میتوان مقاومت یهودیّت و تشیّع در برابر ظهور مشیاخ/مهدی را احساسِ ضرورتِ وجودِ مرجعی فرا-انسانی برای تنظیم روابط بین افراد دانست. اینکه تمام جنبشهای مسیانیک در تاریخ مشرقزمین با خشونتی خونبار سرکوب شدهاند، نمیتواند صرفاً به عنوان تلاش خاخام و فقیه برای حفظ پایگاه اجتماعی یا حفظ انحصار تفسیر قانونِ وضعشدهٔ (شریعت) الهی بدست آنها توضیح داده شود. ظهور منجی صرفاً پایان انتظار و تحقّق وعدهٔ الهی نیست، آغاز مسئولیت است، مسئولیتی که رفرنسی برای تنظیم مناسباتِ قانونی (و نه حقوقی!) خود جز قوانین شارع مقدّس نداشته، و شارع مقدّس نیز مستظهر به «مفهوم»ی از خداوند است که «شخصیت»ی بیرون انسان دارد و بر او مقهور و مسلط و فرمانروا است، مفهومی که از طرفی دیگر فاقد شرایط امکان تکوین «وجدان» در درون انسان است، زیرا مرجع داوری اخلاقی دربارهٔ خوبی و بدی را به جایی بیرون انسان انتقال میدهد، امری که در نسبتی اساسی با «مسئولیت» و «اراده» قرار میگیرد. همین «ارادهٔ آزاد» بود که در سرآغاز عصر جدید نزد هابز، لاک، روسو، کانت، فیشته و به اعتباری هگل تبدیل به اساس فلسفهٔ سیاسی مدرن/فلسفهٔ حق شد.