☆☆☆
🧿داستانی از مثنوی : صوفی و خرش
بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن
صوفیی سوار بر الاغ به خانقاهی رسید و تصمیم گرفت که شب را در آن جا بگذراند پس خرش را به اصطبل برد و به دست مردی که مسئول نگهداری از مرکب ها بود سپرد و به او سفارش کرد که مواظب خرش باشد.
خود به درون خانقاه رفت و به صوفیان دیگر که در رقص و سماع بودند پیوست. او همانطور که با صوفیان دیگر به رقص سماع مشغول بود، مردی که ضرب می زد و آواز می خواند آهنگ ضرب را عوض کرد
و شعری تازه خواند که می گفت خر برفت و خر برفت و خر برفت.
چون سماع آمد از اول تا کران
مطرب آغازید یک ضرب گران
خر برفت و خر برفت آغاز کرد
زین حراره جمله را انباز کرد
آن مرد تا این شعر را بخواند صوفیان و از جمله آن مرد صوفی شور و حال دیگر یافتند
و دسته جمعی خواندند
خر برفت و خر برفت و خر برفت
و تا صبح پایکوبی کردند و خر برفت را خواندند
از ره تقلید آن صوفی همین
خر برفت آغاز کرد اندر حنین
تا اینکه مراسم به پایان آمد.
همه یک یک خداحافظی کردند و خانقاه را ترک گفتند به جز صوفی داستان ما و او وسایلش را برداشت تا به اصطبل برود و بار خرش کند و برود. از مردی که مواظب مرکب ها بود سراغ خرش را گرفت اما او با تاسف گفت خر برفت و خر برفت و خر برفت.
صوفی با تعجب پرسید منظورت چیست؟ گفت دیشب جنگی درگرفت، جمعی از صوفیان پایکوبان به من حمله کردند و مرا کتک زدند و خر را گرفتند و بردند و فروختند و آنچه می خورید و می نوشید از پول همان خر بود.
صوفی با عصبانیت گفت:
تو دروغ می گویی اگر آنها ترا کتک زدند چرا داد و فریاد نکردی و به من خبر ندادی؟
گفت و الله آمدم من بارها
تا ترا واقف کنم زین کارها
تو همیگفتی که خر رفت ای پسر
از همه گویندگان با ذوقتر
باز میگشتم که او خود واقف است
زین قضا راضی است مردی عارف است
مرد گفت من بارها و بارها آمدم که به تو خبر بدهم
و خبر هم دادم که ای مرد صوفیان می خواهند خرت را ببرند
ولی تو با ذوقتر از دیگران می خواندی
خر برفت و خر برفت و خر برفت
و من با خود گفتم لابد خودت اجازه داده ای که خرت را ببرند و بفروشند.
صوفی با ناراحتی سرش را به زیر افکند و گفت آری وقتی صوفیان این شعر را می خواندند من بسیار خوشم آمد و این بود که من هم با آنها می خواندم.
گفت آن را جمله میگفتند خوش
مر مرا هم ذوق آمد گفتنش
خلق را تقلید شان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر آن تقلید باد
@khodavandegareshgh
#کانال_خداوندگار_عشق
👇👇👇👇
🧿داستانی از مثنوی : صوفی و خرش
بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن
صوفیی سوار بر الاغ به خانقاهی رسید و تصمیم گرفت که شب را در آن جا بگذراند پس خرش را به اصطبل برد و به دست مردی که مسئول نگهداری از مرکب ها بود سپرد و به او سفارش کرد که مواظب خرش باشد.
خود به درون خانقاه رفت و به صوفیان دیگر که در رقص و سماع بودند پیوست. او همانطور که با صوفیان دیگر به رقص سماع مشغول بود، مردی که ضرب می زد و آواز می خواند آهنگ ضرب را عوض کرد
و شعری تازه خواند که می گفت خر برفت و خر برفت و خر برفت.
چون سماع آمد از اول تا کران
مطرب آغازید یک ضرب گران
خر برفت و خر برفت آغاز کرد
زین حراره جمله را انباز کرد
آن مرد تا این شعر را بخواند صوفیان و از جمله آن مرد صوفی شور و حال دیگر یافتند
و دسته جمعی خواندند
خر برفت و خر برفت و خر برفت
و تا صبح پایکوبی کردند و خر برفت را خواندند
از ره تقلید آن صوفی همین
خر برفت آغاز کرد اندر حنین
تا اینکه مراسم به پایان آمد.
همه یک یک خداحافظی کردند و خانقاه را ترک گفتند به جز صوفی داستان ما و او وسایلش را برداشت تا به اصطبل برود و بار خرش کند و برود. از مردی که مواظب مرکب ها بود سراغ خرش را گرفت اما او با تاسف گفت خر برفت و خر برفت و خر برفت.
صوفی با تعجب پرسید منظورت چیست؟ گفت دیشب جنگی درگرفت، جمعی از صوفیان پایکوبان به من حمله کردند و مرا کتک زدند و خر را گرفتند و بردند و فروختند و آنچه می خورید و می نوشید از پول همان خر بود.
صوفی با عصبانیت گفت:
تو دروغ می گویی اگر آنها ترا کتک زدند چرا داد و فریاد نکردی و به من خبر ندادی؟
گفت و الله آمدم من بارها
تا ترا واقف کنم زین کارها
تو همیگفتی که خر رفت ای پسر
از همه گویندگان با ذوقتر
باز میگشتم که او خود واقف است
زین قضا راضی است مردی عارف است
مرد گفت من بارها و بارها آمدم که به تو خبر بدهم
و خبر هم دادم که ای مرد صوفیان می خواهند خرت را ببرند
ولی تو با ذوقتر از دیگران می خواندی
خر برفت و خر برفت و خر برفت
و من با خود گفتم لابد خودت اجازه داده ای که خرت را ببرند و بفروشند.
صوفی با ناراحتی سرش را به زیر افکند و گفت آری وقتی صوفیان این شعر را می خواندند من بسیار خوشم آمد و این بود که من هم با آنها می خواندم.
گفت آن را جمله میگفتند خوش
مر مرا هم ذوق آمد گفتنش
خلق را تقلید شان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر آن تقلید باد
@khodavandegareshgh
#کانال_خداوندگار_عشق
👇👇👇👇