روانشناسی کودکانگی


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


از کتاب‌های روانشناسی کودک می‌خوانیم
@ads_cafe :(آگهی)راه ارتباطی

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


چگونه می‌توان کودکان را متقاعد کرد تا مقررات خانواده را قبول داشته باشند؟

هر یک از مقرراتی که خانواده وضع می‌کند، ممکن است با مقررات خانه همسایه متفاوت باشد. جروبحث کردن درباره مقررات خانه همسایه فقط می‌تواند به اصطکاک بینجامد.

کودکان از روی عمد قوانین و مقررات را زیر پا می‌گذارند تا ببینند این قوانین هنوز از اعتبار برخوردارند یا خیر. کودکان در سنین مختلف، با کج‌خلقی یا عدم پیروی، این قوانین و مقررات را به چالش می‌گیرند.

دلایلی محکم از مقررات خوب پشتیبانی می‌کند. درباره مقررات خانواده با فرزندتان صحبت کنید. اجازه دهید -بدون جنگ و دعوا- موردی را مثال بزند که این مقررات را نقض می‌کند. اگر فرزندتان شما را با دلایل قانع‌کننده متقاعد کرد، با تغییر دادن مقررات آبرویتان نمی‌رود. این کار کمک می‌کند که کودک مقررات را قبول داشته باشد و آن‌ها را رعایت کند. با انجام این فعالیت کودک می‌آموزد که هم به خودش و هم به شما احترام بگذارد.

بوِرلی متوکس و دُرُثی ریچ، از کتاب ابرمهارت‌ها، ترجمه مرجان فرجی


یافتن تعادل میان نیازهای خود و کودکتان امری دشوار است. پس چگونه تعادل ایجاد می‌کنید؟ بنا به گفته وینیکات «مادر خوب... از سازگاری کامل با نیازهای نوزادش مادری را شروع می‌کند و همین طور که زمان به جلو می‌رود به تدریج بر اساس توانایی‌هایی که نوزاد برای کنار آمدن با کاستی‌های مادر به دست می‌آورد این سازگاری کمتر می‌شود».

برای مادر یک نوزاد تازه متولد شده طبیعی است که بسیاری از نیازهای خود را کنار بگذارد. همان طور که کودک شما بزرگ‌تر می‌شود، می‌بایست قادر باشد ناامیدی‌های بیشتری را نیز تحمل کند. می‌توان به آنها گفت که پیش از بازی کردن، باید منتظر بمانند تا یک فنجان قهوه درست کنید. می‌توانید تاکید کنید که تنها دو دست دارید با اینکه تمایل داشتید ده دست داشته باشید.

فِی کارلیسِل، از کتاب روانشناسی برای والدین، ترجمه فریده فتوحی


آیا عشق مادر جزو همان «کوچک‌ترین» اما واجب‌ترین چیزها در زندگی نیست که بسیاری از مردم به صورت تناقض‌آمیزی حاضرند برای به دست آوردنش زندگی خود را فدا کنند؟

آلیس میلر، از کتاب دلهره‌های کودکی، ترجمه امید سهرابی‌نیک

Gustav Klimt, The Three Ages of Woman, 1905


بعضی از کودکان ذاتا ممکن است منفعل باشند یا والدین حس فردیت کودکان را سرکوب کنند. وقتی حس فردیت و هویت شما مجال رشد پیدا نکند، پس آنگاه طبق انتظارات دیگران عمل می‌کنید. بنابراین پیرو و دنباله‌رو رسم و رسوم دیگران می‌شوید.

دنباله‌روی افراطی و بیمارگونه باعث می‌شود که افکار و علایق خودتان را دنبال نکنید. پس زمانی که در روابط اجتماعی قرار می‌گیرید، احساس می‌کنید هیچ حرفی برای گفتن ندارید. این احساس انفعال باعث می‌شود که به فکر خودتان نباشید.

جفری یانگ، از کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید، ترجمه حسن حمیدپور


نکته‌ای که نباید از یاد ببرید این است که پدر و مادر نمی‌توانند افراد کاملی باشند، همان‌طور که فرزندتان هم موجود کاملی نیست. بعضی از والدین در مورد فوق‌العاده بودن فرزند خود زیاد صحبت می‌کنند، برای مثال می‌گویند بچه ما زودتر از حد معمول راه افتاده یا شروع به صحبت کرده است اما به این حرف‌ها اهمیت ندهید.

زیرا اگر از نزدیک به زندگی آنان نگاه کنید تازه متوجه مسائل و دردسرهای آنها خواهید شد. بهترین خانواده‌ها هم مسائل و دردسرهایی مربوط به خود را دارند و در حقیقت وجود مشکل در خانواده چندان حائز اهمیت نیست بلکه مسئله مهم و کلیدی چگونگی رفتار اعضای خانواده در برخورد با این مشکلات است.

جی فراست، از کتاب مادر کافی، ترجمه مهبد ابراهیمی


بر اساس پژوهش ویگوتسکی در زمینه آموزش، در عین حال که کودکان نیاز دارند به جای دریافت مستقیم اطلاعات فعالانه در امر آموزش مشارکت کرده و بیاموزند، معلمان نیز می‌بایست آنها را در رسیدن به سطوح بالاتر ادراک یاری کنند.

همچنین پیش از آموزش یک مفهوم به کودکان لازم نیست صبر کنیم که کودکان به مرحله مشخصی از رشد ذهنی دست یابند. برای مثال، معلمان می‌توانند مفهومی پیچیده را به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم کنند تا کودک بتواند آن را درک کند. همسالان و کودکان بزرگتر نیز می‌توانند در یادگیری کودکان موثر باشند.

طبق یافته‌های یک پژوهش، هنگامی که کودکی مترقی به کودکی دیگر مطالبی را می‌آموزد که خود به تازگی آموخته است، می‌تواند بسیار موثر باشد؛ چراکه چنین کودکی از موانع درک آن مفهوم آگاهی دارد…

بنا بر تحقیقات انجام گرفته، کودکانی که با انجام کار گروهی و مداخله بزرگسالان مطالب را می‌آموزند، در مقایسه با کودکانی که خود به تنهایی به کشف امور می‌پردازند، یادگیری سریع‌تری دارند. با این حال، کودکان به جای دریافت منفعلانه اطلاعات، یقینا نیاز دارند در یادگیری خود مشارکت فعال داشته باشند.

فِی کارلیسِل، از کتاب روانشناسی برای والدین، ترجمه فریده فتوحی


به عقیده کاگان، بچه‌های بسیار کم‌رو یا معاشرتی، نوعی فیزیولوژی را به ارث می‌برند که آنها را به سمت سبک خُلق و خوی خاصی سوق می‌دهد. با این حال، پژوهش توارث‌پذیری نشان می‌دهد که ژن‌ها فقط اندکی در کم‌رویی و معاشرتی بودن مشارکت دارند. تجربه نیز تاثیر قدرتمندی دارد.

روش‌های فرزندپروری بر احتمال اینکه بچه‌ای که از لحاظ هیجانی واکنش‌پذیر است کودکی ترسو شود تاثیر می‌گذارند. فرزندپروری صمیمانه و حمایت‌کننده، واکنش فیزیولوژیکی شدید نوباوگان و کودکان پیش‌دبستانی به رویدادهای جدید را کاهش می‌دهد، در حالی که فرزند‌پروری سرد و بدون محبت، اضطراب را افزایش می‌دهد.

و اگر والدین از نوباوگانی که رویدادهای جدید را دوست ندارند در برابر استرس‌های جزئی محافظت کنند، این باعث می‌شود که کودک به سختی بتواند بر میل به عقب‌نشینی چیره شود. والدینی که از بچه خود می‌خواهند به تجربیات تازه نزدیک شود به او در غلبه کردن بر ترس کمک می‌کنند.

در صورتی که کم‌رویی ادامه یابد به احتیاط‌کاری زیاد، عزت‌نفس پایین و تنهایی منجر می‌شود. در نوجوانی، کم‌رویی خطر اضطراب شدید مخصوصا فوبی اجتماعی را افزایش می‌دهد. فوبی اجتماعی ترس شدید از تحقیر شدن در موقعیت‌های اجتماعی است. برای اینکه کودکان کم‌رو مهارت‌های اجتماعی موثری را اکتساب کنند، فرزندپروری باید با خُلق و خوی آنها تنظیم شود.

لورا برک، از کتاب روانشناسی رشد، ترجمه یحیی سیدمحمدی


از نظر فیربرن (پدر روابط اُبژه)، هدفِ تحولْ حرکت از وضعیت وابستگی کودکانه به وضعیت وابستگی بالغانه متقابل و دوجانبه است. برای رسیدن به این وضعیت تحولی کودک باید بداند که «پدرومادرش خالصانه دوستش دارند… و اینکه پدرومادر خالصانه عشق او را می‌پذیرند». «اگر کودک چنین اطمینانی نداشته باشد رابطه او با ... [دیگران] پر از اضطراب جدایی شدید خواهد بود که باعث می‌شود او به کلی از وابستگی کودکانه دست بکشد؛ یعنی دیگر هیچ امیدی ندارد که نیازهای هیجانی ارضا نشده‌اش ارضا شوند.

لیندا شِربی، از کتاب عشق و فقدان، ترجمه مریم شفیع‌خانی


[از نظر بالبی] «اگر کودکان به این نتیجه برسند که مادرشان آنها را دوست ندارد یا آن‌طور که باید از آنها مراقبت نمی‌کند، ممکن است این انتظار در آنها درونی شود که هیچ‌کس دیگری هم آنها را نمی‌خواهد. اما اگر نیازهایشان برآورده شود و به این جمع‌بندی برسند که والدینشان واقعا دوست‌شان دارند، آنگاه این انتظار در آنها شکل می‌گیرد که دیگران هم دوستشان دارند».

تصور می‌شود که این انتظاراتِ ارتباطی که حاصل نخستین تماس‌های ما با مراقبانمان در دوران کودکی هستند به بخشی از ضمیر ناهشیارمان بدل می‌شوند و بر روابط ما در دوران بزرگسالی به شدت تاثیر دارند.

رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روان‌شناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران


اگر کودکان تکالیف را خودشان انجام دهند، تاثیر بیشتری بر عملکرد تحصیلی آنها خواهد داشت. انجام برخی از تکالیفی که معلمان مدارس ابتدایی برای کودکان تعیین می‌کنند، ممکن است برای آنها دشوار باشد. با این حال والدین باید از انجام تکلیف برای کودک بپرهیزند.

برای مثال اگر معلم پروژه‌ای درباره رومیان تعیین کرده است، والدین می‌توانند به فرزندشان نحوه جستجوی موضوع را در اینترنت یا کتاب به او بیاموزند؛ اما پس از آن باید اجازه دهند کودک خود پروژه را تکمیل نماید. اگر والدین درباره استاندارد بودن تکالیف تعیین شده نگران هستند، می‌بایست به معلم رجوع کنند.

فِی کارلیسِل، از کتاب روانشناسی برای والدین، ترجمه فریده فتوحی


تحقیقات زیادی نشان می‌دهند والدینی که نه‌تنها در نوباوگی بلکه در سال‌های بعدی نیز به صورت محبت‌آمیز به کودک رسیدگی می‌کنند به جنبه‌های متعدد رشد کمک می‌نمایند: خودپنداره مطمئن‌تر، آگاهی هیجانی پیشرفته‌تر، روابط مطلوب‌تر با معلمان و همسالان، احساس مسئولیت اخلاقی قوی‌تر و انگیزه بیشتر برای موفق شدن در مدرسه. در مقابل فرزندان والدینی که در دوره‌ای طولانی به صورت بی‌عاطفه واکنش نشان می‌دهند، در معرض خطر انواع مشکلات رشد قرار دارند.

در مجموع، دلبستگی ایمن در نوباوگی، رابطه والد و کودک را در مسیر مثبت هدایت می‌کند. اما تاثیرات ایمنی دلبستگی اولیه مشروط هستند به کیفیت روابط آینده بچه بستگی دارند. کودکی که در نوباوگی تحت مراقبت محبت‌آمیز قرار می‌گیرد ولی بعدها فاقد روابط همدل است، در معرض خطر مشکلات قرار دارد. در مقابل، کودکی که مراقبت والدین او بهتر می‌شود یا روابط جبران‌کننده دیگری خارج از خانواده نزدیک دارد، احتمالا از ناملایمات بهبود می‌یابد.

لورا برک، از کتاب روانشناسی رشد، ترجمه یحیی سیدمحمدی


بنابر یکی از نظریه‌ها، وجود یا نبود پدر در سنین خردسالی، پدید مهمی است که بر روند رشد جنسی افراد تاثیر می‌گذارد.

مطابق این نظریه، کودکانی که در پنج سال نخست زندگی‌شان از پدر محروم باشند، به این نتیجه می‌رسند که حمایت والدین همیشگی و پایدار نیست. همچنین، از نظر آنها، روابط صمیمانه افراد بزرگسال نیز موقتی و زودگذر است. این افراد معمولا زود به بلوغ جنسی می‌رسند روابط جنسی خود را در سنین پایین آغاز می‌کنند، و شرکای جنسی متعددی دارند - راهبردی که هدف آن، افزایش تعداد فرزندان است. ممکن است ویژگی‌های شخصیتی برون‌گرایی و تکانشی بودن هم با این شرایط همراه شوند و آن را سهولت بخشند. این افراد دیگران را غیرقابل اعتماد و روابط میان فردی را موقتی و گذرا می‌دانند. آنها فرصت‌طلبانی هستند که در روابط جنسی گذرای خود با دیگران، فقط به فکر منافع خودشان هستند.

برعکس، افرادی که در پنج سال نخست زندگی‌شان از موهبت پدری مهربان و فداکار برخوردارند دیدگاه کاملا متفاوتی در مورد دیگران پیدا می‌کنند. از نظر آنها، دیگران قابل اعتمادند و روابط میان فردی همیشگی و پایدارند. این تجارب محیطی اولیه افراد را به سمت داشتن همسری دائمی سوق می‌دهند. چنین افرادی دیر به بلوغ جنسی می‌رسند؛ روابط جنسی خود را در سنین بالاتری آغاز می‌کنند؛ در پی برقراری روابط بلندمدت و صمیمانه‌ای با دیگران هستند؛ و تعداد معدودی فرزند دارند که تمام هم و غم‌شان را صرف آنها می‌کنند.

شواهد تجربی چندی در تایید این نظریه وجود دارد، مثلا، شیوع بی‌بندوباری جنسی در میان فرزندان طلاق بیشتر از سایر کودکان است. افزون بر این، دخترانی که بدون پدر بزرگ می‌شوند، زودتر از دخترانی که پدر دارند، به بلوغ جنسی می‌رسند. البته، این یافته‌ها جنبه همبستگی دارند و نمی‌توان بر اساس آنها در مورد روابط علت و معلولی نتیجه‌گیری کرد.

رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران




@niktarbiat روانشناسی تربیت


کارول دوک تفاوت میان تحسین کردن کودکان به دلیل هوش آنها و تحسین کودکان به دلیل تلاش‌شان را بررسی نمود. او دریافت بسیار بهتر است به کودکان: «بگوییم تو قطعا تلاش زیادی کرده‌ای» تا اینکه بگوییم: «تو واقعا باهوش هستی».

دوک به دو گروه از کودکان انجام کاری را محول نمود؛ یک گروه به دلیل توانایی‌هایشان تحسین شدند و گروه دیگر به دلیل تلاش‌شان.

زمانی که از همان کودکان خواسته شد تا کار چالش‌برانگیزتری را به انجام برسانند، کودکانی که به جهت تلاش‌شان ستوده شده بودند به نسبت کودکانی که به دلیل توانایی‌هایشان تحسین شده بودند، اشتیاق بیشتری برای انجام آن کار از خود نشان دادند.

کودکانی که برای توانایی‌هایشان ستوده شده بودند، نگران بودند که نتوانند انتظارات را برآورده ساخته و در کار چالش‌برانگیزتر شکست بخورند؛ در حالی که گروه دیگر این نگرانی‌ها را نداشتند.

کودکانی که به دلیل توانایی‌هایشان تحسین شده بودند در مقایسه با کودکان دسته دوم، پس از مواجهه با موانع احساس ناامیدی و دلسردی بیشتری از خود بروز دادند.

به اعتقاد دوک هنگامی که کودکان به دلیل توانایی‌هایشان ستوده می‌شوند، تصور می‌کنند که آن توانایی‌ها ثابت‌اند و در نتیجه درباره شکست دچار نگرانی می‌شوند. از طرف دیگر کودکانی که به دلیل تلاششان تحسین شده‌اند، معتقدند با تلاش همواره می‌توان نتیجه بهتری گرفت.

فِی کارلیسِل، از کتاب روانشناسی برای والدین، ترجمه فریده فتوحی


📕 کتاب روانشناسی بخوانید
@caferavanshenasi


وینیکات اصطلاح جالب «مادر رضایت‌بخش» را برای توصیف یکی از کارکردهای مادرانه ابداع کرد. این کارکرد عبارت است از تامین نیازهای کودک به‌قدری که او زندگی را خوب شروع کند. مادر رضایت‌بخش آنچه را کودک در روابطش با مادر در یک دوره از رشد خود نیاز دارد، به قدر کافی فراهم می‌آورد.

او متناسب با نیازهای متغیر کودکش خود را دگرگون و سازگار می‌کند، تا آن‌که به‌تدریج در میزان وابستگی کودک در حال رشد کاهشی به وجود می‌آید. وینی‌کات برای تاکید بر دگرگونی‌هایی که از مادر انتظار می‌رود، اصطلاح «دلمشغولی مادرانه اولیه» را بر اشتغال خاطر مادر به نیازهای کودک که در آغاز همچون بخشی از خود به او به نظر می‌رسد، اطلاق می‌کند.

نمو کودک با حصول مجدد استقلال مادر متناظر است. به‌تدریج و با رشد و نمو نوزاد، تغییراتی در روابط رخ می‌دهد، بدین شکل که هر قدر کودک مستقل‌تر می‌شود توقعاتش از مادر کاهش می‌یابد. مادر رضایت‌بخش در سازگاری موفقیت‌آمیز با نوزاد خود، احساس قدرت مطلق نوزاد را پاسخ می‌دهد و توهمات حسی او را به واقعیت بدل می‌کند.

این کار احساس قدرت مطلق را در نوزاد تقویت می‌کند و نوزاد کم‌کم وجود واقعیتی بیرونی را به تصور می‌آورد که جادویی و تحت کنترل او جلوه می‌کند. کم‌کم در نوزاد این ظرفیت شکل می‌گیرد که چیزی را که در دسترس است به شیوه‌ای جادویی احضار کند و مادر رضایت‌بخش نیز بایستی همچنان امکان چنین تجربه‌ای را که برای حس قدرت نارسیستیک نوزاد لازم است، برقرار نگه دارد. در این صورت نوزاد می‌تواند با خاطری آسوده از توهم خلاقیت و اختیار نامحدود لذت ببرد.

مایکل سنت کلر، از کتاب درآمدی بر روابط موضوعی و روانشناسی خود، ترجمه علی‌رضا طهماسب و حامد علی‌آقایی


کافه هنر را از اینجا تماشا کنید.
@cafehonar


اگر کودک خردسالی به شی‌ای دست زد که اجازه دست زدن به آن را نداشت آیا درست است که پشت دست به او بزنیم؟ تنها به این علت که کودکان صحبت نمی‌کنند نمی‌توانیم ادعا کنیم که چیزی نمی‌شنوند و یا درک نمی‌کنند. کودکان از هر لحظه زندگی خود چیزها می‌آموزند.

سوال این‌جاست که آنان چه چیز می‌آموزند؟ در این‌جا حق انتخاب با والدین است. مادر می‌تواند مرتبا پشت دستِ کودک خود بزند و از این طریق به او بیاموزد که تنها راه یادگیری کتک زدن و کتک خوردن است و یا می‌تواند با دادن اطلاعات با او به عنوان یک انسان حقیقی کوچک رفتار کند.

اطلاعاتی که نه‌تنها در زمان کودکی بلکه تا پایان عمر بدان نیازمند است. با جابه‌جاکردن اشیا مادر می‌تواند قاطعانه و به‌روشنی به کودک بفهماند که: «کارد برای لیسیدن نیست، تو اگر بخواهی می‌توانی قاشق را لیس بزنی.» «این سگ چینی شکستنی است و سگِ اسباب‌بازی تو نمی‌شکند.» شاید برای درک مطلبی مادر مجبور شود یک مطلب را چندین بار توضیح دهد ولی تکرار مطلب، پیامی کاملا متفاوت با تکرار کتک به همراه خواهد داشت.

ادل فایبر، الیان مازلیش، از کتاب چگونه با فرزند خود گفتگو کنیم، ترجمه لاله دهقانی


گوش دادن نقش اصلی را در حل مسائل بازی می‌کند. ما والدین اغلب بیش از حد مشتاقیم که پند و اندرز بدهیم و از «خرد» خود بهره و نصیب ببخشیم. فرض ما بر این است که مشکل را می‌فهمیم و می‌دانیم که چگونه آن را حل کنیم. این اشتباه فاحشی است که می‌تواند ارتباط را تضعیف کند. بچه‌ها مانند هرکس دیگر دلشان می‌خواهد که دیگران حرفشان را بشنوند و درکشان کنند. این نیازی اساسی است.

می‌توانید تصور کنید که اگر فقط یک روز احساس می‌کردید دیگران شما را درک نمی‌کنند زندگی به چه صورت می‌شد؟ برای مثال، فرقی نمی‌کرد چه بگویید، حرفتان را بد می‌فهمیدند یا به آن اعتنایی نمی‌کردند؟ با مدنظر قرار دادن این موضوع، باید به خاطر داشته باشیم که قبل از اقدام به جستجو و تعیین راه‌حل، به صحبت‌های کودک گوش بدهیم. گوش سپردن کار ساده‌ای نیست. این فعالیتی است که به توجه کامل و همدلی ما نیاز دارد.

آرتور روشن، از کتاب قصه‌گویی، ترجمه بهزاد یزدانی و مژگان عماد

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.