آرین 18 ساله با زن عموی 40 ساله چکار میکند⁉️😳😱
عید پارسال من روزای آخر اسفند رو مدرسه نرفتم.و کمک مامانم به خونه تکونی پرداختم.دو و سه روز اول کارا رو تموم کردیم روز سوم بود که زن عمو به خونه ما اومد که اولا یه سری بزنه دوما برای گرفتن برس و تی برای شستن قالی هایش.وقتی اومد از تمیزی شیشه ها و قالی ها تعجب کرد که مامانم به او گفت همگی کار آرین است. وگفت ای کاش من هم پسری مثل آرین داشتم تا کارهای خونه رو میکرد که مامانم رو به من کردو گفت باشه آرین که بیکاره میگم بیاد کمکت من هم که از تصمیمی که مامانم برام گرفت اعصبانی شدم ودیگه کاریش نمیشد کرد.
ومن رفتم تا اماده شم وبرم دنبال خر حمالی، با زن عموم به خونه شون رفتم.وقتی که به خونه شون رسیدم دیدم کسی نیست ...
زن عموم رفت تا لباساش رو عوض کنه اما وقتی که اومد من مخم سوت کشید دیدم زن عموم 😱😧😱
ادامه داستان👉😱🙈
عید پارسال من روزای آخر اسفند رو مدرسه نرفتم.و کمک مامانم به خونه تکونی پرداختم.دو و سه روز اول کارا رو تموم کردیم روز سوم بود که زن عمو به خونه ما اومد که اولا یه سری بزنه دوما برای گرفتن برس و تی برای شستن قالی هایش.وقتی اومد از تمیزی شیشه ها و قالی ها تعجب کرد که مامانم به او گفت همگی کار آرین است. وگفت ای کاش من هم پسری مثل آرین داشتم تا کارهای خونه رو میکرد که مامانم رو به من کردو گفت باشه آرین که بیکاره میگم بیاد کمکت من هم که از تصمیمی که مامانم برام گرفت اعصبانی شدم ودیگه کاریش نمیشد کرد.
ومن رفتم تا اماده شم وبرم دنبال خر حمالی، با زن عموم به خونه شون رفتم.وقتی که به خونه شون رسیدم دیدم کسی نیست ...
زن عموم رفت تا لباساش رو عوض کنه اما وقتی که اومد من مخم سوت کشید دیدم زن عموم 😱😧😱
ادامه داستان👉😱🙈