یکی از قوانینی که در زمان رضاشاه تصویب شد، قانون روزهای تعطیلی مغازه ها و ادارات بود. به این ترتیب هر کس به خواست خود و بدون دلیل موجّهی نمی توانست مغازه اش را ببندد. روزی رضاشاه با اتوموبیلش از خیابانی میگذشت که متوجّه شد مغازه ای بسته است .
ناراحت شد و دستور داد که صاحب آن مغازه را پیدا کنند و نزد او بیاورند .
کاشف به عمل آمد که صاحب مغازه یک عرق فروش ارمنی است. آن مرد را نزد رضاشاه آوردند. شاه پرسید : پدر سوخته چرا مغازه ات را بسته ای؟
مرد ارمنی جواب داد قربانت گردم ، امروز روز شهادت حضرت مسلم بن عقیل است و من فکر کردم صلاح نیست در این روز عرق بفروشم . رضاشاه دستور تحقیق داد و دیدند که حقّ با عرق فروش ارمنی است...
آنوقت رضا شاه عرق فروش را مرخص کرد و رو به همراهانش کرد و گفت: در این مملکت یک مرد واقعی داریم , آنهم خانم فخر الدوله است و یک مسلمان واقعی داریم آنهم قاراپط ارمنی است...
منبع:رضا شاه از خاطرات سلیمان بهبودی
🔥 @IRANBASTAN_IR 🔥
ناراحت شد و دستور داد که صاحب آن مغازه را پیدا کنند و نزد او بیاورند .
کاشف به عمل آمد که صاحب مغازه یک عرق فروش ارمنی است. آن مرد را نزد رضاشاه آوردند. شاه پرسید : پدر سوخته چرا مغازه ات را بسته ای؟
مرد ارمنی جواب داد قربانت گردم ، امروز روز شهادت حضرت مسلم بن عقیل است و من فکر کردم صلاح نیست در این روز عرق بفروشم . رضاشاه دستور تحقیق داد و دیدند که حقّ با عرق فروش ارمنی است...
آنوقت رضا شاه عرق فروش را مرخص کرد و رو به همراهانش کرد و گفت: در این مملکت یک مرد واقعی داریم , آنهم خانم فخر الدوله است و یک مسلمان واقعی داریم آنهم قاراپط ارمنی است...
منبع:رضا شاه از خاطرات سلیمان بهبودی
🔥 @IRANBASTAN_IR 🔥