من دشمنت نیستم dan repost
109
جلو خانه ی یکتا وقتی خواستم از ماشین پیاده شوم با تردید گفتم
_میدونی امیر علی راستش من کاری با رابطه هات با آدمای دیگه ندارم، نمیخوام بدونم یا فکرم رو درگیر کنم اما ازت خواهش میکنم روزایی که من نیستم و میخوای کیمیا رو بیاری خونه ت رو تخت خوابی که با من میخوابی نیار.. فکر اینکه اون تخت برا کسایی غیر من باشه مثل خوره افتاده به جونم. از سر علاقه نمیگم ها. فکر میکنم توهین به شخصیتمه که کسی که باهاشم با افراد دیگه هم هست. حداقل با نیوردن کسی تو اون اتاق بذار خوش خیال باشم که اتفاق غیر اخلاقی برا رابطه م پیش نمیاد.
گفتم و از ماشین پیاده شدم. تصور میکردم بخواهد دفاع کند از خودش یا حرفم را رد کند اما اشتباه می کردم. وارد خانه ی یکتا شدم. در که زدم خودش در را به رویم باز کرد. در آغوشش گرفتم و گونه اش را بوسیدم
_حسین قلی خان خوبه
خندید
_خدا رو شکر. تو خوبی
_خوبم. محسن نیست؟
_نه
خیالم که از نبودن محسن راحت شد گفتم
_آخه احمق زنی که تازه باردار شده ول میکنه میره مسافرت. عیادت از عمه ی مریض محسن اون همه مهم بود که این همه راه بری تا اونجا
یکتا خندید
_خره بچه نداره. خیلی هم مایه داره گفتم شاید دم مرگه به وصیتی کرد یه تیکه زمینی، پولی، طلایی چیزی رسید به این بچه.
خنده ام گرفت به آینده نگری اش
_کشورا خارجی بفهمن این همه سیاست داری میان بر میدارن میبرن تو رو ها
خندید
_محسن که قدر نمیدونه
_بیچاره محسن.
خندید
_خدایی به هر کی شوهر میکردم غیر از محسن دق میکرد می مرد. محسنِ که تحمل میکنه منو
صدای پیامک گوشی ام که آمد ندیده هم میدانستم یا پیام های تبلیغاتی است یا امیر علی. حدسم درست بود پیام از امیر علی بود
جلو خانه ی یکتا وقتی خواستم از ماشین پیاده شوم با تردید گفتم
_میدونی امیر علی راستش من کاری با رابطه هات با آدمای دیگه ندارم، نمیخوام بدونم یا فکرم رو درگیر کنم اما ازت خواهش میکنم روزایی که من نیستم و میخوای کیمیا رو بیاری خونه ت رو تخت خوابی که با من میخوابی نیار.. فکر اینکه اون تخت برا کسایی غیر من باشه مثل خوره افتاده به جونم. از سر علاقه نمیگم ها. فکر میکنم توهین به شخصیتمه که کسی که باهاشم با افراد دیگه هم هست. حداقل با نیوردن کسی تو اون اتاق بذار خوش خیال باشم که اتفاق غیر اخلاقی برا رابطه م پیش نمیاد.
گفتم و از ماشین پیاده شدم. تصور میکردم بخواهد دفاع کند از خودش یا حرفم را رد کند اما اشتباه می کردم. وارد خانه ی یکتا شدم. در که زدم خودش در را به رویم باز کرد. در آغوشش گرفتم و گونه اش را بوسیدم
_حسین قلی خان خوبه
خندید
_خدا رو شکر. تو خوبی
_خوبم. محسن نیست؟
_نه
خیالم که از نبودن محسن راحت شد گفتم
_آخه احمق زنی که تازه باردار شده ول میکنه میره مسافرت. عیادت از عمه ی مریض محسن اون همه مهم بود که این همه راه بری تا اونجا
یکتا خندید
_خره بچه نداره. خیلی هم مایه داره گفتم شاید دم مرگه به وصیتی کرد یه تیکه زمینی، پولی، طلایی چیزی رسید به این بچه.
خنده ام گرفت به آینده نگری اش
_کشورا خارجی بفهمن این همه سیاست داری میان بر میدارن میبرن تو رو ها
خندید
_محسن که قدر نمیدونه
_بیچاره محسن.
خندید
_خدایی به هر کی شوهر میکردم غیر از محسن دق میکرد می مرد. محسنِ که تحمل میکنه منو
صدای پیامک گوشی ام که آمد ندیده هم میدانستم یا پیام های تبلیغاتی است یا امیر علی. حدسم درست بود پیام از امیر علی بود