزی امکان پذیره. یغما
نگاهش کردم و منتظر شدم تا حرفش را بزند. با اطمینان گفت
_این پسره بخاطر تو یوسف رو نگه داشته اونجا. یعنی تو محرمیتت تموم بشه زنش نشی یوسف رو اخراج میکنه
نفسم را کلافه رها کردم
_تا حالا راجع به ازدواج یا تمدید محرمیت حرفی نزده یکتا. نمیدونم واقعا برنامه ش چیه
_دوسش داری؟
سؤالش غیر منتظره بود. اما سوالی بود که خودم هم در این مدت بارها و بارها درباره اش فکر کرده بودم. حسم نسبت به امیر علی چه بود؟نسبت به کسی که مهمترین اتفاق زندگی ام را به بدترین شکل با او. تجربه کرده بودم. سوالی که هیچ وقت جوابی برایش نداشتم
_نمیدونم یکتا، واقعا نمیدونم.
یکتا با لبخند نگاهم کرد
_اون چی؟ اون دوسِت داره
شانه بالا انداختم.
_اینم نمیدونم یکتا چه سوالای سختی میپرسی. مگه من از تو دلِ اون اومدم که بدونم دوستم داره یا نه
یکتا با لبخند نگاهم کرد
_همه ی این سوالا با اتمام مهلتِ محرمیتت جوابشون معلوم میشه. اگه بهت علاقه داشته باشه تلاش میکنه تا رابطه تون رو رسمی کنه در غیر این صورت هر جور شده از زیر بارِ مسئولیت این اتفاق شونه خالی میکنه
خندیدم
_گناه داره
_یغما جان خودم میخوام برا عروسیش یه لباسِ سفید بپوشم از لباسِ عروس قشنگ تر
لب گزیدم
_نه یکتا جان. زشته. خواهرِ من لباس سفید فقط برا عروسه
خندید
_حالا اگه از شانس آکله ست تا عروسیشون شدم اندازه بشکه لباسم سایزم گیر نمیاد
خندیدم
_وای مگه حسین قلی خان قراره چقدر بزرگ بشه
خندید
_چه میدونم شانس آکله ست. هر چیزی امکان پذیره. یغما
نگاهش کردم و منتظر شدم تا حرفش را بزند. با اطمینان گفت
_این پسره بخاطر تو یوسف رو نگه داشته اونجا. یعنی تو محرمیتت تموم بشه زنش نشی یوسف رو اخراج میکنه
نفسم را کلافه رها کردم
_تا حالا راجع به ازدواج یا تمدید محرمیت حرفی نزده یکتا. نمیدونم واقعا برنامه ش چیه
_دوسش داری؟
سؤالش غیر منتظره بود. اما سوالی بود که خودم هم در این مدت بارها و بارها درباره اش فکر کرده بودم. حسم نسبت به امیر علی چه بود؟نسبت به کسی که مهمترین اتفاق زندگی ام را به بدترین شکل با او. تجربه کرده بودم. سوالی که هیچ وقت جوابی برایش نداشتم
_نمیدونم یکتا، واقعا نمیدونم.
یکتا با لبخند نگاهم کرد
_اون چی؟ اون دوسِت داره
شانه بالا انداختم.
_اینم نمیدونم یکتا چه سوالای سختی میپرسی. مگه من از تو دلِ اون اومدم که بدونم دوستم داره یا نه
یکتا با لبخند نگاهم کرد
_همه ی این سوالا با اتمام مهلتِ محرمیتت جوابشون معلوم میشه. اگه بهت علاقه داشته باشه تلاش میکنه تا رابطه تون رو رسمی کنه در غیر این صورت هر جور شده از زیر بارِ مسئولیت این اتفاق شونه خالی میکنه