نقدی بر سخنان رهبر
یقهگیری از آقای خامنهای در جبهه
(این یادداشت ۶ سال قبل برای اولین بار منتشر شده است)
بسیاری از رزمندههایی که سالها با سختی و کمبود امکانات در جبهه جنگیده و به شعارهای عدم سازش و ادامهی جنگ دل داده بودند، از پذیرش ناگهانی قطعنامه عصبانی شدند. عراق نیز چندروز پس از پذیرش قطعنامه حملههایی انجام داد و اسیر زیادی گرفت. اوضاع جبههی ایران سختتر شد. آقای خامنهای همین روزها به جبههی جنوب رفته بود و میگوید در بازدید از یکی از بیمارستانهای منطقه: « برادری آنجا توی بیمارستان یقهی من را گرفته که چرا شما دوسال پیش نیامدید؟ آقا حالا که آمدیم برادر، حالا کوتاه بیا... همانوقت که ما با هم صحبت میکردیم دشمن بمباران کرد که هشداری بود به بنده و ایشان، که حالا اینجا یقهی هم را نگیریم.»
آقای خامنهای، چند روز بعد(10مرداد67) این ماجرا را در جمع فرماندهان لشکر27 سپاه تعریف کرد و گفت که پس از ریاستجمهوری(مهر60) امام اجازه نمیداده در مناطق جنگی و حتی استانهای جنگی حضور پیدا کند و نگران او بوده. گفت که دلیل نیامدن ترس یا ضعف نبوده و پیش از ریاستجمهوری در مناطق جنگی حاضر میشده؛ «بنده بلند شوم بیایم جبهه تا شما از من راضی بشوید، به خاطر آمدن جبهه، امام ناراضی بشود؟»
فرماندهان در آن جلسه از مشکلات و مسایل جنگ سوالهایی پرسیدند اما از رئیس شورایعالیدفاع نکات عجیبی شنیدند. از جمله اینکه شورایعالیدفاع کمترین نقش را در طراحی مسایل جنگ دارد. آقای خامنهای گفت: «جنگ مسئولیتش با من نیست، حالا هم نبوده، دیروز هم نبوده. عرض کنم که از سال 62 به این طرف بنده هیچگونه مسئولیتی در جنگ ندارم... چه سوال شما وارد باشد، چه وارد نباشد، طرف سوال من نیستم.» از او دربارهی سیاست دولت پرسیدند و جواب شنیدند: «خب این مسئولیتش با دولت است نه من. ممکن است بگویید خب مگر دولت زیر نظر رئیسجمهور نیست؟ نه، جوابش نه است.» و بعد دربارهی اختلاف میان رییسجمهور و نخستوزیر و سایر وزرا توضیح داد.(اسرار مکتوم،ص77 تا 94 )
مرور تاریخ جنگ نشان میدهد مشکلات و ضعفها، مربوط به آخر جنگ نبود اما تا فروردین 67 مصاحبهها، سخنرانیها و فضای رسانهای ایران، همه از اوج قدرت ایران و ضعف دشمن حکایت میکرد. 25 فروردین67 آقای خامنهای در سخنرانیاش گفت هدفِ جنگ ازبینبردن انقلاب و بعد «کشاندن جمهوری اسلامی به مذاکره با دشمن بود که... بالاترین ذلت برای یک نظام نوپاست و قبول چنین شرایطی ماهیت نظام ضداستکباری ما را زیر سوال خواهد برد. ما صلح را زمانی میپذیریم که متجاوز تنبیه شود.» و تاکید کرد حملههای موشکی دشمن بهخاطر ناتوانی او در میدان نبرد است و «هر روز پیروزیهای جدیدی در جبههها نصیب ملت ایران میشود.» (روزشمار جنگ، جلد54، ص908 و 909، انتشارات مرکز اسناد دفاع مقدس)
اما سه روز بعد، میدان نبرد تحولات دیگری به خود دید، 28فروردین ارتش بعث در عملیاتی غافلگیرانه و برقآسا فاو را پس گرفت و بعد شکستهای پیدرپی ایران در میدان نبرد شروع شد. با عملیاتهای موفق ارتش صدام، ایران در وضعیتی آشفته گرفتار شد و برای جلوگیری از خسارتهای بزرگتر با نامهی رئیسجمهور به دبیرکل سازمان ملل در 27تير67 قطعنامهی598 را پذیرفت.
این روزها آنچه بیشتر موردتوجه است روایت حماسی از جنگ است. چند روز پيش( 4مهر97) آیتالله خامنهای در مراسم شب خاطرهی دفاع مقدس گفت: «جنگ را شما روایت کنید که خودتان در جنگ بودهاید؛ اگر شما جنگ را روایت نکردید؛ دشمن شما جنگ را روایت خواهد کرد، آنطور که دلش میخواهد. از یک ضعفهایی هم استفاده میکنند.» رهبری دربارهی ویژگی روایتی که باید انجام شود گفت آنچیزی که باید منعکس شود: «روح ایمان است، روح ایثار است، روح دلدادگی است، روح مجاهدت است، پیام شکستناپذیری ملتی است که...»
دربارهی جنگ به ادبیات حماسی هم نیاز داریم اما نباید روایت ضعفها و درسها و تجربههایی که در دل شکستها نهفته است به بیرون از مرزها واگذار شود. نمیتوان از ضعفها و نقصها چشم پوشید و اگر امروز چشم بپوشیم یقینا بهتدریج روایت خواهد شد و مردم یقهی ما را بابت برخی روایتهای ناقص و چشمپوشی از ضعفها و شکستها خواهند گرفت. در آن روز حتی حماسههای حقیقی نیز با بیاعتمادی مخاطب روبهرو میشود.
چه زمانی بناست در کنار این نگاه حماسی به ضعفها بپردازیم و تحقیق کنیم که چرا رییسجمهور که رییس شورایعالیدفاع و امامجمعهی پایتخت نیز بود، نسبتش با وقایع جبهه اینگونه بوده است؟
جنگ مجموعهای از تلخیها، شیرینیها، پیروزی، شکست، ضعف و قوت است و پرداختن بیش از حد به برخی ابعاد و غفلت از ابعاد دیگر، روایت ما را کاریکاتوری خواهد کرد.
( از یادداشت های کتاب توقیف شده نکته های تاریخی؛ فایل کتاب را از پیام سنجاق شده در کانال دانلود کنید.)
https://t.me/jafarshiralinia
یقهگیری از آقای خامنهای در جبهه
(این یادداشت ۶ سال قبل برای اولین بار منتشر شده است)
بسیاری از رزمندههایی که سالها با سختی و کمبود امکانات در جبهه جنگیده و به شعارهای عدم سازش و ادامهی جنگ دل داده بودند، از پذیرش ناگهانی قطعنامه عصبانی شدند. عراق نیز چندروز پس از پذیرش قطعنامه حملههایی انجام داد و اسیر زیادی گرفت. اوضاع جبههی ایران سختتر شد. آقای خامنهای همین روزها به جبههی جنوب رفته بود و میگوید در بازدید از یکی از بیمارستانهای منطقه: « برادری آنجا توی بیمارستان یقهی من را گرفته که چرا شما دوسال پیش نیامدید؟ آقا حالا که آمدیم برادر، حالا کوتاه بیا... همانوقت که ما با هم صحبت میکردیم دشمن بمباران کرد که هشداری بود به بنده و ایشان، که حالا اینجا یقهی هم را نگیریم.»
آقای خامنهای، چند روز بعد(10مرداد67) این ماجرا را در جمع فرماندهان لشکر27 سپاه تعریف کرد و گفت که پس از ریاستجمهوری(مهر60) امام اجازه نمیداده در مناطق جنگی و حتی استانهای جنگی حضور پیدا کند و نگران او بوده. گفت که دلیل نیامدن ترس یا ضعف نبوده و پیش از ریاستجمهوری در مناطق جنگی حاضر میشده؛ «بنده بلند شوم بیایم جبهه تا شما از من راضی بشوید، به خاطر آمدن جبهه، امام ناراضی بشود؟»
فرماندهان در آن جلسه از مشکلات و مسایل جنگ سوالهایی پرسیدند اما از رئیس شورایعالیدفاع نکات عجیبی شنیدند. از جمله اینکه شورایعالیدفاع کمترین نقش را در طراحی مسایل جنگ دارد. آقای خامنهای گفت: «جنگ مسئولیتش با من نیست، حالا هم نبوده، دیروز هم نبوده. عرض کنم که از سال 62 به این طرف بنده هیچگونه مسئولیتی در جنگ ندارم... چه سوال شما وارد باشد، چه وارد نباشد، طرف سوال من نیستم.» از او دربارهی سیاست دولت پرسیدند و جواب شنیدند: «خب این مسئولیتش با دولت است نه من. ممکن است بگویید خب مگر دولت زیر نظر رئیسجمهور نیست؟ نه، جوابش نه است.» و بعد دربارهی اختلاف میان رییسجمهور و نخستوزیر و سایر وزرا توضیح داد.(اسرار مکتوم،ص77 تا 94 )
مرور تاریخ جنگ نشان میدهد مشکلات و ضعفها، مربوط به آخر جنگ نبود اما تا فروردین 67 مصاحبهها، سخنرانیها و فضای رسانهای ایران، همه از اوج قدرت ایران و ضعف دشمن حکایت میکرد. 25 فروردین67 آقای خامنهای در سخنرانیاش گفت هدفِ جنگ ازبینبردن انقلاب و بعد «کشاندن جمهوری اسلامی به مذاکره با دشمن بود که... بالاترین ذلت برای یک نظام نوپاست و قبول چنین شرایطی ماهیت نظام ضداستکباری ما را زیر سوال خواهد برد. ما صلح را زمانی میپذیریم که متجاوز تنبیه شود.» و تاکید کرد حملههای موشکی دشمن بهخاطر ناتوانی او در میدان نبرد است و «هر روز پیروزیهای جدیدی در جبههها نصیب ملت ایران میشود.» (روزشمار جنگ، جلد54، ص908 و 909، انتشارات مرکز اسناد دفاع مقدس)
اما سه روز بعد، میدان نبرد تحولات دیگری به خود دید، 28فروردین ارتش بعث در عملیاتی غافلگیرانه و برقآسا فاو را پس گرفت و بعد شکستهای پیدرپی ایران در میدان نبرد شروع شد. با عملیاتهای موفق ارتش صدام، ایران در وضعیتی آشفته گرفتار شد و برای جلوگیری از خسارتهای بزرگتر با نامهی رئیسجمهور به دبیرکل سازمان ملل در 27تير67 قطعنامهی598 را پذیرفت.
این روزها آنچه بیشتر موردتوجه است روایت حماسی از جنگ است. چند روز پيش( 4مهر97) آیتالله خامنهای در مراسم شب خاطرهی دفاع مقدس گفت: «جنگ را شما روایت کنید که خودتان در جنگ بودهاید؛ اگر شما جنگ را روایت نکردید؛ دشمن شما جنگ را روایت خواهد کرد، آنطور که دلش میخواهد. از یک ضعفهایی هم استفاده میکنند.» رهبری دربارهی ویژگی روایتی که باید انجام شود گفت آنچیزی که باید منعکس شود: «روح ایمان است، روح ایثار است، روح دلدادگی است، روح مجاهدت است، پیام شکستناپذیری ملتی است که...»
دربارهی جنگ به ادبیات حماسی هم نیاز داریم اما نباید روایت ضعفها و درسها و تجربههایی که در دل شکستها نهفته است به بیرون از مرزها واگذار شود. نمیتوان از ضعفها و نقصها چشم پوشید و اگر امروز چشم بپوشیم یقینا بهتدریج روایت خواهد شد و مردم یقهی ما را بابت برخی روایتهای ناقص و چشمپوشی از ضعفها و شکستها خواهند گرفت. در آن روز حتی حماسههای حقیقی نیز با بیاعتمادی مخاطب روبهرو میشود.
چه زمانی بناست در کنار این نگاه حماسی به ضعفها بپردازیم و تحقیق کنیم که چرا رییسجمهور که رییس شورایعالیدفاع و امامجمعهی پایتخت نیز بود، نسبتش با وقایع جبهه اینگونه بوده است؟
جنگ مجموعهای از تلخیها، شیرینیها، پیروزی، شکست، ضعف و قوت است و پرداختن بیش از حد به برخی ابعاد و غفلت از ابعاد دیگر، روایت ما را کاریکاتوری خواهد کرد.
( از یادداشت های کتاب توقیف شده نکته های تاریخی؛ فایل کتاب را از پیام سنجاق شده در کانال دانلود کنید.)
https://t.me/jafarshiralinia