ایرانگردی

♦️مرگ یعقوب لیث صفاری

❇️در سال ۲۶۴ یعقوب در جندی شاپور خوزستان به تهیۀ سپاه برای حملهٔ بغداد مشغول بود که به درد قولنج مریض افتاد. معتمد در این تاریخ رسولی پیش او فرستاد و به طریق تملق به او پیغام داد که اکنون ما را معلوم شده که تو مردی ساده بودی و به سخن این و آن فریفته شدی و قصد ماکردی. اینک که خداوند ما را بر تو غلبه داده گناه ترا بخشودیم و برای اینکه مرحمت خود را بار دیگر تجدید کنیم ترا کماکان به امارت خراسان و فارس می گماریم. یعقوب امر داد تا قدری نان خشک و ماهی و تره و پیاز بر طبق چوبین نهاده پیش آوردند رسول خلیفه را گفت به مخدوم خود بگو من رویگر زاده ام و از پدر رویگری آموخته ام. خوراک من نان جوین و پیاز و ماهی و تره بود و این دولت و شوکت که میبینی از راه دلاوری و شیرمردی به دست آورده ام، نه از میراث پدر و نعمت تو، تا خاندانت بر نیندازم از پای ننشینم. اگر مردم از جانب من خواهی آسود اگر ماندم سروکارت با این شمشیر است و اگر مغلوب شدم به سیستان باز میگردم و به این نان خشک و پیاز بقیهٔ عمر را به انجام می‌رسانم. رسول خلیفه به بغداد برگشت که پیغام یعقوب را بگزارد لیکن قبل از وصول او خبر مرگ امیر دلاور سیستانی رسید و خلیفه از ناحیهٔ حریف زورآور مدبری مثل یعقوب آسوده خاطر گردید. وفات یعقوب در دوشنبه بیستم شوال سال ۲۶۵ در جندی شاپور خوزستان اتفاق افتاد و او را همانجا به خاک سپردند مدت امارت او از محرم ۲۴۷ تا بیستم شوال ۲۶۵ قریب هفده سال و ده ماه بود.

💠چی شد سرود رودکی؟
کجاست شعر مولوی؟
چی شد شکوه شاهنامه؟
زبان پهلوی؟
همشون با اقتدار در تاریخ نگار هستند

🔸 @tarikhnegarrr

✴️آلب ارسلان با وجود سعایتی که غالباً مدعیان از خواجه میکردند هیچگاه از او صرف نظر نکرد و همواره به رأی و کفایت دستور کاردان خویش میرفت .

🔰جنگ در سه مرحله

🔶 آمیانوس مارسلینیوس که خودش در زمان شاپور دوم سه نوبت با ارتش ایران مواجه شده بود، در مورد سواران سنگین ساسانی چنین می‌گوید:
اسواران ساسانی بسیار سهمگین بودند، اما زمان طولانی نمی‌توانستند پایداری کنند. احتمالاً این به خاطر سنگینی تجهیزاتشان بوده به همین دلیل حملات ساسانی الگویی سه مرحله‌ای داشت که با آموزش، هماهنگی و زمانبندی دقیق محتاج بود.
طبق این الگو‌؛ ابتدا اسواران به صفوف دشمن حمله می‌بردند و با نیزه‌هایشان دشمن را متلاشی می‌کردند سپس اسواران کنار می‌کشیدند موج دوم حمله با تیراندازان ماهر ساسانی بود موج سوم حمله با پیاده نظام یا مجدداً اسواران شکل می‌گرفت که این روش گاهی چندین مرتبه تکرار می‌شد

♦️ما شیر مردان پارسیم...
در رگ ما خون رستم در جریان است...
در سر ما فکر خیام است...
بازوان ما از جنس بازوان آرش است...
و تاریخ نگار همیشه در پی پاسداشت از آنان است...
هر آن کس که شیفته ادبیات پارسی و یا تاریخ ایران است همراه شدن با ما برایش مفید خواهد بود.

🔸 @tarikhnegarrr

🔰ارتشی ضعیف، یا خیلی هوشمند

🔶 ارتش ساسانیان خودشان هیچ‌وقت سواره‌نظام سبک تشکیل ندادند و در طی چهار قرن حکومت خود تنها اسواران سنگین سوار داشتند و برای رفع این کمبود نیروهای قبایل جنگجو را زیر نظر روسای خود می‌گماشتند، این گماشته‌ها معمولا به عنوان متحد یا مزدور به کار می‌رفتند. مثال مهارت دیلمی‌ها در کار با خنجر و شمشیر، آنها را به سربازان ارزشمندی در نبردهای تن‌به‌تن بدل کرده بود، این در حالی است که اعراب برای جنگ در صحرا کارآمد بودند

♦️ایران یعنی...
قله پر غرور دماوند...
شوکت تخت جمشید...
هیبت تمام نشدنی بیستون...
نام پرآوزه خلیج فارس...
ما در تاریخ نگار همواره سعی بر پاسداری از تمدن ایران داریم
عضویت شما در تاریخ نگار موجب دلگرمی ما میشه.

🔸 @tarikhnegarrr

✴️تجزیه دولت سلجوقی

♦️ با اینکه برکیارق رسماً جانشین ملکشاه و الب ارسلان بود لیکن جز بر بلاد جبل و اصفهان و عراق عرب بر قسمتی دیگر از ممالک وسیعه سلجوقی مستقیماً حکم نداشت و سایر نواحی اگر هم به ظاهر از سلطان اطاعت میکردند فقط اسمی بود و در حقیقت مستقل بودند. شام را پسر تاج الدوله تتش اداره میکرد و بلاد روم را فرزندان سلیمان بن قتلمش و کرمان را اولاد قاورد. دیار بکر در سال ۴۹۵ و ارمنستان در ۴۹۳ به توسط اتابکان و امرای سلجوقی از حوزه اقتدار او به در رفت. ممالک شمال سفیدرود گیلان را هم چنان که گفتیم برادرش غیاث الدین محمد و ایران شرقی و ماوراء النهر را هم برادر دیگرش سنجر تحت امر خود داشتند. مخصوصاً محمّد و سنجر که هر کدام خود را در قلمرو خویش پادشاه مطلق العنان میدانستند چندان به شأن برکیارق اعتنائی نمیکردند و این کیفیت در حقیقت دولت عظیم سلاجقه را تجزیه کرد و دیگر هیچ گاه آن صورت اتحادی را که در عهد طغرل و البارسلان و ملکشاه داشت به خود ندید مگر اندک زمانی در ایام سلطنت سلطان سنجر.

🔷داستان ایران ما...
غم انگیز است...
عاشقانه است...
غالب شدنه است...
مغلوب شدن است...
و در نهایت ایستادن است...
ما در تاریخ نگار روایت تاریخ ایران را میکنیم
به تاریخ نگار بپیوندید

🔸 @tarikhnegarrr

🔷بوزابه برادر زاده ای به اسم سنغر بن مودود که به کینه خواهی عمّ خود قیام کرد و پدر او مودود را بوزابه وقتی که به جنگ سلطان مسعود می رفت در غیاب خود در شیراز گذاشته بود چون بوزابه به قتل رسید مودود و سنغر مخفی شدند و در این موقع محمّدبن محمود سلجوقی برفارس استیلا داشت در سال ۵۴۳ سنغر به فارس برگشت و محمّد را از آنجا راند و خود برآن بلاد تسلط یافت.