خودش و وحشیانه و بیرحمانه به بدنم کوبید.
-بازم هوس فرار کردن به سرت میزنه؟
تمام خشم و عصبانیتش و با هر ضربه روی بدنم خالی میکرد.
-آخ... آیییی... نه غلط کردم کیاشا...
نوک سینههام و بین انگشتش میچلونه آهی که از دهنم خارج میشه چیزی بین درد و لذته.
-این بشه برات عبرت تا دیگه یاد بگیری بعد از مدرسه مستقیم میای خونه و ولگردی تعطیل، فهمیدی؟!
https://t.me/+lXgNDxGAUCFhYzlk
نادیا یه دختر روستاییِ هجده سالهی کوچولو موچولو... که گیره کیاشای سی ساله، تاجر طلا میوفته... دختری که چیزی از رابطه نمیدونه و شب اول ...🔞❌
-بازم هوس فرار کردن به سرت میزنه؟
تمام خشم و عصبانیتش و با هر ضربه روی بدنم خالی میکرد.
-آخ... آیییی... نه غلط کردم کیاشا...
نوک سینههام و بین انگشتش میچلونه آهی که از دهنم خارج میشه چیزی بین درد و لذته.
-این بشه برات عبرت تا دیگه یاد بگیری بعد از مدرسه مستقیم میای خونه و ولگردی تعطیل، فهمیدی؟!
https://t.me/+lXgNDxGAUCFhYzlk
نادیا یه دختر روستاییِ هجده سالهی کوچولو موچولو... که گیره کیاشای سی ساله، تاجر طلا میوفته... دختری که چیزی از رابطه نمیدونه و شب اول ...🔞❌