هنر مدیریت


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


تماس با ادمين کانال:
@MrMedos

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


از اپیکور تا سعدی!

یاسر عرب

"اﭘﻴﻜﻮر"، ﻓﻴﻠﺴﻮف ﻣﺸﻬﻮر ﻳﻮﻧﺎنی، دهﻫﺎ ﺳﺎل ﭘﻴﺶ ازﻣﻴﻼد ﻣﺴﻴﺢ می‌زﻳﺴﺖ. "اﭘﻴﻜﻮر" ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد ﻫﺪف زﻧﺪگی، ﺧﻮش ﺑـﻮدن اﺳﺖ؛ ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ اﮔﺮ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻧﺘﻮاﻧﺪ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﻮد در زﻧﺪگی ﺧﻮش ﺑﮕﺬراﻧﻴﻢ، به ﻫﻴﭻ دردی نمیﺧﻮرد!

ﺑﺎ اﻳﻦ وﺻﻒ، ﻣﺮدم «آﺗﻦ» ﺗﺼﻮر میﻛﺮدﻧﺪ اﭘﻴﻜـﻮر در ﻛـﺎﺧﻲ زﻳﺒـﺎ زﻧﺪگی می‌ﻛﻨﺪ و از ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺧﻮردنیﻫﺎ و ﻧﻮﺷﻴﺪنیﻫﺎ ﺗﻐﺬﻳﻪ می‌کند. ﺗﺼﻮر میﻛﺮدﻧﺪ اﭘﻴﻜﻮر، ﻟﺒﺎسﻫﺎی ﮔﺮان‌ﻗﻴﻤﺖ می‌ﭘﻮﺷﺪ و اصطبلی ﭘﺮ از اﺳﺐﻫﺎی اﺻﻴﻞ دارد. ﺑﺮداﺷﺖ ﻣﺮدم از ﮔﻔﺘﻪ‌ﻫﺎی «اﭘﻴﻜﻮر»، اﻳﻦ ﺑﻮد ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ زﻧﺪگی را ﺻﺮف ﻋﻴﺶ و ﻧﻮش ﻛﺮد. «اﭘﻴﻜﻮر» در ﺣﻮﻣﻪی آﺗﻦ زﻧﺪگی می‌ﻛﺮد. ﺑﺮخی از ﻣﺮدم آﺗﻦ، ﺳﺮاﻧﺠﺎم ﻛﻨﺠﻜﺎو ﺷﺪﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﺳﻜﻮﻧﺖ اﭘﻴﻜﻮر ﺑﺮوﻧﺪ و زﻧﺪگی ﭘـﺮﺗﺠﻤـﻞ او را ﺑﺒﻴﻨﻨـﺪ.

اﻳـﻦ اﻓﺮاد ﭘﺲ از ﻳﺎﻓﺘﻦ ﻣﺤﻞ ﺳﻜﻮﻧﺖ اﭘﻴﻜﻮر، ﺷﮕﻔﺖ‌زده ﺷﺪﻧﺪ؛ ﭼﺮا ﻛـﻪ در ﻛﻠﺒﻪی ﺳﺎده و کوچکی ﺑـﺎ ﭼﻨـﺪ ﺗـﻦ از دوﺳـﺘﺎن ﺧـﻮد زﻧﺪگی می‌ﻛﺮد و اﻏﻠﺐ ﻏﺬای آﻧﺎن ﻣﺤﺪود ﺑﻪ ﻧﺎن و ﺳﺒﺰی و ﻛـﻮزه‌ای آب ﺑﻮد!

اﻳﻦ اﻓﺮاد از «اﭘﻴﻜﻮر» اﻳﺮاد ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺧﻮدت ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ‌ﻫﺎﻳﺖ ﻋﻤﻞ نمیکنی، ﺑﻪ اﻳﻦ ﺳﺎدگی و ﻗﻨﺎﻋﺖ زﻧﺪگی می‌کنی و می‌گویی ﻫﺪف از زﻧﺪگی، ﺧﻮش ﺑـﻮدن اﺳـﺖ؟! «اﭘﻴﻜـﻮر» ﻓﻬﻤﻴـﺪ ﻛـﻪ ﻣـﺮدم، ﺑﺮداﺷﺖ درستی از ﮔﻔﺘﻪﻫﺎی او ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ.

او ﺑﺮایشان ﺗﻮﺿﻴﺢ داد ﻛـﻪ ﺧﻮشﺑﻮدن، یک وﺿﻌﻴﺖ روانی اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ زﻧﺪگی در ﻛﺎخﻫـﺎی زﻳﺒـﺎ، ﺧﻮردن ﻏﺬاﻫﺎی رﻧﮕﺎرﻧﮓ و داﺷﺘﻦ اصطبلی ﭘﺮ از اﺳـﺐﻫـﺎی اﺻـﻴﻞ ﻓﺮاﻫﻢ نمیﺷﻮد؛ ﺑﺪن ﻣﺎ ﻧﻴﺎزﻫـﺎیی دارد. ﺑـﺮای داﺷـﺘﻦ ﺑـﺪنی ﺳـﺎﻟﻢ، ﺧﻮردن ﻏﺬاﻫﺎی ﺳـﺎﻟﻢ و ﺳـﺎده، زﻧـﺪگی در ﺧﺎﻧـﻪ‌ای ﺗﻤﻴـﺰ و اﻣـﻦ و ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺑﺪنی ﻣﻨﺎﺳﺐ، ﻛﺎفی اﺳﺖ. ﺑﻴﺶ از اﻳﻦ، ﻫﺮﭼـﻪ را ﺻـﺮف ﺑـﺪن ﺧﻮد ﻛﻨﻴﻢ، ﺑﺮ ﺧﻮشی ﻣﺎ اﻓﺰوده نمیﺷﻮد. ﺧﻮشﺑﻮدن، زﻣـﺎنی ﻣﺤﻘـﻖ میﺷﻮد ﻛﻪ ﻣﺎ ﻋﻼوه ﺑﺮﻧﻴﺎزﻫﺎی ﺑﺪنﻣﺎن، ﺑﻪ ﻧﻴﺎزﻫﺎی روانیﻣـﺎن ﻫـﻢ رﺳﻴﺪگی ﻛﻨﻴﻢ.

"اﭘﻴﻜﻮر" ﺳﻪ ﻧﻴﺎز اﺳﺎسی را ﻧـﺎم ﺑـﺮد ﻛـﻪ ﺑـﺴﻴﺎری از ﻣﺮدم، ﺑﻪ دﻟﻴﻞ اﻳﻦ ﻛﻪ از آنﻫـﺎ ﺑﺮﺧـﻮردار ﻧﻴـﺴﺘﻨﺪ، اﺣـﺴﺎس ﺧﻮشی نمیﻛﻨﻨﺪ:

یکی از آن‌ﻫﺎ، ﻧﻴﺎز ﺑﻪ دوﺳﺘﺎن ﻫﻢ رﻧﮓ و ﻣﻮاﻓﻖ اﺳﺖ؛ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ از ﻣﻌﺎﺷﺮت ﺑﺎ آﻧﺎن ﻟﺬت ﺑﺒﺮﻳﻢ، ﺑﺮایشان ﻧﻘﺶ ﺑﺎزی ﻧﻜﻨﻴﻢ و ﺑﺪاﻧﻴﻢ که آﻧﺎن ﻫﻢ ﺑﺮای ﻣﺎ ﻧﻘﺶ ﺑﺎزی نمیﻛﻨﻨﺪ.

ﻧﻴﺎز دﻳﮕﺮ ﻣﺎ ﺑﺮای ﺧﻮش ﺑﻮدن، ﻏﻮﻃﻪور ﺷﺪن و ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ و ﺗﺤﻘﻴﻖ در آﻓﺎق اﺳﺖ. از ﻧﻈﺮ«اﭘﻴﻜﻮر» داﻧﺶ، ﻏﺬای روح اﺳﺖ و کسی ﻛـﻪ در روز، وقتی را ﺑﺮای ﻛﺴﺐ ﻣﻌﻠﻮﻣﺎت ﺻﺮف نمیﻛﻨﺪ، نمیﺗﻮاﻧﺪ از زﻧﺪگی ﻟﺬت ﺑﺒﺮد.

ﺳﻮﻣﻴﻦ ﻧﻴﺎز اﺳﺎسی روح و روان ﻣﺎ، ﻧﻴﺎز ﺑـﻪ «آزادگی» اﺳـﺖ. از ﻧﻈﺮ «اﭘﻴﻜﻮر»، ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺮدی میﺗﻮاﻧﺪ اﻳﻦ ﻧﻴﺎز روح ﺧﻮد را ﺑﺮآورده ﻛﻨﺪ و «ﺧﻮش ﺑﮕﺬراﻧﺪ» ﻛﻪ ﻗﻨﺎﻋﺖ و ﺳﺎدگی ﭘﻴﺸﻪ ﻛﻨﺪ ﭼﺮا ﻛـﻪ اﻓـﺮادی ﻛـﻪ میﺧﻮاﻫﻨﺪ از ﻛﺎخ‌ﻫﺎی زﻳﺒﺎ، ﻏﺬاﻫﺎی رﻧﮕﺎرﻧـﮓ و اﺳـﺐﻫـﺎی اﺻـﻴﻞ ﺑﺮﺧﻮردار ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﭼﺎره‌ای ﺟﺰ اﻳﻦ ﻧﺪارﻧﺪ ﻛﻪ ﮔﺎهی ﭘـﺎ روی ارزشﻫـﺎی اﺧﻼقی ﺧﻮد ﺑﮕﺬارﻧﺪ. اﻓﺮادی ﻛﻪ ﻗﻨﺎﻋﺖ، ﭘﻴﺸﻪ ﻧﻜﻨﻨﺪ، ﮔﺎهی ﺑﺎﻳـﺪ ﺑـﻪ ﺧﺪﻣﺖ زورﻣﻨﺪان و ﺳﺘﻤﮕﺮان درآﻳﻨﺪ و ﻳﺎ ﺑﻪ ﺳﻴـﺴﺘﻢ‌ﻫـﺎ و ﻧﻬﺎدﻫـﺎیی ﺧﺪﻣﺖ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ اﻫﺪاف و ﻋﻤﻠﻜﺮد آﻧﺎن، ﻏﻴﺮ اﺧﻼقی اﺳـﺖ و ﻣـﺮدم را اﺑﺰاری ﺑﺮای اﻧﺒﺎﺷﺘﻦ ﻗﺪرت و ﺛﺮوت ﺧﻮد می‌داﻧﻨﺪ.

از ﻧﻈﺮ«اﭘﻴﻜﻮر»، کسی ﻛﻪ آزادگی ﺧﻮد را زﻳﺮ ﭘﺎ میﮔﺬارد، نمیﺗﻮاﻧـﺪ ﺧﻮش ﺑﺎﺷﺪ و از زﻧﺪگی ﻟﺬت ﺑﺒﺮد، ﭼﻴﺰی در درون او ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ او ﺑﺮمیﺧﻴﺰد و او در راﺣـﺖﺗـﺮﻳﻦ ﺑـﺴﺘﺮﻫﺎ ﻧﻴـﺰ ﺧـﻮاب راﺣـﺖ ﻧـﺪارد و ﻟﺬﻳﺬﺗﺮﻳﻦ ﻏﺬاﻫﺎ ﻧﻴﺰ ﺑﺮای او ﺳﻮءﻫﺎﺿﻤﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮاه می‌آورد!

ﺷﻴﺦ ﻣﺼﻠﺢ‌‌اﻟﺪﻳﻦ ﺳﻌﺪی ﺷﻴﺮازی میﮔﻮﻳﺪ:

دو ﺑﺮادر ﺑﻮدﻧﺪ، ﻳﻜﻲ از ﻣﻼزﻣﺎن و ﺧﺪﻣﺘﮕﺰاران ﺳﻠﻄﺎن و دﻳﮕـﺮی ﺑـﺎ آﻫﻨﮕﺮی، زﻧﺪگی ﺧﻮد را می‌ﮔﺬراﻧﺪ. ﺑـﺮادر درﺑـﺎری، ﺑـﻪ ﺑـﺮادر ﻛـﺎرﮔﺮ میﮔﻮﻳﺪ ﺗﻮ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ درﺑﺎر ﺑﭙﻴﻮﻧﺪ ﺗﺎ از ﻣﺮارت اﻳـﻦ ﻛـﺎر ﺳـﺨﺖ، رﻫـﺎیی یابی. آﻫﻨﮕﺮ ﺑﻪ ﺑﺮادرش ﭼﻨﻴﻦ ﭘﺎﺳﺦ می‌دﻫﺪ:
ﺑﻪ دﺳﺖ، آﻫﻦِ ﺗﻔﺘﻪ ﻛﺮدن ﺧﻤﻴﺮ
ﺑﻪ از دﺳﺖ ﺑﺮ ﺳﻴﻨﻪ ﭘﻴﺶِ اﻣﻴﺮ






@honaremodiriat


"بن هاروویتز"، مالک شرکت آپسور، سال‌ها قبل با مشکلی مدیریتی مواجه شد: دو قسمت فوق‌العاده موفق شرکت، یعنی پشتیبانی مشتری و مهندسی فروش، باهم به مشکل خورده بودند.
بخش مهندسی فروش، بخش پشتیبانی مشتری را متهم می‌کرد که به مشتریان پاسخ درست و به‌موقع نمی دهد؛ قسمت پشتیبانی مشتری هم بخش فروش را متهم می‌کرد که فقط دستورات ناقص را می‌نویسد و پیشنهادهای آنها را برای بهبود نادیده می‌گیرد.

مشخصاً لازم بود که هر دو بخش با هماهنگی کامل با یکدیگر کار کنند. هر کدام از بخش ها به صورت مجزا خیلی خوب مدیریت می شدند و از کارکنان فوق‌العاده‌ای بهره می‌بردند. درخواست از آنها برای اینکه مسائل را از زاویه دید طرف مقابل نگاه کنند کمک چندانی به حل کشمکش نکرد تا اینکه هاروویتز راه حلی پیدا کرد.

رئیس قسمت پشتیبانی مشتری را بصورت دائم رئیس مهندسی فروش کرد و برعکس. در ابتدا هر دو کاملاً شوکه بودند، اما یک هفته بعد از این که پشت میز دشمنان‌شان مشغول کار شدند، اختلافات‌شان به حداقل رسید. طی هفته های بعد فعالیت‌هایشان را با هم تنظیم کردند و از آن به بعد بیش از هر دو بخش دیگری با یکدیگر هماهنگ بودند.

اینکه خودتان را در موقعیت رقیب‌تان تصور کنید به ندرت نتیجه می دهد. قوه تخیل قدرتمندی می طلبد و انگیزه کافی برای این کار وجود ندارد. برای اینکه واقعاً کسی را درک کنید باید در موقعیتش قرار بگیرید، آن هم نه به شکل ذهنی، بلکه عملی. باید جای او باشید و موقعیت رقیب تان را شخصاً تجربه کنید.

عجیب است که ما این‌قدر کم از این ترفند استفاده می‌کنیم. بعضی از شرکتها این مسئله را متوجه شده اند. شرکت "شیندلر" یکی از پیشگامان صنعت تولید آسانسور است. هر کارمند از منشی گرفته تا مدیران عامل، در اولین سال حضورش در شیندلر باید سه هفته در محل نصب آسانسورها کار کند. بدین ترتیب افراد تازه‌کار، کار در محل پروژه را تجربه می کنند. این کار همچنین این پیام را هم دارد: "آنقدرها خودم را بزرگ نمی بینم که دست به سیاه و سفید نزنم." همین اتفاق به تنهایی رابطه خوب و عمیقی را بین افراد در دپارتمان‌های مختلف ایجاد می کند.

فکر کردن و عمل کردن دو روش کاملاً متفاوت برای شناختن دنیا هستند، هر چند اکثر مردم آنها را با هم اشتباه می گیرند. اگر می‌خواهید استاد ادبیات شوید، مطالعه در رشته ادبیات فوق‌العاده است، ولی اصلا فکر نکنید شما را به یک نویسنده خوب تبدیل می کند.
آیا اساتید اخلاق که هر روزه با سوالات اخلاقی مواجه می شوند، آدم های بهتری هستند؟ تحقیقات پژوهشگران نشان داده است که اساتید اخلاق، اخلاقی‌تر از بقیه رفتار نمی‌کنند!

هر وقت متوجه شدید فکر کردن و عمل کردن دو دنیای متفاوت دارند، می توانید از این موضوع استفاده مفیدی بکنید. کلیساها، ارتش‌ها و دانشگاه‌ها، ازدرون خودشان افراد تازه را استخدام می کنند. هر فرمانده یک روز سرباز بوده است و شما رئیس دانشگاه نمی‌شوید مگر آنکه زمانی استادیار بوده باشید.
فکر می‌کنید مدیرعامل شرکتی مثل والمارت، کسی که نزدیک به ۲ میلیون کارمند دارد، فرمانده مناسبی برای دستور دادن به ۲ میلیون سرباز می‌شود؟ مسلم است که هیچ ارتشی در جهان به استخدامِ او فکر هم نمی کند!

پا در کفش دیگران کردن و قدم زدن با این کفش‌ها ارزشش را دارد. این کار را در مورد مهمترین روابط زندگی‌تان انجام دهید؛ شریک زندگی‌تان، مشتری‌تان، و کارمندتان.
تعویض وظایف، کارآمدترین و سریع‌ترین و کم‌هزینه ترین روش برای رسیدن به درک متقابل است.

شبیه آن پادشاه معروف باشید که با پوشیدن لباس گدایی خودش را قاطی مردم عادی می‌کرد. اما چون این کار همیشه ممکن نیست یک پیشنهاد دیگر می دهم: رمان بخوانید. غرق شدن در یک رمان خوب و همراهی کردن با قهرمان اصلی داستان در فراز و نشیب‌ها، یک میان‌بُر خوب بین فکر کردن و عمل کردن است.

هنر خوب زندگی کردن
رولف دوبلی





@honaremodiriat


کارهایی که انجام داده ایم یا کارهایی که انجام نداده ایم؟ کدام مهمترند؟

امیرعباس زینت بخش

در بیشتر مواقع، وقتی می خواهیم از رموز موفقیت یک قهرمان در ورزش، کارآفرینی، کنکور، تحصیلات و...بدانیم سوال کلیشه ای که پرسیده می شود این است که: "لطفا برای ما توضیح دهید برای رسیدن به این مقام و موفقیت چه کارهایی انجام داده اید؟" و قهرمان ما هم پاسخ می دهد: "روزی ١٨ ساعت تمرین، کار، مطالعه کردم و این کار و آن کار را انجام دادم..."

در حالی که سوال درست تر این است که: "لطفا برای ما توضیح دهید که برای رسیدن به این مقام و موفقیت چه کارهایی انجام نداده اید؟"

که در پاسخ خواهیم شنید: "فلان غذاها یا نوشیدنی ها را نخوردم، با خیلی آدم هایی که در راستای اهداف و ارزش هایم نبودند معاشرت نکردم، با دوستانم به سینما نرفتم، به میهمانی ها و گَده هایی که شب ها تا نیمه شب برگزار می شود نرفتم و...به این موقعیت ممتاز رسیدم" که مجموعه ایست از کارهای انجام نشده!

امیر کلام (ع) در پاسخ به سوال کننده ای که پرسید: "چگونه به این جایگاه رفیعی که هستی رسیدی" پاسخ داد: "دروازه بان قلبم بودم"... یعنی اجازه ندام خیلی از احساسات، افکار، ایده ها و اندیشه ها وارد قلب و فکرم شوند و به خیلی از خواسته هایم "نه" گفتم!

بنابراین؛ پشت هر کار موفق و دست آورد ارزشمندی؛ ده ها، صدها و شاید هزاران کار است که انجام نشده است! و انسان های موفق، بی رحمانه و بدون تعارف به بسیاری از پیشنهادها، ایده ها، و کارهایی که در راستای اهداف و ارزش هایشان نیست یک "نه"محکم می گویند!

همان گونه که استیو جابز؛ اسطوره خلاقیت و کارآفرینی می گفت:
People think focus means saying yes to the thing you’ve got to focus on. But that’s not what it means at all. It means saying no to the hundred other good ideas that there are. You have to pick carefully. I’m proud of many of the things we haven’t done as the things we have done. Innovation is saying ‘no’ to thosand things.
Steve Jobs
آدمها فکر می کنند تمرکز یعنی "بله" گفتن به کاری است که باید روی آنها تمرکز کنید. اما این معنی تمرکز نیست بلکه معنی آن "نه" گفتن به صد تا ایده خوب دیگر می باشد! باید با دقت از میان آنها انتخاب کنید.

من به خیلی از کارهایی که انجام نداده ایم به همان اندازه افتخار می کنم که به کارهایی که انجام داده ایم!
نو آوری به معنی "نه" گفتن به هزار تا کار است!

جالب این است که وارن بافت؛ سلطان بازار سهام هم می گوید:
The difference between successful people and really successful people is that really successful people say no to almost everything.
Warren Buffett
تفاوت میان "مردمان موفق" و "مردمان واقعا موفق" این است که "مردمان واقعا موفق" تقریبا به همه چیز "نه" می گویند!

پس وقتی جک ما؛ رئیس علی بابا می گوید:
You should learn from your competitor, but never copy. Copy and you die.
Jack Ma
باید از رقیبتان بیاموزید اما هرگز کپی نکنید. کپی کنید و نابود شوید!
دقیقا به این نکته توجه کرده که در کپی کردن؛ نهایت موفقیت کپی کننده؛ دیدن کارهای انجام شده است و چون نمی تواند کارهای انجام نشده را ببیند، در عرصه رقابت محکوم به فناست!

می گویند یکی از مدیران عامل خودروسازی در آمریکا بر سر این تفکرش که برای سودآوری بیشتر باید کیفیت را بالا برد، اختلاف پیدا کرد و پس از عزل یا استعفا وارد کار با یک خودروساز ژاپنی در ژاپن شد. پس از چند سال از مدیریت او، سهم بازار خودرو کوچک و جمع و جور ژاپنی در بازار کادیلاک و شورلت و... پهن پیکر، به بیش از ١٠ درصد رسید. همکاران سابقش از او خواستند اجازه بدهد از خط تولید او در ژاپن دیدن کنند و او پذیرفت! آمدند و فیلم هم گرفتند! دوستانش با تعجب از او پرسیدند چگونه جرات کردی چنین کاری انجام بدهی؟ آنها همه اسرار را فهمیدند و به زودی کپی می کنند و او پاسخ داد:
جای هیچ نگرانی نیست چرا که آنها تنها کارهایی که ما کرده ایم را دیدند و پشت هر کار انجام شده؛ ده ها کار، انجام نشده است و هرگز نمی توانند آنها را ببینند!





@honaremodiriat


◀️ امریکا همچنان در هوش مصنوعی پیشتاز است و چین تنها توانسته فاصله خودش را با این کشور کاهش دهد!

⬇️ در خاورمیانه، به غیر از اسرائیل که سال‌هاست بازیگر جدی در زمینه هوش مصنوعی است، حالا عربستان و امارات هم سرمایه‌گذاری گسترده‌ای را انجام داده‌اند!

⭕️ و تمام اینهایی که می‌خوانید در حالی‌ست که رئیس جمهور کشور ما نیز از بدو بر سرکار آمدن دولتش دارد تلاش می‌کند چند شبکه اجتماعی عادی و پرکاربرد در ایران فیلتر نباشد و نمی‌تواند!
و خانم سخنگوی دولت نیز هر هفته با کلمات قلمبه سلمبه به ادبیات معلمهای دبستان دهه شصت وعده رفع فیلترینگ را تکرار می‌کند و البته قاطعیت حرفهایش هر هفته کمرنگ تر از هفته پیش می‌شود!

کمر به ویرانی این خاک چندهزارساله اگر بسته اید؛
بدانید که کور خوانده‌اید!


@honaremodiriat


هوش مصنوعی شغل من رو هم می‌گیره! چاره چیه؟

هوش مصنوعی مثل یک سیل، شغل شما رو خواهد گرفت! البته اگه بی‌حرکت بمونید. خبر خوب اینکه اگه از تغییرات به وجود اومده بهره‌مند شین، می‌تونین پیشرفت پیدا کنین، زنده بمونین و حتی لذت ببرین! در اینجا چند نکته برای این منظور آورده شده:

۱. در کاری که انجام می‌دین واقعاً خوب باشین!

وقتی اخراج‌ها اتفاق می‌افتن، معمولاً ۱۰٪ تا ۵۰٪ پایین‌ترین افراد اخراج می‌شن. صعود به ۵٪ (یا حتی ۱٪) برتر در حوزه خودتون، شانس بقای شما رو به طور قابل توجهی افزایش می‌ده. علاوه بر این، شما تبدیل به کارشناس مورد اعتماد خواهید شد که برای آموزش و تأیید هوش مصنوعی و رفع اشکالات‌اش در مواقع بحرانی فراخوانده می‌شه.

۲. شما شغل‌تون نیستین، شما مهارت‌هاتون هستین.

عنوان شغلی شما ممکنه بخشی از هویت شما باشه. بنابراین، از دست دادن شغل می‌تونه به طور ناخودآگاه به معنی از دست دادن هویت باشه. اما اگه هویت‌تون رو از عنوان شغلی جدا کنین، می‌شه در زمان از دست دادن شغل، همچنان احساس تعلق و مفید بودن داشت.

اگه هویت‌تون رو با مهارت‌های اصلی مثل حل مسئله، همدلی، تفکر انتقادی، ارتباطات، یادگیری و... مرتبط کنین، مطمئن باشین که همیشه "شما" باقی می‌مونین. به این ترتیب، از دست دادن شغل مثل از دست دادن دم در مارمولک می‌شه و با استفاده از مهارت‌های اصلی می‌شه دوباره رشد کرد.

۳. به جای مبارزه، سوار موج شین!

اگه در اقیانوس هستین و موج بزرگی به سمت شما میاد، نمی‌تونین با نگه داشتن سپر در جلوش متوقفش کنین. راه‌حل؟ سپر رو جلوتون نگه ندارین، بلکه ازش به عنوان تخته موج‌سواری استفاده کنین. از نظر عملی، این به معنی پذیرش هوش مصنوعی و ادغامش در کاره.






@honaremodiriat


۱۰ مهارت اساسی در مذاکره

مذاکره یکی از حیاتی‌ترین مهارت‌هایی است که در زندگی شخصی و حرفه‌ای به آن نیاز داریم. از خرید خانه تا مذاکره در محیط کار، همه ما به نحوی با مذاکره سر و کار داریم. در اینجا به بررسی شش مهارت اساسی که برای موفقیت در مذاکره لازم است، می‌پردازیم.

ایجاد رابطه


اولین قدم در هر مذاکره‌ای، ایجاد یک رابطه انسانی با طرف مقابل است. وقتی بتوانید ارتباطی دوستانه و صمیمانه برقرار کنید، طرف مقابل کمتر شما را به عنوان دشمن می‌بیند و تمایل بیشتری به همکاری خواهد داشت.

شنیدن فعال

یکی از مهم‌ترین اصول در مذاکره، شنیدن فعال است. یعنی به جای تسلط بر گفتگو، به دقت به حرف‌های طرف مقابل گوش دهید و نشان دهید که به نظرات او اهمیت می‌دهید. این کار باعث می‌شود طرف مقابل احساس کند که شما به او احترام می‌گذارید و این باعث افزایش احتمال رسیدن به توافق می‌شود.

آینه‌ کردن

یکی دیگر از روش‌های موثر در مذاکره، آینه‌کردن رفتارها و گفتارهای طرف مقابل است. این کار باعث می‌شود طرف مقابل احساس راحتی و اعتماد بیشتری نسبت به شما پیدا کند. به عنوان مثال، اگر او از یک اصطلاح خاص استفاده می‌کند، شما هم همان اصطلاح را به کار ببرید یا از زبان بدنی مشابه استفاده کنید.

کنترل احساسات

در هنگام مذاکره، کنترل احساسات بسیار مهم است. اگر احساسات خود را نشان دهید، ممکن است نقاط ضعف شما برملا شود و این می‌تواند به ضرر شما تمام شود.

توانایی ترک مذاکره

همیشه این نکته را در ذهن داشته باشید که توافق نکردن بهتر از توافق بد است. باید به خوبی بدانید که حداقل پذیرش شما چیست و اگر طرف مقابل نتواند آن را تامین کند، آماده باشید که مذاکره را ترک کنید.

خلاقیت

برای دستیابی به توافقی که برای هر دو طرف سودمند باشد، نیاز به خلاقیت دارید. سعی کنید خارج از چارچوب فکر کنید و راه‌حل‌های جدید و غیرمعمول ارائه دهید.

تعیین هدف‌های واضح

داشتن هدف‌های مشخص در مذاکره بسیار مهم است. باید بدانید که چه می‌خواهید و چرا آن را می‌خواهید. این کار به شما کمک می‌کند تا در طول مذاکره تمرکز خود را حفظ کنید و از مسیر اصلی منحرف نشوید. همچنین اهداف خود را به صورت اولویت‌بندی شده در نظر بگیرید تا در صورت لزوم بتوانید از برخی اهداف کمتر مهم صرف نظر کنید.

مدیریت زمان

مدیریت صحیح زمان می‌تواند به شما کمک کند تا به بهترین نتایج برسید. به عنوان مثال، قبل از شروع مذاکره، زمان محدودی برای هر بخش تعیین کنید یا اگر بحثی به نتیجه نمی‌رسد، بهتر است به موضوع دیگری بپردازید و بعداً به آن بازگردید.

شناخت فرهنگ‌ها

شناخت و احترام به تفاوت‌های فرهنگی در مذاکره‌ها بسیار مهم است. هر فرهنگ دارای نکات و روش‌های خاص خود در مذاکره است که باید به آنها توجه شود.

تحلیل قدرت

شناخت قدرت‌های موجود در مذاکره و استفاده صحیح از آنها می‌تواند به شما کمک کند تا به نتایج بهتری برسید. مثلا منابع قدرت خود را بشناسید و به تعادل قدرت توجه کنید. در صورت نیاز، سعی کنید از منابع قدرت خود به نفع خود استفاده کنید.






@honaremodiriat


⭕️ ثروتمند‌ترین کشورهای جهان




@honaremodiriat ✔️


🔷ده برند ارزشمند جهان در سال 2024

🔹نکات قابل توجه:
فاصله‌ی اپل با سه برند بعدی
فاصله‌ی ۴برند نخست با دیگران
سقوط آمازون نسبت به سال گذشته
کاهش ارزش والمارت
رشد تیک‌تاک و فیسبوک
ورود فیسبوک و تی‌تلکام به لیست ده برند
خروج ورایزون و تسلا از ده برند



@honaremodiriat


⭕️ بزرگ‌ترین صادرکنندگان در جهان

مقایسه سال ۲۰۰۰ و شرایط کنونی




منبع: بلومبرگ فارسی



@honaremodiriat


نشانه‌های فردی که صلح درون دارد:

مصطفی سلیمانی

سازگاری شناختی: آن‌چه که در فرد خالص و یک‌رنگ خودنمایی می‌کند این است که تناقضی میان رفتارها و باورهای او دیده نمی‌شود. از این رو، فرد خالص، دچار تشویش و ناهم‌خوانیِ درونی نیست و در نتیجه، نیازی نمی‌بیند که برای رفع این تشویش و اضطراب به خودفریبی یا دیگرفریبی پناه ببرد. زمانی که رفتارهای فرد با اعتقادات درونی او انطباق نداشته باشند، درون‌دادهای آزاردهنده و ناراحت‌کننده بسیاری را تجربه می‌کند که او را به سمت و سوی رفع ناهم‌خوانی و عذاب وجدانِ ناشی از یک‌رنگ نبودن سوق می‌دهند.

اطمینان به باورها: فردی می‌تواند یک‌رنگ و یک‌دل باشد که نسبت به باورهایی که دارد به قطعیت و یقین رسیده باشد. زمانی که در درون فرد نسبت به یک باور تردید وجود داشته باشد، به صورت ناخودآگاه، بسیاری از اعمال او مطابق با باور ذکر شده نخواهد بود و به همین علت، زمینه برای بی‌اخلاصی و تنازع درونی او فراهم خواهد شد.

رضایت درونی: زمانی که یک فرد به این توانایی می‌رسد که بتواند مصیبت‌های زندگی و رنج‌های روحی و جسمی خودش را کنترل کند، احساس عمیقی مبنی بر رضایت درونی در او شکل می‌گیرد.

خودانگیختگی: فردی که به خلوص و یک‌رنگی درونی رسیده است، بر پایه ترس‌ها و تجربیات گذشته خود زندگی نمی‌کند. او نسبت به آینده تفکر مثبتی دارد و با توجه به تمرکزی که بر اهداف قوی خود دارد، نوعی اعتماد به نفس و خودکارآمدی را در درون خود حس می‌کند و در نتیجه، تاب‌آوری و تحمل بالایی را در مواجهه با موانع خواهد داشت. چنین فردی به راحتی قادر است به رفتارهای خودانگیخته و ابتکارآمیز دست بزند.

لذت‌جویی در لحظه: در حالت اخلاص و یک‌دلی، فرد هیچ‌گونه کشمکش و نزاعی درون خود ندارد و اضطراب و ترسی نیز احساس نمی‌کند. او می‌تواند به صورت متمرکز لحظه را احساس کند و ارتباط عمیقی با احساسات و افکار خود و دیگران برقرار کند. لذت بردنِ بی‌کم‌ و کاست از زندگی، رهاورد ثبات و یک‌رنگی درونی است.

پذیرش بی‌قضاوت: قضاوت نتیجه غیبت بخش هوشیار ذهن است. فرد خالص و یک‌رنگ، از این‌ رو که توانسته بخش هشیار ذهن خودش را با بخش ناهشیار آن مرتبط کند، دچار پیش‌داوری و قضاوت در مورد دیگران نمی‌شود. او نسبت به فرد مقابل خود هیچ‌گونه جهت‌گیری‌ای ندارد و در نتیجه می‌تواند بدون تعصب و گمانه‌زنی، بر مبنای واقعیت با دیگران مواجهه داشته باشد. فرد خالص، به هیچ‌وجه تمایلی به ارزشیابی و تعبیر و تفسیر رفتار دیگران ندارد، زیرا مایل به جنگ و ستیز و کشمکش با دیگران نیست.

فراغت: تشویش خاطر در لحظه حال، برآمده از گذشته نامطلوب و آینده مبهم است. فردی که به اخلاص و صفا و صمیمیت درونی رسیده است، از این نوع نگرانی‌ها فارغ است.

خشنودی: این باور که جهان هستی هدفمند و هماهنگ است، سبب می‌شود که فرد خالص، یک همبستگی عمیق میان خود و دیگران و طبیعت احساس کند و به این ترتیب، در برخورد با رویدادهای زندگی، احساس سپاس، تقدیر و تحسین داشته باشد. تنها چنین فردی است که می‌تواند با لبخند و تبسم به جهان هستی نگاه کند.

سهل‌گیری: روحیه یک فرد با اخلاص و یک‌رنگ، کاملاً صمیمانه و آغشته به صفا و نشاط است. بدیهی است که این حالات، تنها با تسامح، آسان‌گیری و مدارا پدید می‌آیند و سخت‌گیری به هیچ عنوان با آرامش هم‌خوانی ندارد.





@honaremodiriat


چگونه می‌توان در محیط کار با افراد غیرقابل‌تحمل همکاری موثر داشت؟

شما می‌توانید دوستان خود را انتخاب کنید، اما معمولا انتخاب همکاران یک امر غیرممکن است. این احتمال وجود دارد که در طول کار خود با شخصی غیرقابل تحمل همکار شوید که از او متنفر باشید، در این زمان چگونه باید با او همکاری کنید؟

۱. قبول کنید که این موضوع مشکل شماست

این واقعیت که شما فرد دیگری را دوست ندارید، مشکل شماست نه دیگران. با این حال باید به این نکته مهم اشاره کرد که متنفر بودن با بی‌اعتمادی متفاوت است. تنها تا زمانی می‌توانید با افراد دیگر همکاری کنید که آن‌ها از حد خود عبور نکرده باشند یا قوانین محل کار نقض نشده باشد.

۲. دلایل تنفر خود را شناسایی کنید

متنفر بودن اصطلاح مبهمی است و دلایل مختلفی را می‌تواند به همراه داشته باشد. دلایل متنفر بودن از دیگران می‌تواند نحوه‌ رفتار، صحبت یا برخورد آن‌ها نسبت به دیگران باشد. برای مثال ممکن است متوجه شوید دلیل تنفر شما از فرد دیگری، دلخوری یا حسودی باشد. بنابراین در این شرایط باید واکنش‌های احساسی خود را مورد بررسی قرار دهید تا بتوانید آن‌ها را بهتر مدیریت کنید.

۳. اهمیت کار کردن با دیگران را مشخص کنید

برای اینکه با یکدیگر همکاری موفقیت‌آمیزی داشته باشید، دلایل اهمیت این همکاری را مشخص کنید. به عنوان مثال، ممکن است با همدیگر مشغول کار روی یک پروژه عالی‌رتبه باشید.
این موضوع به این معنا نیست که شما حتما باید دوست یکدیگر باشید. بلکه این روش به شما کمک می‌کند تا تنها برای تمرکز روی این کار به انجام این همکاری اقدام کنید.

۴. برنامه‌ای برای حرکت رو به جلو طراحی کنید

داشتن یک دلیل مشترک می‌تواند به شما کمک کند تا کارایی موثرتری با یکدیگر داشته باشید. همچنین داشتن مکالمه با یکدیگر می‌تواند باعث شود فرد مقابل صفات انسانی پیدا کند و به شما کمک می‌کند احساسات خود را از نو تنظیم کنید.

در نهایت، در مورد هیچ کس پیش‌ داوری نکنید. به یاد داشته باشید که دیگران برای انجام کار صحیح استخدام شده‌اند. در صورت نیاز با خود روی این مسئله فکر کنید. اگر تلاش نکنید، به جایی نخواهید رسید. در نهایت ممکن است با روابط کاری کارآمد مواجه شوید.

منبع: fastcompany




@honaremodiriat


ویژگی های شخصیتی افراد برونگرا و درونگرا

۱. برونگراها:

▫️ علاقه مند به وقایع پیرامون خود.
▫️ رو راست و معمولا پرحرف.
▫️ عقیده خود را با عقاید دیگران مقایسه می کند.
▫️ اهل عمل و پیشقدمی در کارها.
▫️ به سهولت دوستان جدیدی یافته و یا با یک گروه خود را وفق می دهد.
▫️ افکار خود را بیان می کند.
▫️ علاقه مند به افراد جدید.
▫️ تنهایی برای وی بسیار آزار دهنده می باشد.
▫️ از تعامل و ارتباط برقرار کردن با دیگران انرژی می گیرند.
▫️ خوش مشرب بوده اما زیاد احساساتی نیستند.
▫️ ریسک پذیرند، و سریع تصمیم می گیرند.
▫️ اجتماعی هستند، درک آنها آسان است، و شخصیت آنها در خلوت و حضور دیگران یکسان است.
▫️ پس از آنکه حرف خود را زدند به گفته خود می اندیشند.
▫️ علاقمند به کار گروهی هستند. نقل هر مجلس می باشند. موسیقی با صدای بلند و فعالیت های هیجان انگیز را بیشتر دوست دارند.
▫️ رنگ های روشن را بیشتر دوست دارند.
▫️ بیشتر از اعمال دیگران خشمگین می گردند تا اعمال خودشان.
▫️ اطلاعات شخصی خود را به سادگی با دیگران قسمت می کنند. 
▫️ تنها از روی تجارب زندگی خود درس می گیرند و نه عبرت گرفتن از دیگران.
برونگراها  ۵۷ الی ۶۰ درصد از جمعیت زمین را تشکیل می دهند.

۲.درونگراها:

▫️ علاقمند به احساسات و افکار خودشان و نیازمند به داشتن قلمرو شخصی هستند. کم حرف، ساکت و متفکرند.
▫️ دوستان زیادی ندارند. در ارتباط برقرار کردن با افراد جدید مشکل دارند.
▫️ علاقه مند به سکوت و تمرکز. از دید و بازدید های غیر منتظره و ناگهانی بیزارند.
▫️ کارایی وی در تنهایی بیشتر است. بزرگترین وحشت آنها آنست که در یک جمع شلوغ قرار بگیرند یا فردیت خود را از دست بدهند. از فعالیت های انفرادی انرژی می گیرند.
▫️در بین انبوه مردم بودن آنها را خسته می کند. معمولا کمرو هستند. درکشان مشکل است و اهل ایده و عقاید نو می باشند.
▫️ شخصیتی متمایز در خلوت خود و در حضور دیگران دارند. مشتاق و احساساتی می باشند و معمولا احساساتشان را بیان نمی کنند.
▫️ در جمع ناآشنا ساکت اما در جمع دوستان خود راحت می باشند.
▫️ تمرکزشان قوی است.
▫️ برای تصمیم گیری به زمان نیاز دارند.
▫️ پیش از حرف زدن می اندیشند.
▫️ از در میان گذاشتن اطلاعات شخصی خود با دیگران ممانعت می کنند.
▫️ مایل به رویکرد آهسته اما دقیق می باشند.
▫️ با مشاهده درس می آموزند (عبرت از دیگران) و پس از آموختن روش زندگی، زندگی خود را آغاز می کند.

درونگراها  ۲۵ الی ۴۰ درصد از جمعیت را تشکیل می دهند.

هر دوی این دو نوع شخصیت کاملا طبیعی و نرمال هستند. برونگرایان به سوی جهان عینی متمایل بوده و درونگرایان به سوی جهان ذهنی و غیر عینی.
این خصوصیات هیچ ارتباطی با کمرویی درونگرایان ندارد و ممکن است آنها خیلی هم با اعتماد به نفس باشند.






@honaremodiriat


یک آزمایش جالب!

آزمایشگر (دن آریلی) در یک رستوران به عده‌ای از مشتریان چند سؤال میدهد تا در ازای گرفتن 5 دلار به آن سؤالات پاسخ دهند اما هنگام دادن پول به آنها بجای 5 دلار 9 دلار میدهد و تظاهر می‌کند که حواسش نیست و اشتباهاً 9 دلار داده است ... برخی از مشتریان صادقانه 4 دلار اضافه را برمیگردانند ولی برخی هم به روی مبارک نیاورده و 9 دلار را در جیب می‌گذارند و رستوران را ترک می‌کنند !!

در آزمایش دیگری همین کار تکرار می‌شود با این تفاوت که آزمایشگر در هنگام گفت‌و‌گو با مشتریان تلفن همراهش زنگ میخورد و چند دقیقه‌ای با تلفن صحبت می‌کند و پس از قطع کردن از مشتری‌ها برای اینکه وسط گفت‌و‌گو با آنها به تلفنش را جواب داده عذرخواهی نمی‌کند و به نوعی بی‌احترامی میکند ... در این آزمایش تعداد کسانی که 4 دلار اضافه را برمی‌گردانند تنها یک نفر است یعنی وقتی مشتریان احساس میکنند فردی وقت آنها را بدون عذرخواهی گرفته درصدد انتقام بر آمده و پول بیشتری که اشتباهاً به آنها داده شده را باز نمی‌گردانند

این آزمایش حاوی نکتۀ جالبی‌ست که می‌توان از آن برای توجیه اینکه چرا در بعضی مناطق جهان آمار بالایی از ریاکاری و دزدی و ناهنجاری وجود دارد استفاده کرد :
کارکنان زمانی که حس می‌کنند به آنها از سوی حاکمان و رهبران سازمان ظلم میشود یا حق‌شان در جایی خورده شده هرکجا که دستشان برسد سعی خواهند کرد با ریاکاری، کم کاری، کارشکنی  و یا حتی گاهی دزدی این حق خورده شده را جبران کنند ، در واقع این سطح از دزدی و ریاکاری و ناهنجاری در همۀ جوامع به نوع تعاملِ رهبران سازمان با مردم بازمی‌گردد و رفتار آنها بشدت روی شکل‌گیری اخلاق در جامعه تأثیرگذار است و حتی می‌تواند مرزهای اخلاق را جابه‌جا کند.

در صورتی که الگوهای رفتاری رهبران به شکلی باشد که مردم احساس ظلم کنند آنان هم خود را محق به نادیده گرفتن هنجارهای اخلاقی خواهند دانست و ریاکاری و دزدی و تقلب در سازمان پررنگ شده و بعد از یک دورۀ زمانی از اخلاق ، تنها نامی باقی خواهد ماند.






@honaremodiriat


منظم پاداش ندهید!

دانشمندان، آزمایش جالبی را درباره مکانیزم پاداش انجام دادند. آنها دو کبوتر را به گونه ای شرطی کردند که بعد از نوک زدن به یک میله، دانه دریافت کنند اما با یک تفاوت: کبوتر اول، بعد از آن که ۳ بار نوک می زد دانه می گرفت اما کبوتر دوم، گاهی بعد از ۲ بار نوک زدن دانه می.گرفت، گاهی بعد از سه دفعه و گاه بعد از پنج مرتبه نوک زدن به میله و بیشتر.

بعد از آن، دانشمندان تصمیم گرفتند بعد از نوک‌زدن‌های کبوتران، دیگر دانه‌ای به آنها ندهند؛ فکر می‌کنید چه شد؟
کبوتر اول، چندین بار بخت خود را با سه بار نوک زدن به میله آزمود و چون دید خبری از دانه نیست، به زودی از خیر نوک زدن گذشت. اما کبوتر دوم - که به طور منظم دانه نگرفته بود - زمان بیشتری را صرف نوک زدن به میله کرد. او بارها و بارها سراغ میله رفت، یک بار دو مرتبه نوک زد، دفعه دیگر ۵ نوک زد، زمانی سه بار و ... .

دانشمندان با انجام آزمایش‌های متعدد بر روی کبوتران و سپس انسان‌ها، کوشیدند بهترین سیستم پاداش‌دهی در محیط‌های کاری را بیابند. برآیند همه این پژوهش‌ها این بود: "پاداش را به صورت نامنظم ارائه دهید."

بدیهی است که پاداش در قبال "ایده یا عمل عالی کارمند" داده می‌شود اما دانشمندان علوم رفتاری می‌گویند نباید در قبال "تعداد مشخصی ایده یا عمل عالی"، پاداش داده شود. همچنین نباید ایده ها و اعمال عالی، بی‌پاداش بمانند. در صورت اول (پاداش در قبال تعداد مشخصی ایده یا عمل عالی) دو اتفاق می افتد:

آنچه امروز به عنوان پاداش به کارمندتان می‌دهید و برای او دلچسب و انگیزه‌بخش است، بعد از چند بار تکرار، به یک "حق مسلّم" تبدیل می‌شود و قدرت انگیزشی‌اش را از دست می‌دهند.

در صورتی که وقفه ای در ارائه پاداش پیش بیاید، "کارمندِ شرطی شده به پاداش مشخص" از ادامه فعالیت‌های مثبت خویش دست برمی‌دارد.

در صورت دوم (ندادن پاداش) نیز مشخص است که انگیزه بعدی برای ادامه کارکرد مثبت وجود نخواهد داشت.

بنابراین، به مدیران توصیه می شود سیستم پاداش‌دهی‌شان را "غیرمنظم" کنند. یعنی ممکن است یک کارمند یک بار بعد از انجام "۵ کار مثبت" پاداش بگیرد، دفعه بعد دو بار پشت سر هم و هر بار برای "۱ کار مثبت" پاداش بگیرد و بار دیگر بعد از انجام "۳ کار مثبت" و ... . در چنین صورتی،  اولا مرز بین حقوق و پاداش برای کارمندتان شفاف می‌شود، ثانیاً در صورتی که به هر علتی وقفه‌ای در نظام پاداش‌دهی رخ بدهد، کارمند از ادامه عملکردهای مثبت باز نمی‌ایستد.
فراموش نکنید که به عنوان یک مدیر، باید به نیروهای‌تان انگیزه بدهید و "پاداش غیرمنظم" یکی از راه‌های علمی این انگیزه‌بخشی است.






@honaremodiriat


نظريه پنجره شكسته

اين نظريه در حوزه علم جامعه شناسى مطرح شده است و يك واقعيت اجتماعى را با استعاره از "پنجره شكسته" تشريح مى نمايد.
هنگامى كه شيشه پنجره خانه اى شكسته شده باشد، در صورتى كه پس از مدتى پنجره شكسته ترميم نشود، به تدريج رهگذران با تصور اينكه ساختمان خالى از سكنه است، اقدام به شكستن شيشه هاى پنجره هاى ديگر خواهند كرد و به مرور زمان بر سرعت شكستن پنجره ها نيز افزوده خواهد شد!

كاربرد نظريه پنجره شكسته در علم مديريت:

۱. در صورت بروز كوچك ترين مشكل و نقطه ضعف توسط مدير (بالاخص ضعف شخصى) در يك سازمان، آن مى بايست سريعا رفع شود.

۲. در صورت عدم بهبود نقطه ضعف توسط مدير، برخى از كاركنان و ارباب رجوع ممكن است از ضعف موجود حداكثر سوء استفاده را كرده و اقدام به زدن ضربه هاى بيشتر به مدير و سازمان كنند.

۳. نتيجه اين كار افزوده شدن ضعف ها و به عبارتى افزايش تعداد پنجره هاى شكسته است.

۴. بنابراين پنجره شكسته اول مى تواند در صورت عدم ترميم نهايتا منجر به فروپاشى و اضمحلال مديريت شود!





@honaremodiriat


خودتخریبی در مصاحبه شغلی!

هنگامی که بنا دارید شغلتان را عوض کنید، هیچ بهانه‌ای برای ورود بدون آمادگی به یک مصاحبه شغلی ندارید. بسیاری از افراد تصور می‌کنند نیازی به آمادگی نیست و مثلا ۲۰ سال تجربه کافی است تا بهترین گزینه برای شغل درخواستی باشند؛ درحالی‌که قبل از ورود به مصاحبه باید همه چیز را در‌باره شرکت مربوطه بدانید و الزامات مذکور در شرح شغل را به وضوح درک کنید.

مصاحبه‌کننده‌ها تحمل افراد متکبر را ندارند و شرکت‌ها به دنبال فردی هستند که بیشترین تناسب را با شغل مربوطه داشته باشد و مایل به جذب افرادی نیستند که احتمالا طی سه تا پنج سال آینده با آنها به مشکل بر‌می‌خورند.

ممکن است مصاحبه‌کننده بپرسد: «‌چرا می‌خواهید اینجا کار کنید؟»، «‌در‌باره شرکت ما، ماموریت ما، محصولات و خدماتش چه می‌دانید؟»
اگر نتوانید به این قبیل پرسش‌های سرراست پاسخ دهید، از اینکه به خود حتی زحمت یک جست‌وجوی ساده را هم نداده‌اید، نتیجه می‌گیرند که شرکت برایتان اهمیتی ندارد. در این مورد باید از پیش خوب فکر کنید و آماده باشید که از ویژگی‌های آخرین مسوولیت‌های شغلی و موفقیت‌هایتان و از مهارت‌ها، تحصیلات، تجربه و سایر عوامل به‌گونه‌ای صحبت کنید که نشان دهد برای شغل درخواستی گزینه مناسبی هستید وگرنه به پریشان‌گویی دچار می‌شوید.

در مصاحبه حضوری یا ویدئویی تماس چشمی را با مصاحبه‌کننده حفظ کنید. بی‌قراری، حرکات شتاب‌زده و حواس‌پرتی نشانگر وجود اشکالی در شماست. پس‌زمینه به هم ریخته، اتاق کم‌نور، کیفیت پایین صدا و مانند اینها، بی‌توجهی به ریزه‌کاری، بی‌انضباطی و تنبلی استنباط می‌شود.

اگر احتمال می‌دهید که دیر به جلسه مصاحبه برسید فورا مصاحبه‌کننده را مطلع و یک زمان تقریبی دیگر برای رسیدن‌تان مشخص کنید. اگر مصاحبه‌کننده را بیش از ۱۵ دقیقه منتظر بگذارید، بی‌ادب و بی‌ملاحظه دیده می‌‌‌شوید.

زمانی تیر خلاص را به یک مصاحبه می‌زنید که با نخوت و از بالا به پایین با دیگران برخورد کنید. رفتار بی‌ادبانه شما با نگهبان در ورودی و هر شخص دیگری در شرکت به گوش رئیس می‌رسد و برای دور بعدی مصاحبه دعوت نخواهید شد. هیچ‌کس دوست ندارد با آدم خود‌بزرگ‌بینی که فکر می‌کند همه چیز را می‌داند کار کند.

در حین مصاحبه آن‌گونه باشید که واقعا هستید. عجیب است که بسیاری از افراد که اتفاقا شخصیت‌های بسیار اجتماعی، شاد و بذله‌گو دارند به تله عمل به توصیه‌های غلطی چون «در مصاحبه جدی باشید و چیز زیادی بروز ندهید» می‌افتند و مانند یک روبات و با صدایی یکنواخت و کسل‌‌‌کننده به سوالات جواب می‌دهند. در مصاحبه ویژگی‌های درخشان شخصیتی خود را پنهان نکنید و البته مراقب باشید که بی‌ادب، تحقیرآمیز، روح فرسا و خودپسند نباشید. ‌

هنگام مذاکره درباره حقوق به تعداد کاندیداهای صاحب صلاحیت توجه کنید. اگر تعداد آنها زیاد است، کمی چانه بزنید اما برخورد بیش از حد تهاجمی در مورد حقوق و شرایط کار ممکن است نتیجه معکوس داشته باشد.

همچنین اگر رزومه خود را برای چند شغل در یک شرکت ارسال کنید، شما را چندان جدی نخواهند گرفت.

بدترین کاری که ممکن است از شما سر بزند بدگویی از رئیس، همکاران و مدیران سابقتان است. در این حالت مصاحبه‌کننده به درستی نتیجه می‌گیرد که شما فردی هستید که اگر روزی آنها را نیز ترک کنید، پشت سرشان بدگویی خواهید کرد.

اگر پس از چند مصاحبه، به دور دوم مصاحبه دعوت نشدید یا برای شغلی انتخاب نشدید، زمان خودارزیابی فرارسیده است. با خود صادق باشید و به شیوه ارائه خود نگاه انتقادی داشته باشید. به خاطر داشته باشید که مسوولان استخدام تمایل دارند افرادی را جذب کنند که مثبت، باانگیزه، مشتاق، با اعتماد به نفس، خوش‌خلق و صبور باشند. شاید کلیشه‌‌‌ای به نظر برسد؛ اما حقیقت دارد.

منبع: Forbes





@honaremodiriat


آنتونی برجس ٤۰ ساله بود که دکترها به وی گفتند یک سال دیگر بیشتر زنده نیست، زیرا توموری در مغز خود دارد. وی بیشتر از خود نگران همسرش بود، که پس از وی چیزی برایش باقی نمی‌گذاشت.

آنتونی قبل از آن هرگز نویسنده‌ حرفه‌ای نبود، اما در درون خود میل و کششی به داستان‌نویسی حس می‌کرد و می‌دانست که استعداد بالقوه‌ای در وی وجود دارد. بنابراین تنها برای باقی گذاشتن حق‌الامتیاز نشر برای همسرش پشت میز تحریر نشست و شروع به تایپ کرد.
او حتی مطمئن نبود که آیا ناشری حاضر می‌شود داستان وی را چاپ کند یا نه؛ ولی می‌دانست که باید کاری انجام دهد.

در ژانویه ١٩٦۰ وی گفت: من فقط یک زمستان، بهار و تابستان دیگر را پشت سر خواهم گذاشت، و پاییز آینده همراه با برگ‌ریزان خواهم مرد.
در این یک سال، وی ۵ داستان را به انتها رساند و یکی دیگر را تا نیمه نوشت. بهره‌وری او در این یک سال برابر با بهره‌وری نصف عمر فورستر (رمان‌نویس معروف انگلیسی) و دو برابر سلینجر (نویسنده‌ معاصر آمریکایی) بود.

اما آنتونی برجس نمرد! وى ٧٦ سال عمر کرد و طی این سال‌ها ۷۰ کتاب نوشت. مشهورترین کتاب وی پرتقال‌کوکی است.بدون سرطان شاید وی هیچ‌گاه نمی‌نوشت، هیچ‌گاه به چنین پیشرفتی نمی‌رسید.

بسیاری از ما نیز استعدادهایی پنهان داریم، مانند آن‌چه که در برجس بود و گاه منتظریم که یک وضع اضطراری بیرونی آن را بیدارکند.
اما بهتر است منتظر آن وضعیت اضطراری نشویم، و هم‌اکنون از خودمان بپرسیم که اگر من در وضعیت آنتونی برجس بودم، چه می‌کردم؟ چگونه زندگی روزمره‌ی خود را تغییر می‌دادم؟






@honaremodiriat


جان‌ آماری و جان شخصی!

فرض کنید به‌خاطر جرمی محکوم به این شده‌اید که در مقابل اسلحه‌ صدلول سربازی قرار بگیرید که فقط ۵ لوله‌ آن حاوی فشنگ است. سرباز فقط می‌تواند یک‌بار ماشه را بچکاند. قبل از اجرای حکم، دادگاه تجدیدنظر جرم شما را تقلیل می‌دهد و دو راه پیش پای شما می‌گذارد:

چهار فشنگ را از اسلحه‌ی صدلول خارج کنید.

اسلحه‌ی صدلول را با اسلحه‌ی هزارلول عوض کنید و در عوض تعداد فشنگ‌ها را ۱۰ عدد کنید.

اغلب در انتخاب بین این دو گزینه، گزینه‌ اول را انتخاب می‌کنند! اگرچه نتیجه آماری کاهش احتمال مرگ در هر دو گزینه یکسان است.
درواقع درک و ارتباط حسی افراد برای زنده‌ماندن با فشنگ بیشتر از آمار است.

باید توجه داشت که همیشه بین گزینه‌های انتخابی ما، نتیجه هردو انتخاب یکسان نخواهد بود و گاهی به‌شکل ناخودآگاه این کج‌رفتاری باعث زیان بیشتر خواهد شد. بگذارید مثال دیگری بزنیم که در آن انتخاب‌ها نتایج یکسانی ندارند.
فرض کنید در دو‌مورد نیاز به کمک مالی مردم به‌مبلغ ۱۰۰ میلون تومان باشد. نخست از مردم بخواهند برای نجات جان یک دختربچه یتیم که نیاز به درمان سرطان دارد، کمک مالی کنند. دوم این‌که از مردم بخواهند برای تعریض یک جاده که سالانه جان ده‌ها نفر را می‌گیرد، پول جمع کنند.

نتایج نشان می‌دهد که برای مورد نخست صندوق کمک‌ها پر می‌شود از مبلغ‌های فراوان مردم که حتی بیشتر از هزینه عمل هم خواهد شد. اما در مورد گزینه دوم به‌ندرت مبلغی به اندازه کمک به جان آن یک‌نفر دختربچه جمع‌آوری می‌شود!
دلیل این امر این است که مردم به‌راحتی جان شخصی را می‌پذیرند اما جان آماری را به‌سختی قبول می‌کنند. این دو مثال، حکایت از کج‌رفتاری ذهنی افراد در تفکیک جان شخصی و جان آماری دارد.

چه باید کرد؟

در زمان تصمیم‌گیری و هزینه‌کردن، مخصوصا وقتی سود و زیان دو گزینه متفاوت هست، به‌سرعت تصمیم نگیریم و گزینه‌های آماری را مدنظر قرار دهیم. درواقع تلاش کنیم به این کج‌رفتاری‌ها به‌شکل آگاهانه توجه کنیم.

برگزفته از کتاب کج‌رفتاری
نوشته ریچارد تیلر





@honaremodiriat


سطوح توسعه نیروی انسانی

کارکنان در یک وظیفه به‌خصوص می‌توانند در چهار گروه (دسته) طبقه‌بندی شوند:
کارکنان D1 دارای صلاحیت کم و تعهد بالا هستند. آن‌ها تازه‌واردند و نمی‌دانند چگونه باید به نحو صحیح کار را انجام دهند ولی از هیجان لازم برای انجام آن و از عهده برآمدن مسئولیت‌ها برخوردارند. سبک رهبری مناسب با این دسته کارکنان رهبری S1 یا دستوری (فرماندهی) است.

کارکنان D2 به‌عنوان کارکنانی که دارای برخی صلاحیت‌ها هستند ولی از سطح تعهد کمتری برخوردارند، شناخته‌شده‌اند. سبک رهبری مناسب با این دسته کارکنان رهبری S2 یا تشویقی (مربیگری) است.

کارکنان D3 معرف برخورداری از مهارت بالا ولی تعهد کم هستند ولی مطمئن نیستند که از عهده انجام این وظایف به نحو صحیح برآیند. سبک رهبری مناسب با این دسته کارکنان رهبری S3 یا حمایتی (مشارکتی) است.

بالاخره کارکنان D4 که از هر دو جنبه صلاحیت و شایستگی و تعهد به انجام کار برخوردارند، دارای مهارت لازم برای انجام کار و انگیزه کافی برای اتمام آن هستند. سبک رهبری مناسب با این دسته کارکنان رهبری S4 یا تفویضی است.





@honaremodiriat


از دید جک ما کارآفرین بزرگ چینی زندگی کاری ما در ۲۰ تا ۶۰ سالگی باید به چه شکلی باشد؟

جک ما (Jack Ma)، بنیانگذار علی بابا (Alibaba) و کارآفرین چینی را خیلی‌ها می‌شناسند. او جوانان مشتاق را تشویق می‌کند و نکته‌های زیادی را به آنان آموزش می‌دهد. او در یک سخنرانی در سال ۲۰۱۵ برای جوانان کره جنوبی صحبت می‌کند و به آنان می‌گوید که چگونه در زندگی موفق باشند.
جک ما در این برنامه، مسیر زندگی پیشنهادی خود را از ۲۰ تا ۶۰ سالگی مطرح می‌کند. البته این مسیر راهی کلی است و قطعاً موارد استثنایی و موفق دیگری هم وجود دارند. در پایان هم، او از حسرت‌های خود در طول زندگی صحبت می‌کند.

قبل از ۲۰ سالگی

دانش‌آموز خوبی باشید. برای کارآفرین شدن صبر کنید و فقط چند تجربه کوچک داشته باشید.

بین ۲۰ تا ۳۰ سالگی

افراد تأثیرگذاری را دنبال کنید. به یک شرکت کوچک بروید. معمولاً در شرکت‌های بزرگ، فرآیندها را به خوبی فرامی‌گیرید و عضوی از یک ماشین بزرگ خواهید بود؛ اما زمانی که به شرکت کوچکی بروید، شما یاد می‌گیرید که پرشور (Passion) باشید و رویاپردازی کنید. همچنین یاد می‌گیرید که تعداد زیادی کار را همزمان انجام دهید. بنابراین پیش از ۳۰ سالگی مهم نیست که به چه شرکتی خواهید رفت؛ مهم رئیس شماست. مهم کسی است که شما به دنبال او می‌روید. یک رئیس خوب به شیوه متفاوتی به شما آموزش می‌دهد.
در این دوره سنی تا می‌توانید اشتباه کنید. از اینکه شکست می‌خورید، نگران نباشید؛ به زمین می‌افتید و دوباره بلند می‌شوید. از این شکست‌ها یاد بگیرید و لذت ببرید. مهم‌ترین درآمدی که شما در آینده کسب خواهید کرد، یادگیری از همین شکست‌های سنین جوانی است.

بین ۳۰ تا ۴۰ سالگی

باید دقیق فکر کنید که آیا می‌خواهید برای خودتان کار کنید یا خیر. آیا واقعاً می‌خواهید یک کارآفرین شوید؟

بین ۴۰ تا ۵۰ سالگی

شما باید کاری را انجام دهید که در آن ماهر هستید. سعی نکنید از این شاخه به آن شاخه بپرید و کار خود را عوض کنید؛ زیرا خیلی دیر شده است. ممکن است با این تغییر موفق شوید، اما احتمال شکست شما بسیار بالاست. بنابراین از ۴۰ تا ۵۰ سالگی روی کارهایی که در آن‌ها ماهر هستید تمرکز کنید.

بین ۵۰ تا ۶۰ سالگی

برای جوانان کار کنید؛ زیرا افراد جوان‌تر بهتر از شما کار می‌کنند و می‌توانید به آن‌ها اعتماد کنید. روی جوانان سرمایه‌گذاری کنید و مطمئن شوید که خوب کار می‌کنند و خوب یاد می‌گیرند.

۶۰ سالگی به بعد

برای خودتان وقت بگذارید. به ساحل بروید و آفتاب بگیرید! الان برای تغییر خیلی دیر شده است...

حسرت‌های زندگی جک ما

او می‌گوید: "من زمان زیادی را صرف سخت کار کردن کردم و زمان بسیار اندکی را با خانواده خود سپری کردم. اگر زندگی دیگری داشتم، هیچوقت این کارها را تکرار نمی‌کردم. البته زندگی کوتاه است. باید در تمام مراحل زندگی تجربه‌های مختلفی به دست آورد. آدم‌ها نگاه‌های متفاوتی دارند. بعضی‌ها فکر می‌کنند که شما ثروتمند هستید، موفق هستید، اما در حقیقت هیچکدام آن‌ها نیستید! بعضی افراد می‌گویند این شخص پول ندارد، او فرد افتضاحی است؛ اما این هم شاید غلط باشد. هر کس مسئول زندگی خودش است.
اما الان برای حسرت خوردن بسیار دیر شده است. حسرت خوردن را فراموش کنید. به اینکه در ۱۰ یا ۲۰ سال آینده چه خواهید کرد بیاندیشید."






@honaremodiriat

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.