#پارت۵٠
#خونبراینور
-با شمام میگم اینو نمیخورم. این اصلاً نپخته چطوری دارید میخوردیش آخه؟!
همچنان به ناشنوا بودنشان ادامه میدادند.
سر بلند کردم و حرصی به رئیس لعنتیشان که گوشت مقابلش را بسیار با پرستیژ تکه تکه میکرد و در دهان میگذاشت نگاه کردم و بیحواس گفتم:
-آتحان بگو یه چیز دیگه برام بیارن من نمیتونم اینو بخورم.
و انرژی ای که ناگهان در فضا قالب شد، همهی وجودم را سست کرد.
نگاه هایی که مستقیم و خونآلود خیرهام شدند و غرشی که میتوانستم قسم بخورم آن را از دخترچشم سبز شنیدهام!
احتمالاً صدا کردن رئیسشان بدون هیچ پیشوند و پسوندی کار اشتباهی بود!
-م..من نمیخواستم یعنی ...
وقتی یکی از مردها که شنیده بودم مارسل صدایش میکنند یکدفعه چاقویش را وسط میز کوبید و با خشمی طوفانم نگاهم کرد، کلمات از ذهنم گریختند و خب مثل اینکه این کار زیادی اشتباه بوده است!
-برو تو اتاقت میگم صبحانه تو بیارن.
رئیس جانورها ناجیام شد و آنقدر نگاه ها روی شانهام سنگینی میکرد که بدانم حال وقت لجبازی نیست!
سریع از پشت میز بلند شدم و بینگاه کردن به هیچ کدامشان مسیر اتاق را در پیش گرفتم.
دقیقاً چطور باید از دست این عجیبالخلقه ها خلاص میشدم؟!
_♡_
@Leeilonroman
#خونبراینور
-با شمام میگم اینو نمیخورم. این اصلاً نپخته چطوری دارید میخوردیش آخه؟!
همچنان به ناشنوا بودنشان ادامه میدادند.
سر بلند کردم و حرصی به رئیس لعنتیشان که گوشت مقابلش را بسیار با پرستیژ تکه تکه میکرد و در دهان میگذاشت نگاه کردم و بیحواس گفتم:
-آتحان بگو یه چیز دیگه برام بیارن من نمیتونم اینو بخورم.
و انرژی ای که ناگهان در فضا قالب شد، همهی وجودم را سست کرد.
نگاه هایی که مستقیم و خونآلود خیرهام شدند و غرشی که میتوانستم قسم بخورم آن را از دخترچشم سبز شنیدهام!
احتمالاً صدا کردن رئیسشان بدون هیچ پیشوند و پسوندی کار اشتباهی بود!
-م..من نمیخواستم یعنی ...
وقتی یکی از مردها که شنیده بودم مارسل صدایش میکنند یکدفعه چاقویش را وسط میز کوبید و با خشمی طوفانم نگاهم کرد، کلمات از ذهنم گریختند و خب مثل اینکه این کار زیادی اشتباه بوده است!
-برو تو اتاقت میگم صبحانه تو بیارن.
رئیس جانورها ناجیام شد و آنقدر نگاه ها روی شانهام سنگینی میکرد که بدانم حال وقت لجبازی نیست!
سریع از پشت میز بلند شدم و بینگاه کردن به هیچ کدامشان مسیر اتاق را در پیش گرفتم.
دقیقاً چطور باید از دست این عجیبالخلقه ها خلاص میشدم؟!
_♡_
@Leeilonroman