دلنوشته ای مادر زنده یاد شلر فرهادی:
دخترم...
دوازده سال گذشته، اما هنوز صدای خندههایت در گوشم زنده است. هنوز بوی لباسهایت، عطر بودنت را به یادم میآورد. هنوز وقتی کسی در را میزند، دلم میخواهد که تو باشی.
میگویند زمان زخمها را درمان میکند، اما هیچکس نگفت زمان چطور میتواند جای خالی یک دختر را پر کند؟ هیچکس نگفت وقتی مادری دوازده سال چشم به راه دخترش بماند، زمان چه دردی را دوا میکند؟
تو رفتی، دخترم، اما رویاهایت باقی ماندند. صدایت، فریادت، حقیقتی که برایش ایستادی، هنوز در قلب ما زنده است. آنها که تو را از ما گرفتند، شاید گمان کردند سکوت، فراموشی میآورد. شاید فکر کردند مادری که فرزندش را از دست میدهد، دیگر توان ایستادن ندارد. اما اشتباه کردند.
تو رفتی تا چیزی بزرگتر از خودت زنده بماند. و من اینجا هستم تا این مشعل را نگه دارم. برای تو، برای خون تو، برای آرزوهای تو.
دخترم، هر سال که میگذرد، دلتنگیام عمیقتر میشود. اما هر سال هم قویتر میشوم. قویتر برای گفتن حقیقت، قویتر برای ادامهی راهی که تو آغاز کردی. میدانم که میبینی، میدانم که هنوز کنارم هستی.
تو فقط یک دختر نبودی، تو نوری بودی در تاریکی. نوری که خاموش نمیشود. نوری که هیچگاه فراموش نخواهد شد.
دوازدهمین سالگرد رفتنت است، اما به جای اشک، با تو پیمان میبندم: راهت ادامه دارد، دخترم. ما هنوز زندهایم، چون تو زندهای. در دل من، در خون من، در فریاد این سرزمین.
دوستت دارم، دخترم. همیشه و تا ابد.
##ژن_ژیان_ئازادی
#15_دی_91_هرگز_فراموش_نمیشود
دخترم...
دوازده سال گذشته، اما هنوز صدای خندههایت در گوشم زنده است. هنوز بوی لباسهایت، عطر بودنت را به یادم میآورد. هنوز وقتی کسی در را میزند، دلم میخواهد که تو باشی.
میگویند زمان زخمها را درمان میکند، اما هیچکس نگفت زمان چطور میتواند جای خالی یک دختر را پر کند؟ هیچکس نگفت وقتی مادری دوازده سال چشم به راه دخترش بماند، زمان چه دردی را دوا میکند؟
تو رفتی، دخترم، اما رویاهایت باقی ماندند. صدایت، فریادت، حقیقتی که برایش ایستادی، هنوز در قلب ما زنده است. آنها که تو را از ما گرفتند، شاید گمان کردند سکوت، فراموشی میآورد. شاید فکر کردند مادری که فرزندش را از دست میدهد، دیگر توان ایستادن ندارد. اما اشتباه کردند.
تو رفتی تا چیزی بزرگتر از خودت زنده بماند. و من اینجا هستم تا این مشعل را نگه دارم. برای تو، برای خون تو، برای آرزوهای تو.
دخترم، هر سال که میگذرد، دلتنگیام عمیقتر میشود. اما هر سال هم قویتر میشوم. قویتر برای گفتن حقیقت، قویتر برای ادامهی راهی که تو آغاز کردی. میدانم که میبینی، میدانم که هنوز کنارم هستی.
تو فقط یک دختر نبودی، تو نوری بودی در تاریکی. نوری که خاموش نمیشود. نوری که هیچگاه فراموش نخواهد شد.
دوازدهمین سالگرد رفتنت است، اما به جای اشک، با تو پیمان میبندم: راهت ادامه دارد، دخترم. ما هنوز زندهایم، چون تو زندهای. در دل من، در خون من، در فریاد این سرزمین.
دوستت دارم، دخترم. همیشه و تا ابد.
##ژن_ژیان_ئازادی
#15_دی_91_هرگز_فراموش_نمیشود