حنا آرنت در گفتگویی با گونتر گاوس میگوید تجربهٔ مستقیم آلمان نازی او را سیاسی و با سیاست درگیر کرد. رسالهٔ دکتری آرنت اثر و ضرباهنگ اگزیستانسیالیستی واضحی دارد. این اگزیستانسیالیسم بیش از همه تحت تاثیر هایدگر است و اثرش در همهٔ آثار آرنت مشهود است تا جایی که برخی اندیشهٔ سیاسی او را ذیل «اگزیستانسیالیسم سیاسی» تفسیر میکنند.
آرنت تاریخ عصر جدید را تاریخ فراموشی پولیتیک (نزد هایدگر: وجود) میدانست. پس از به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان کم نبودند یهودیان فرهیختهای که در ژانر «ریشههای توتالیتاریسم» کتاب نوشتند. قبل از انتشار ریشههای توتالیتاریسم (۱۹۵۱) آرنت، اخبار شوروی و جنایات استالین در رسانهها علنی شد. آرنت در نامهای به یاسپرس از قصد خود برای بررسی «ریشههای مارکسیستی توتالیتاریسم» به عنوان بخش مکمل کتاب مینویسد، تعبیری که بعدا در درخواست بورسیه آرنت عنوان پروژه تحقیقی او بود. این پروژه بعداً تبدیل به کتاب «Human condition» یا Vita activa میشود که بسیاری آن را اثر اصلی فلسفی آرنت میدانند.
آرنت در این کتاب فقط مارکس را نقد نمیکند، بلکه اقتصاد سیاسی مدرن و جامعهٔ مدرن و مقدس شدن «کار» در مسیحیّت و «عصر جدید» را به عنوان تاریخ زوال امر سیاسی به تصویر میکشد. جالب است که آرنت ظهور رایش سوم با آن الگوی امپریالیستیِ «رُمی»اش را ذیل ناسیونالسوسیالیسم، در حقیقت نقطهٔ اوج انحلال امر سیاسی در امر اجتماعی میدانست که از این جهت تفاوتی با شوروی نداشت. ویژگی مشترک «جامعهٔ مدرن» تبدیل شهروندان به اعضای «جامعهٔ تودهای» است. آرنت نخستین کسی بود که از تعبیر «جامعهٔ کار» (Arbeitsgesellschaft) برای جامعهٔ مدرن استفاده کرد.
آرنت در نامهای به استادش یاسپرس مینویسد با شما موافقم که ناسیونالسوسیالیسم فاقد ریشه در سنّت (Tradition) است اما آنچه در شوروی در حال رخ دادن است ریشههایی مارکسی دارد. آرنت مارکس را ذیل سنّت متافیزیک (فلسفه) از افلاطون بدین سو تفسیر میکرد و به شیوهای یادآور هایدگر به این سنّت متافیزیک بدگُمان بود.
زندگیِ وقفِ عمل با بازگشت به ارسطو «فعالیت» انسان را به سه فرم از فعالیت تقسیم میکند:
Arbeiten کار کردن
Herstellen خلق کردن
Handeln عمل کردن
آرنت کار کردن را معادل کار برای ارضاء نیازها و نوعی بردگی در چرخهٔ تولید و مصرفی میداند که در آن انسان ویژگی انسانی متمایزی از گیاهان و حیوانات در این چرخهٔ بیولوژیک ندارد. مفهوم آرنت از «کار» اینجا مبتنی بر تعریف مارکس از کار در «سرمایه» است: کار متابولیسمِ انسان با طبیعت است. نظریهٔ متابولیسم مارکس میگوید انسان در جامعهٔ کاپیتالیستی دچار «از خودبیگانگی مادی»ای میشود که از سوی دیگر «شرط طبیعی» موجودیّت اوست.
آرنت عصر جدید -از جان لاک و آدام اسمیث بدین سو- را سرآغاز تقدس بخشیدن به «کار» و غفلت از «عمل» میداند. مهمترین ویژگی عمل «سیاسی» بودن آن است. «آتن» در برابر «جامعهٔ مدرن» قرار میگیرد. جامعهٔ مدرن نه تنها نقطهٔ اوج تحقّق اصالت یافتن «کار» بلکه نشان پیروزی قطعی «حیوان کارگر» (animal laborans) و شکستِ انسانِ ماهر/باهنر (homo faber) و زوال انسانِ سیاسی است.
آرنت تاریخ عصر جدید را تاریخ فراموشی پولیتیک (نزد هایدگر: وجود) میدانست. پس از به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان کم نبودند یهودیان فرهیختهای که در ژانر «ریشههای توتالیتاریسم» کتاب نوشتند. قبل از انتشار ریشههای توتالیتاریسم (۱۹۵۱) آرنت، اخبار شوروی و جنایات استالین در رسانهها علنی شد. آرنت در نامهای به یاسپرس از قصد خود برای بررسی «ریشههای مارکسیستی توتالیتاریسم» به عنوان بخش مکمل کتاب مینویسد، تعبیری که بعدا در درخواست بورسیه آرنت عنوان پروژه تحقیقی او بود. این پروژه بعداً تبدیل به کتاب «Human condition» یا Vita activa میشود که بسیاری آن را اثر اصلی فلسفی آرنت میدانند.
آرنت در این کتاب فقط مارکس را نقد نمیکند، بلکه اقتصاد سیاسی مدرن و جامعهٔ مدرن و مقدس شدن «کار» در مسیحیّت و «عصر جدید» را به عنوان تاریخ زوال امر سیاسی به تصویر میکشد. جالب است که آرنت ظهور رایش سوم با آن الگوی امپریالیستیِ «رُمی»اش را ذیل ناسیونالسوسیالیسم، در حقیقت نقطهٔ اوج انحلال امر سیاسی در امر اجتماعی میدانست که از این جهت تفاوتی با شوروی نداشت. ویژگی مشترک «جامعهٔ مدرن» تبدیل شهروندان به اعضای «جامعهٔ تودهای» است. آرنت نخستین کسی بود که از تعبیر «جامعهٔ کار» (Arbeitsgesellschaft) برای جامعهٔ مدرن استفاده کرد.
آرنت در نامهای به استادش یاسپرس مینویسد با شما موافقم که ناسیونالسوسیالیسم فاقد ریشه در سنّت (Tradition) است اما آنچه در شوروی در حال رخ دادن است ریشههایی مارکسی دارد. آرنت مارکس را ذیل سنّت متافیزیک (فلسفه) از افلاطون بدین سو تفسیر میکرد و به شیوهای یادآور هایدگر به این سنّت متافیزیک بدگُمان بود.
زندگیِ وقفِ عمل با بازگشت به ارسطو «فعالیت» انسان را به سه فرم از فعالیت تقسیم میکند:
Arbeiten کار کردن
Herstellen خلق کردن
Handeln عمل کردن
آرنت کار کردن را معادل کار برای ارضاء نیازها و نوعی بردگی در چرخهٔ تولید و مصرفی میداند که در آن انسان ویژگی انسانی متمایزی از گیاهان و حیوانات در این چرخهٔ بیولوژیک ندارد. مفهوم آرنت از «کار» اینجا مبتنی بر تعریف مارکس از کار در «سرمایه» است: کار متابولیسمِ انسان با طبیعت است. نظریهٔ متابولیسم مارکس میگوید انسان در جامعهٔ کاپیتالیستی دچار «از خودبیگانگی مادی»ای میشود که از سوی دیگر «شرط طبیعی» موجودیّت اوست.
آرنت عصر جدید -از جان لاک و آدام اسمیث بدین سو- را سرآغاز تقدس بخشیدن به «کار» و غفلت از «عمل» میداند. مهمترین ویژگی عمل «سیاسی» بودن آن است. «آتن» در برابر «جامعهٔ مدرن» قرار میگیرد. جامعهٔ مدرن نه تنها نقطهٔ اوج تحقّق اصالت یافتن «کار» بلکه نشان پیروزی قطعی «حیوان کارگر» (animal laborans) و شکستِ انسانِ ماهر/باهنر (homo faber) و زوال انسانِ سیاسی است.