کلیـپ هـای کـوتـاه اسـلامـے


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: Din



سلام و عرض ادب خدمت همه خوبان🌹
ان شاء الله گزیده ای از بهترین ویدئو ها را جمع آوری کرده هر روز خدمت شما دوستان به نشر می رسانیم ومارا از دعای خیرتان فراموش نکنید🤲
در نشر لینک کانال سهیم باشید🤗👇
@islamiclipshort

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
Din
Statistika
Postlar filtri


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

برای عضویت در کانال های کاملا اسلامی و اخلاقی با نظم و قوانین خاص خود لطفا روی اسم شان کلیک نمائید.
برای شرکت در این لیست ها👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

@Nikravesh2024


#پشنهاد_ادمین

متن هاش طلاس😍👌🏻




Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
#استوری

قشنگ گوش بده

الله میگه نترس ...😍

📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
#استوری

من به خاطر تو صبر میکنم خدایا...

📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort


#داستان_زیباو_آموزنده دختر کوچولو...

دختر کوچولو خوشحال اومد خونه و به مامانش گفت:"مامان من دوچرخه میخوام، میشه یکی برام بخری؟"

مادر دلش شکست، ناراحت شد ولی با مهربونی گفت:"حتماً عزیزم. برات یکی میخرم تا بتونی با دوستات بازی کنی."


نصفه شب وقتی همه خواب بودن، مادر کنار تخت شوهر مریضش داشت گریه میکرد:"چرا ما اینقدر فقیریم که نمیتونیم حتی یه دونه از چیزایی که دخترمون میخواد بخریم؟"

پدر بیچاره هم که ناراحت تر از همیشه شده بود گریه کرد.

روز بعد دختر کوچولو ساکت ولی خوشحال داشت صبحانه اشو میخورد.

مادرش اومد پیشش، موهاشو نوازش کرد، لبخندی زد و گفت:"خب... من تمام دیشب رو فکر کردم و تصمیم گرفتم یه کاری بکنم.

دخترک گفت:"چی؟"

مادر گفت:"بیا هر دو تامون قول بدیم. تو قول بده که تو مدرسه 10 تا نمره خوب بگیری، اون وقت من هم قول میدم برات یه دوچرخه بخرم. قبول؟"

دخترک خوشحال شد و قبول کرد.

هر شب مادر ورقه های دخترش رو نگاه میکرد. دخترک خیلی خوب پیش میرفت.

بعد از چند روز مادر متوجه شد که دختر کوچولوش فقط هشت تا نمره خوب داره.

خیلی ناراحت شد که دختر کوچولوش انگیزه اشو از دست داده و دیگه حرف 

فردای اون روز مادر رفت تا برا خونه یه چیزایی بخره. 

وقتی ميخواست کمی سیب بخره، دید میوه فروش برای بسته بندی میوه ها از یه سری کاغذ استفاده میکنه

یکی از کاغذها رو برداشت تا بخونه که در کمال تعجب دید این دست خط دخترش است

از مرد فروشنده پرسید:"ببخشید، شما این کاغذ ها رو از کجا پيدا کردید؟"


فروشنده گفت:"اوه، خانم، من یه دوست کوچک دارم، اون به مادرش گفته که براش دوچرخه بخره و مادرش ازش خواسته تا 10 تا نمره خوب تو مدرسه بگیره تا براش دوچرخه بخره. وای چون اونا فقیر هستند اون ورقه هاشو که نمره خوب گرفته میده به من تا خانواده اشو مجبور نکنه کاری رو که نمیتونن انجام بدن."

👌نـتـیـجـه:

عشق، درک، مهربانی، مسئولیت ربطی به سن، فرهنگ و آموزش ما ندارد❗️


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
#کلیپ
دنبال ناموس مردم نرو ....

📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
#استوری

چی‌کسی دعایش قبول نمی شود؟!

📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort


داستان : من  دنیا  هستم🥺 ....

روزی "جوانی" نزد پدرش رفت و گفت: دختری را دیده ام و "شیفته زیبایی" و جادوی چشمانش شدم، می‌خواهم با او ازدواج کنم.

پدر با خوشحالی گفت:
این دختر کجاست تا برایت خواستگاری کنم؟

پس به اتفاق رفتند تا دختر را ببینند، اما پدر به محض دیدن دختر دلباخته او شد و به پسرش گفت:
ببین پسرم این دختر هم تراز تو نیست وتو نمیتوانی "خوشبختش" کنی، او باید به مردی مثل من تکیه کند، پسر حیرت زده جواب داد:
امکان ندارد پدر کسیکه با این دختر "ازدواج" میکند من هستم نه شما!

پدر و پسر با هم درگیر شدند و کارشان به "قاضی" کشید، ماجرا را برای قاضی تعریف کردند.
قاضی دستور داد دختر را احضار کنند تا از خودش بپرسند که میخواهد با که ازدواج کند.
قاضی با دیدن دختر شیفته جمال و محو دلربایی او شد و گفت:
این دختر مناسب شما نیست بلکه شایسته شخص صاحب منصبی چون من است! پس این بار سه نفری با هم درگیر شدند و برای حل مشکل نزد وزیر رفتند.

"وزیر" با دیدن دختر گفت:
او باید با وزیری مثل من ازدواج کند و قضیه ادامه پیدا کرد تا رسید به شخص امیر، امیر نیز مانند بقیه گفت:
این دختر فقط با من ازدواج میکند!

بحث و مشاجره بالا گرفت تا اینکه دختر جلو آمد و گفت:
راه حل مسئله نزد من است، من میدوم و شما نیز پشت سر من بدوید، اولین کسیکه بتواند مرا بگیرد با او ازدواج خواهم کرد!

بلافاصله شروع به دویدن کرد و پنج نفری پسر، پدر، قاضی، وزیر و امیر به دنبال او... ناگهان هر پنج نفر با هم به داخل چاله عمیقی سقوط کردند.

دختر از بالای گودال به آنها نگاهی کرد و گفت آیا میدانید من کیستم؟!!

من "دنیا" هستم!!

"من کسی هستم که اغلب مردم به دنبالم می‌دوند و برای بدست آوردنم با هم رقابت میکنند و در راه رسیدن به من ازخانواده، دین، ایمان و معرفتشان می‌گذرند و حرص و طمع آنها تمامی ندارد تا زمانیکه در قبر گذاشته میشوند در حالیکه هرگز به من نمی‌رسند...


استاد یاسین نامی dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
#کلیپ✨

قدر این مردم را بدانید...👌

استاد یاسین نامی پژوهشگر مطالعات فلسفی اسلامی

@yasin_nami


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
#استوری

یا ربّ....🤍

📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
#استوری

رابطهٔ حرام...❤️‍🩹

📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort


#قصه‌ای‌واقعی‌ازمادری‌بزرگ ...

پسرش را برای نماز صبح بیدار کرد و برنخاست؛
سپس بعد از پایان نماز جماعت او را بیدار کرد و باز هم بلند نشد؛
پس مادر رفت و مشغول کارهایش شد و برای دانشگاه هم پسرش را صدا نزد...

در حالی که پسر هشت صبح امتحان داشت...
هشت و نیم که از خواب بیدار شد گفت:
مادر! امتحان را از دست دادم، چرا بیدارم نکردی؟

مادرش گفت: و اللّٰـه دیدم در امتحان آخرت موفق نشدی، پس امتحان دنیایت هم دیگر برایم مهم نیست...

الله اکبر!
الله به آن مادر به خاطر چنین تربیتی جزای خیر دهد.

اما زنان امروز، اگر به ایشان بگوییم مثل این مادر رفتار کنید می‌گویند:
از دست دادن امتحانش حرام است❌

908 0 11 8 22

Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
#استوری

اگر بهشت را میخواهی ازدواج کن🌸


📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
#کلیپ

°• اگر دنیا برایت تنگ شد بگـــــــو یا الله ...


📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort


#داستان :برپا !... بر جا...

چه زود دیر می شود...
در باز شد ،
برپا !... بر جا !

درس اول : بابا آب داد ، ما سیرآب شدیم.
بابا نان داد ، ما سیر شدیم .

اکرم و امین چقدر سیب و انار داشتند ،در سبد مهربانی شان .
و کوکب خانم چقدر مهمان نواز بود .

و چقدر همه منتظر آمدن حسنک بودند .
کوچه پس کوچه های کودکی را به سرعت طی کردیم .
و در زندگی گم شدیم.

همه زیبایی ها رنگ باخت.
نگاه مان سرد شد و دستان مان خسته ،
دیگر باران با ترانه نمی بارد!

و ما کودکان دیروز دلتنگ شدیم
زرد شدیم ، پژمردیم .

و سال هاست وقتی پشت سرمان را نگاه می کنیم،
جز رد پایی از خاطرات خوش بچگی نمی یابیم،
و در ذهن مان جز همهمه زنگ تفریح ، طنین صدایی نیست...!

و امروز چقدر دلتنگ "  آن روزها " ییم
و هرگز نفهمیدیم ،

چرا برای بزرگ شدن این همه بی تاب بودیم...!


استاد یاسین نامی dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
#کلیپ✨

خوشبخت واقعی کیست و کجاست⁉️🤔

استاد یاسین نامی پژوهشگر مطالعات فلسفی اسلامی


@yasin_nami


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
#استوری

یا ربّ تو چه مهربانی🥺🫀

📌با اشتراک گذارے لینڪ
با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹
👇👇👇
@islamiclipshort


# داستان :جوان_دزد_و_زن_نمازخوان

♥✨در میان یاران پیامبراکرم صل الله علیه واله جوانی بود که در میان مردم به حسن ظاهر شهرت داشت و کسی احتمال گناه در باره‌اش نمی‌داد. روزها در مسجد و بازار، همراه مسلمانان بود، ولی شب‌ها به خانه‌های مردم دستبرد می‌زد.

♥✨یک بار، هنگامی که روز بود، خانه‌ای را در نظر گرفت و چون تاریکی شب همه جا را فرا گرفت، از دیوار خانه بالا رفت. از روی دیوار به درون خانه نگریست. خانه‌ای بود پر از اثاث و زنی جوان که تنها در آن خانه به سر می‌برد. شوهرش از دنیا رفته بود و خویشاوندی نداشت. او، به تنهایی در آن خانه می‌زیست و بخشی از وقت خود را به نماز شب و عبادت می‌گذراند.

♥✨دزد جوان با مشاهده جمال و زیبایی زن، به فکر گناه افتاد. پیش خود گفت: « امشب، شب مراد است. بهره‌ای از مال و ثروت ، و بهره‌ای از لذّت و شهوت!» سپس لختی اندیشید. ناگهان نوری الهی به آسمان جانش زد و دل تاریکش را به نور هدایت افروخت. با خود گفت:
«به فرض، مال این زن را بردم و دامن عفتش را نیز لکّه‌دار کردم، پس از مدّتی می‌میرم و به دادگاه الهی خوانده می‌شوم. در آن جا، جواب صاحب روز جزا را چه بدهم؟!»

♥✨از عمل خود پشمیان شد، از دیوار به زیر آمد و خجلت زده، به خانه خویش بازگشت. صبح روز بعد، به مسجد آمد و به جمع یاران رسول خدا صلی الله علیه واله پیوست. در این هنگام زن جوانی به مسجد در آمد و به پیامبر گفت:

♥✨«ای رسول خدا! زنی هستم تنها و دارای خانه و ثروت.
شوهرم از دنیا رفته و کسی را ندارم.
شب گذشته، سایه‌ای روی دیوار خانه‌ام دیدم.
احتمال می‌دهم دزد بوده، بسیار ترسیدم و تا صبح نخوابیدم.
از شما می‌خواهم مرا شوهر دهید، چیزی نمی‌خواهم؛ زیرا از مال دنیا بی‌نیازم.»

♥✨در این هنگام، پیامبر صلی الله علیه وآله نگاهی به حاضران انداخت.
در میان آن جمع، نظر محبت‌آمیزی به دزد جوان افکند و او را نزد خویش فرا خواند.
سپس از او پرسید: «ازدواج کرده‌ای؟»
– نه!
– حاضری با این زن جوان ازدواج کنی؟
– اختیار با شماست.

♥✨پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله زن را به ازدواج وی در آورد
و سپس فرمود:«برخیز و با همسرت به خانه برو!»
جوان پرهیزکار برخاست و همراه زن به خانه‌اش رفت
و برای شکرگزاری به درگاه خدا، سخت مشغول نماز و عبادت شد.
زن، که از کار شوهر جوانش سخت شگفت‌زده بود، از او پرسید: «این همه عبادت برای چیست؟!

♥✨جوان پاسخ داد:
«ای همسر باوفا! عبادت من سببی دارد.
من همان دزدی هستم که دیشب به خانه‌ات آمدم،
ولی برای رضای خدا از تجاوز به حریم عفت تو خودداری کردم
و خدای بنده نواز، به خاطر پرهیزکاری و توبه من، از راه حلال، تو را با این خانه و اسباب به من عطا نمود.
به شکرانه این عنایت، آیا نباید سخت در عبادت او بکوشم؟!»

♥✨زن لبخندی زد و گفت: «آری، نماز، بالاترین جلوه سپاس و شکرگزاری به درگاه خداوند است.

✍پاڪ باش تا پاڪ نصیبت شود✨


اعضای محترم از همه شما عزیزان در این روز جمعه و بعد نماز عصر لحظه استجابت دعا برای جواب منفي بودن تست بيمارى مادرى
درخواست دعا داريم

🤲پروردگارا بحق
لَّا إِلَٰهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ من الظالمين ، و اين روز جمعه تست مريضى اين مادر منفي و هيچ مشكلى نداشته باشه

آمين

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.