Sh.gh dan repost
-بخور دیگه، تا تو #نخوری منم لب نمی زنم!
اشتها ندارم، محیط برایم خفقان آور شده و حالا بدتر نمی توانم وجود نوید را تحمل کنم، یک طور عجیب #دلم را زده است، حس دل زننده ایست!
قاشق و چنگال را درون ظرف رها می کنم و با بغض از سر میز بلند می شوم.
با شتاب از کنارش می گذرم، اما او مثل همیشه تیز عمل می کند و پر #شالم را که تنها چیزی است که به دستش آمده، از روی #شانه ام می کشد و با عجله خودش را به من می رساند.
شال از روی #موهایم سر می خورد و روی شانه ام می افتد که نوید مقابلم قرار می گیرد، با #قدرت مثل پر کاهی میان #بازوهایش #فشارم می دهد و می گوید:
-نکن #قربونت برم، نکن، دلم داشت برات پر می زد، نمی تونم ازت جدا باشم ترانه، تو رو خدا این جوری نکن، بسه دیگه قربونت برم، به اندازه ی کافی #عذابم دادی!
بی اراده هق می زنم و میان #بازوانش تقلا می کنم.
-تو منو عذاب دادی... نوید توئه نامرد منو خورد کردی... ولم کن، ولم کن بذار به درد خودم بمیرم... گفتم ولم کن!...
#عشقی_سوزان_با_مانع_هایی_بر_سر_راه
#بزرگسال
#اجباری
https://t.me/joinchat/AAAAAEj4QiuV_UtiVXAkrQ
اشتها ندارم، محیط برایم خفقان آور شده و حالا بدتر نمی توانم وجود نوید را تحمل کنم، یک طور عجیب #دلم را زده است، حس دل زننده ایست!
قاشق و چنگال را درون ظرف رها می کنم و با بغض از سر میز بلند می شوم.
با شتاب از کنارش می گذرم، اما او مثل همیشه تیز عمل می کند و پر #شالم را که تنها چیزی است که به دستش آمده، از روی #شانه ام می کشد و با عجله خودش را به من می رساند.
شال از روی #موهایم سر می خورد و روی شانه ام می افتد که نوید مقابلم قرار می گیرد، با #قدرت مثل پر کاهی میان #بازوهایش #فشارم می دهد و می گوید:
-نکن #قربونت برم، نکن، دلم داشت برات پر می زد، نمی تونم ازت جدا باشم ترانه، تو رو خدا این جوری نکن، بسه دیگه قربونت برم، به اندازه ی کافی #عذابم دادی!
بی اراده هق می زنم و میان #بازوانش تقلا می کنم.
-تو منو عذاب دادی... نوید توئه نامرد منو خورد کردی... ولم کن، ولم کن بذار به درد خودم بمیرم... گفتم ولم کن!...
#عشقی_سوزان_با_مانع_هایی_بر_سر_راه
#بزرگسال
#اجباری
https://t.me/joinchat/AAAAAEj4QiuV_UtiVXAkrQ