گوهرمراد/غلامحسین ساعدی


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


اعضای کانال از دوستداران آثار زنده یاد #گوهرمراد هستند، آرزوی ما تاسیس بنیاد ادبی #ساعدی است.

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


🎓 آل احمد در سال ۴۶ با ساعدی به تبریز آمد به آن روزگار ستون روشنفکری معترض ایران بود و مقالات او بیش از داستان های او خوانده می شد. ساعدی هم در اوج خلاقیت ادبی و هنری بود... محفل صمد بهرنگی در تبریز محفلی ،ادبی هنری و سیاسی بود... اغلب بچه ها مترجم و نویسنده بودند... شاملو سردبیر خوشه، صفحه هایی را به انتشار آثار آنها اختصاص می داد... با هدایت صمد چند دانشجو انجمن ادبی و هنری دانشگاه تبریز را راه انداخته بودند، نقد شعر و داستان برپا می‌شد... در نخستین شماره مجله انجمن مجله صمد و بهروز و ساعدی و... شعر و قصه و مقاله داشتند... مجله گل کرد. صدایش به تهران رسید...آل احمد که به تبریز آمد گفت که ساعدی مجله را به او رسانده و او پسندیده است. قرار شد که اگر شماره دومی در کار باشد چیزی برای چاپ به ما بدهد شماره دوم مجله را ساواک در چاپخانه توقیف کرد...صمد با همان زلالی و قدرت اقناع که در او بود به آل احمدو ساعدی گفت چرا با دانشجویان گپ نمی زنی؟ جلسه ای با تو و ساعدی خواب آقایان محترم را به هم می زند... جلسهبا آل احمد و ساعدی شوکی است که فضای اختناق زده دانشگاه را تکان می دهد و به موجی منجر خواهد شد...

@goharmorads


🎓 درباره صمد

زنده‌یاد #غلامحسین_ساعدی در مصاحبه با ضیاء صدقی ماجرای
مرگ #صمد_بهرنگی را این طور می‌گوید:

صمد توی رودخانه ارس افتاد و مرد... بعد این شایعه را در واقع آل‌احمد به دهان همه انداخت. برای‌اینکه یکی از خصلت‌های عمدهٔ جلال، من نمی‌گویم بد است یا خوب و شاید هم اصلاً خوب است، یک حالت «Myth ساختن» است و «Myth پروری». و وقتی Myth می‌سازد، می‌تواند مثلاً دشمن را بیشتر بترساند؛ ولی نوشته یادم هست، که نمی‌دانم صمد مرده در چیز یا کشته شده. و این قضیه یواش‌یواش تبدیل شد به یک نوع چطور بگویم، اغراق‌گویی، نه دربارهٔ صمد، بلکه دربارهٔ خیلی دیگران..

*ترانه رودخونه ها - اجرا #رامش
شعر از #محمدعلی_بهمنی
آهنگساز صادق نوجوکی


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🎓 به بهانه سالگرد
#فرهاد_مِهراد
(۲۹ دی ۱۳۲۲ – ۹ شهریور ۱۳۸۱)
خواننده، آهنگساز و نوازندهٔ

وی از خوانندگان صاحب نام راک ایرانی بود که نخستین آلبوم راک اند رول انگلیسی ایران را منتشر کرد. آنچه او را از دیگر خوانندگان هم‌نسلش متمایز می‌کرد، خواندن ترانه‌های اجتماعی است که در آثار موسیقی او متبلور شده است. این عنصر در مضامین تمامی ترانه‌های او کاملاً به چشم می‌خورد.
بَده… بَد بَد
چه امیدی؟…
چه ایمانی؟…

کَرَک جان خوب می‌خوانی
من این آواز پاکت را دراین غمگین خراب آباد
چو بوی بال‌های سوخته‌ات پرواز خواهم داد

گرت دستی دهد با خویش در دنجی
فراهم باش

بخوان آواز تلخت را،
ولیکن دل به غم مسپار
کَرَک جان!
بنده‌ی دم باش..

شعر: مهدی_اخوان‌ثالث
صدا: فرهاد_مهراد

T.me/goharmorads


🎓 یاد

هوشنگ ابتهاج و احمد شاملو
۱۳ فروردین ۱۳۳۱

@goharmorads


گوهرمراد/غلامحسین ساعدی dan repost
🎓 یاد

من شاهد کوشش های او[ #ساعدی ] بودم،
ساعدی مسائل را درک می‌کرد و می‌کوشید عکس‌العمل نشان بدهد،
اما دیگر نمی‌توانست.
او را اَرّه کرده بودند.

#احمد_شاملو
گفتگو با مجله‌ی آدینه، مردادماه ۱۳۷۱

@goharmorads


🎓 روی جلد  نمایشنامه

ضحاک
غلامحسین ساعدی

@goharmorads


نمایشنامه ضحاک از غلامحسین ساعدی.pdf
1.5Mb
🎓 نمایشنامه

ضحاک
غلامحسین ساعدی

@goharmorads


🎓 دو نمایشنامه همراه

# هنگامه_آریان و #باران
دکتر علامحسین_ساعدی


■ "هنگامه آرایان" در خصوص نویسنده‌ای ست،كه به اجبار دو تن از مستبدان، واداربه نوشتن آنچیزی می شود كه از آن خودش نیست. به عبارتی شاید بتوان این اثر را از بعضی گفتگو ها، به فضای سیاسی جامعه‌های دیكتاتور نسبت داد و یا عوام‌فریبی و پوپولیسم، چرا كه این دو فرد كه نویسنده را مجبور میكنند، در واقع تنها در تلاشند از نام او در جهت منافع خود استفاده كنند و آنچه در نهایت از قلم نویسنده تراوش میكند، همان زاییده‌ی ذهن آن دوتن است. در این میان، اگر نویسنده در تلاش برای گرفتن حق خویش بر آید، آنقدر شكنجه خواهد شد تا زبانش همرنگ با زبان قَدَرها شود.
شخصیت‌های 'هنگامه آرایان 'عبارت‌اند از :
نویسنده، مرد اول (پدر دختر)، مرد دوم (نامزد دختر) و دو جاهل. #ساعدی در این نمایش‌نامه، درگیری همیشگی خود را با فشارهای اجتماعی باز می‌نمایاند.

■ "باران" شرح حال دیوانه ای به نام بهمن است، كه شبی بارانی در تیمارستان دچار جنون می شود و با پیدا كردن چمدانی، هر انچه كه بر او گذشته را دوره میكند. از گفتگوها با مادرش، از بهجت دختری كه به گلهای زرد ولباس زرد در ذهنش مانده، و گویی معشوقه ایست، كه او را به سبب این جنون رها كرده، و در خیال بهمن او ازدواج كرده و صاحب فرزندی معلول شده است. اودر خیالاتش مدام از پیرزن كه گویی سرپرستار دیوانه خانه است گله میكند و میترسد و به دامان مادرش پناه می‌برد.
فضای نمایش اول تا حدی طنزآلود و كنایه آمیزست و فضای نمایش دوم پر از ترس ودلهره وسیاهی و وهم است كه همین ویژگی‌ها اثر دوم را به لحاظ فضاسازی بهتر، ولی محتوای داستانی نمایش اول به نوعی، بدیع و زیباتر است، شاید...

نمایش‌نامه 'باران' نیز نوعی سیر ذهنی است که حول محور شخصیت روانی داستان طی می‌شود .

@goharmorads


🎓 دو نمایشنامه همراه

هنگامه‌آرایان و باران
#غلامحسین_ساعدی

| دانلود|

@goharmorads


🎓 داستان صوتی

#گدا
غلامحسین ساعدی

اجرا:
خانم پروانه بخشی


@goharmorads


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🎓 به درخواست کاربران عزیز

ویدئوی‌کامل تازه منتشر شده از؛
«نشست تئاتر امروز ایران»
جشن هنر شیراز - ۱۳۴۹


این نشست با حضور چهره‌هایی همچون بهرام بیضایی، علی نصیریان، داوود رشیدی،
آربی آوانسیان، علی جعفری و جمعی از منتقدان و روزنامه‌نگاران برگزار شده است. چهره‌هایی همچون عزت الله انتظامی، رضا براهنی، فخری خوروش، محمدعلی کشاورز و فهیمه راستکار و ... در میان شرکت کنندگان حضور دارند.

http://T.me/goharmorads


گوهرمراد/غلامحسین ساعدی dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🎓 مستند

بزرگ شاعر آزادی
#احمد_شاملو

مستندی از: مسلم‌ منصوری

@goharmorads


گوهرمراد/غلامحسین ساعدی dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🎓 ویدئو
چهارمین جشن هنر شیراز ۱۳۴۹
نشست بررسی تئاتر امروز ایران

شاید نزدیکی نگاه #مهین_تجدد به نگاه ،رسمی موجب خشم آن گروه از هنرمندان در آن نشست شده بود. او دانش آموخته ادبیات، نزد بدیع الزمان فروزانفر، دکتر محمد معين و ذبیح الله صفا بود که به دفتر فرح پهلوی نزدیک بود و با روشنفکران منتقد سرشناس آشکارا زاویه داشت. او علایقش را در متون کهن دنبال می‌کرد و آن دوره نمایش ویس و رامین را ارائه کرده بود که با انتقاد شماری از جمله براهنی روبرو شده بود . #تجدد در این نشست منکر #سانسور شده بود!
در عین حال توقیف را برای برخی آثار شایسته دانسته بود!
همان سخن که با واکنش #داوود_رشیدی اداره کنندۀ نشست روبرو شده بود:
از بدیها یا خوبیهای سانسور این است که سانسورچی ها غالبا احمق اند
( تشویق حاضران از جمله خود مهین تجدد) شما فرمودید که چرا مثلا [نمایشنامه دیکته و زاویه اثر) غلامحسین ساعدی را اجازه دادند. من به عنوان مثال میگویم که ما در تقاضای اجازه این نمایش نوشتیم در راه‌انقلاب آموزشی است و آنها قبول کردند (تشویق حاضران) ...

با سپاس از:
اقای مهرداد حجتی

#غلامحسین_ساعدی
#دیکته_و_زاویه
#مهین_تجدد 
T.me/goharmorads


🎓 مقاله

کنکاش ناتمام‌ ساعدی
محمدعلی افتخاری


■ بخش هشتم

... ب
ه هر ترتیب #غلامحسین_ساعدی برای خلق آثارش، سادگی منحصربه‌فردی را پیش می‌کشد که زمینه لازم برای هرگونه برداشت سینمایی را فراهم می‌سازد. رفتار روستائیان و تهیدستان در داستان‌های ساعدی، به دور از توصیف‌های رایج در زمانه‌ی او، از لحن ادبیِ نویسنده در امان‌اند و دامنه‌ی کنش آنها بیشتر معطوف به بروز لحظه‌هایی است که چگونگی روابط میان آنها را نشان می‌دهد. پس اگر در «ترس و لرز» رویدادی عجیب روایت را پیش می‌برد نه برای خلق نوعی #رئالیسم_جادویی که بیشتر برای شرح واقعیتِ پیرامون آدم‌های حاشیه‌ی خلیج ‌فارس است.
در واقع ساعدی با شناخت دقیقی که از زندگی شخصیت‌هایش دارد، وقایع روزمره‌ی آنها را به امری کاملاً بدیهی تبدیل می‌کند. اگر این وقایع در خوانش‌هایی که به سبب تلاقی جامعه‌شناسی، فلسفه و روانکاوی صورت‌بندی می‌شوند، با تعابیری همچون «هستی‌شناسیِ ترس»، «نقد خرافه‌پرستی»، «استعمار زدگی» و «جهلِ جداافتادگانِ اجتماعی» همراه می‌شود، جای تأمل دارد! پرهیز عامدانه‌ی ساعدی از تأکید بر لهجه و توصیف‌های رئالیستی، نه به دلیل عدم توانایی او در قلم‌فرساییِ هنرمندانه که در جهت ایجاد پرسش‌های مداوم در تماشای رفتار سوژه‌های اجتماعی است؛ جستجویی خستگی‌ناپذیر که تأثیرش بر سینمای ایران صورتی عینی می‌یابد و عطشِ پایان‌ناپذیر ساعدی برای یافتن مهربانی و انسان‌دوستی را نشان می‌دهد.

پایان

T.me/goharmorads


🎓 مقاله

کنکاش ناتمام‌ ساعدی
محمدعلی افتخاری


■ بخش  هفتم

...
به هر ترتیب  در فیلم آرامش از نوعی دیگر متناسب با رویکرد ساعدی، در اینجا نیز یک پایان‌بندی مبتنی بر آیین صورت می‌گیرد که تأکید درستی به نگرش ساعدی است. وقتی که سرهنگِ نیمه‌جان و تشنه در تخت بیمارستان از دست منیژه آب می‌نوشد، گویی همان پیرزن خاطرات ساعدی در شکلی دیگر به کار ویژه‌اش ادامه می‌دهد؛ پایانی که برخلاف تصور تماشاگر از شنیده‌های دکتر درباره مریضی که از ترس مُرد، آرامشی مادرانه را جایگزین ترس مداوم سرهنگ می‌کند.

دایره مینا
داریوش مهرجویی
۱۳۵۳

گریز #ساعدی از خوانش‌های مرسوم درباره تهیدستان در داستان #آشغالدونی و برگردان سینمایی آن #دایره_مینا به‌خوبی پیداست. هر چند «دایره مینا» تنگدستی علی و پدرش را در تصویری واقع‌گرایانه به بهره‌کشی بی‌رحمانه‌ی دلالانِ خون پیوند می‌دهد، اما در این برگردان سینمایی، شخصیت زهرا توانایی به دوش کشیدن انرژی روایت را دارد. مهربانی او، در واقع همان پناهگاه امنی است که شخصیت‌های دیگر ساعدی، از مریضِ مبتلا به بادِ زار گرفته تا سرهنگ بازنشسته‌ی «آرامش در حضور دیگران»، در تنهایی و درماندگی طلب می‌کنند؛ نیرویی سرشار از هیجانِ عشق و انسانیت. در بلبشوی «دایره مینا»، که تنها گوشه‌ای از واقعیت زندگی علی و پدرش را نشان می‌دهد، پیداست که سفر ساعدی به این مناطق از سر تفنن نبوده که حاصلش نگاهی ژورنالیستی به جدا افتادگانِ اجتماعی باشد. واقعیتی که او می‌بیند با روشنفکر آزادی‌خواهی که در اتاق گرم و نرمش تار و پود یک اندیشه‌ی نخ‌نما را روزی صدبار به هم می‌بافد و دوباره از هم باز می‌کند، تفاوت دارد.
به هر حال آنچه «دایره مینا» را به روایتی صادقانه از شرح‌حال علی، زهرا و دیگران تبدیل می‌کند، مواد خامی است که مهرجویی از نگاه انسان‌دوستانه‌ی ساعدی استخراج کرده است. وقتی علی و پدرش به بیمارستان می‌رسند، بیماری پدرِ علی به عنوان علت مهاجرت آنها از حاشیه‌ی شهر به پایتخت معرفی می‌شود. دلالِ خون به آنها کاری پیشنهاد می‌کند که استخوان داستان را سر پا نگه می‌دارد. صحنه‌هایی که روند رشد پیرنگ را شکل می‌دهند و بهانه‌ای برای تماشای واقعیتِ کناره‌های تهران را فراهم می‌کنند با گذشت چهار دهه هنوز بدیع و زنده‌اند؛ اما در کنار این بخش از روایتِ «دایره مینا»، اشاره به دو عنصر داستانیِ فعال نیز دیده می‌شود؛ ناچاریِ علی در پذیرفتن کاری که صورت خوشی ندارد و توصیف زهرا از درمانگاه به عنوان جایی که گویی برای او بهشت است. در نگرش ساعدی به شخصیت‌های «دایره مینا»، این دو عنصر، جایی در بیرون متن برای خود برمی‌گزینند که شاید تا سالیان دراز چالشی انسانی را همواره زنده نگه دارند. دلالیِ خون، با راه‌اندازی سازمان انتقال خون به پایانی خوش منتهی می‌شود (که از جمله ارزشمندترین گام‌های ساعدی و سینما در جهت کمک به سوژه‌های اجتماعی است). اما زوال روح و ناتوانی هر شهروند در مواجهه با تنهایی و ترس، همان سویه‌ی پژوهشی ساعدی است که تماشای مهربانی زهرا در «دایره مینا» را به فرایندی خوشایند و پایان‌ناپذیر بدل می‌سازد؛ موقعیتی برآمده از دل واقعیت، اما با ویژگی‌هایی از یک آرزوی دست‌نیافتنی. این ویژگی، ضرورت رفتن ساعدی به سراغ حاشیه‌نشینان تهران را از مرثیه‌های جگرسوز، نمادگرایی‌های فخرفروشانه و نسبت دادنِ جهل و نادانی به زندگی تهیدستان، دور می‌کند.

□ ادامه دارد

@goharmorads


🎓 مقاله

کنکاش ناتمام‌ ساعدی
محمدعلی افتخاری


■ بخش پنجم

| بخش
قبلی| ....اما بلافاصله دختر جوان ِروستا که عشق‌ورزی در روایت را نمایندگی می‌کند، در حال بزک شدن دیده می‌شود و پیرزنی (شاید همان ننه فاطمه در عزاداران بیل) که در ابتدای فیلم برای دفع آفت، با دعا و طلسم برای اهالی بیرق می‌چرخاند، حالا دایره به دست، نوای شادیِ بی‌جانی را به روح شخصیت‌های داستان باز می‌گرداند. با این پایان‌بندی، چالشی واقعی، روایت «گاو» را به کنکاش پایان‌ناپذیر ساعدی نزدیک می‌کند. درواقع اگر ساعدی به سراغ روستا می‌رود نه برای استخراج داستانی چشمگیر و یا خلق شخصیت‌هایی بدیع، که بیشتر آماده‌سازی خود و مخاطبش برای مواجهه با روایتی ساده از دگرگونی وضع انسان در یک موقعیت ناشناخته است. در اینجا وضع سیدآبادی‌ها و آنچه به آن وابسته‌اند، همین کارکرد را دارد. قصه‌های دنباله‌داری که شخصیت‌های «عزاداران بیل» شکل می‌دهند، روزمره‌ی اهالی روستا است که با وقوع یک آفت، در مرز تحولی انسانی قرار می‌گیرد. مرگ گاو مشدی حسن و مریضی اسب مشدی رقیه، روند این دگرگونی را بروز می‌دهد. نتیجه‌اش سفر شخصیت اسلام به شهر است و تبعید ناخواسته‌ی او به یک تیمارستان؛ جایی که صدای سازش دیگر به گوش نخواهد رسید و شاید به‌تدریج، در اندوه خاک سیدآباد به یک فراموشی ابدی دچار شود.

در قسمت ششم  خواهید خواند:
آرامش در حضور دیگران، ناصر تقوایی


□ ادامه دارد
@goharmorads


🎓 مقاله

کنکاش ناتمام‌ ساعدی
محمدعلی افتخاری

■ بخش چهارم

گاو،
داریوش مهرجویی، ۱۳۴۸

«شش‌ساله بود ک
ه روس‌ها تبریز را بمباران کردند. خانواده‌ی من و عمه‌ام به‌ناچار به یکی از دهات «سهندآباد» که هِربی‌وبرَه (بیرق) نام داشت، پناه بردیم. دو ماهی در آن ده ماندیم. […] در همین ده چند پیرزن چروکیده بودند که ادعا می‌کردند با جادو و جَمبل می‌توانند بیماران را شفا بخشند و زنان نازا را درمان کنند. این زنها یک پنجه‌‌ی بریده مسین در دست داشتند. با این پنجه دور مریض خط و ربط می‌کشیدند، بعد پنجه را داخل آب فرو می‌بردند و می‌گفتند آب دعاست و آن را بر سروصورت و پشتِ گردن بیمار می‌پاشیدند تا شفا یابد.» (به نقل از رضا اغنمی، شناخت‌نامه‌ی ساعدی، جواد مجابی). هرچند بازسازی مستقیم این صحنه در #فیلم_گاو ممکن است تعبیری آمیخته با نفی خرافه‌پرستی را به همراه داشته باشد، اما آنچه حضور این صحنه را اهمیت می‌بخشد، فراخوانی دوباره‌ی همان آیین‌هایی است که ساعدی شخصیت‌های نمایشی‌اش را پیرامون آن به حرکت وا می‌دارد. «ایلخچی»، «خیاو یا مشگین شهر»، «سایه‌های خوش در حاشیه خلیج»، «هواشناسی عامیانه»، «اهل هوا» و «زار»، از جمله همین باورهای مردمی است که ساعدی آن را #خرافه نمی‌داند. مشدی حسن برای اهالی ده مسئله‌ای تازه به وجود می‌آورد که قرار است چاره‌جویی برای رفع این مشکل، تفاوتی آشکار در گردهمایی کدخدا، اسلام، عباس و… ایجاد کند. اینکه مردی در غم از دست دادن گاوش، راهی غیر از جان‌بخشی به او در تن خود نمی‌بیند، یک دعوای طایفه‌ای یا مرافعه‌ای بر سر زمین نیست که با شور اهالی برطرف شود. از طرفی وضع ناشناخته‌ی مشدی حسن در روایتی #واقع‌گرایانه، نمی‌تواند سویه‌ای نمادین داشته باشد. پس این جداافتادگی، دعوتی است که اهالی را برای مراسمی همچون «زار» به میدانِ ده می‌کشاند و در پی آن، ساعدی را نیز برای نگریستن به قصه‌ای دیگر از ماجرای «ترس» آماده می‌کند. بدیهی است که وقتی داستانی از ساحت گسترده‌ی ادبیات به محدوده‌ی مکانیکی سینما فراخوانده می‌شود و هنرپیشه‌ها با هدایت کارگردان اقتباسی سینمایی را شکل می‌دهند، ممکن است ابعاد اندیشه‌ورزانه‌ای همچون «رهایی از خود» به زندگی واقعیِ یک روستایی و نیاز حیاتی‌اش به یک گاو ضمیمه شود و ناگفته پیداست که وجه #تماتیک «روستایی بودن» در فیلم «گاو» برجسته است. اما با این وجود فیلمنامه‌ای که ساعدی و مهرجویی برای برگردانِ سینمایی قصه‌ی چهارم از «عزاداران بیل» آماده می‌کنند، توانایی پیوند زمینه‌ی اجتماعی زندگی اهالی ده و ترس از تهاجم دیگران را با مریضیِ مشد حسن دارد.

شرح این موضوع در نگاهی به سکانس‌های آغازین فیلم و چگونگی آماده‌سازی تماشاگر برای مواجهه با مرگ ناگهانی گاو، آسان می‌گردد. دلبستگیِ مشدی حسن به گاوش و نگرانی عباس از سرکشیِ طایفه هم‌جوار، اهمیت زیست اهالی با دارایی‌هایشان را نشان می‌دهد. گاوی که همه اهالی از شیرش بهره می‌برند و فارغ از خوانش‌های مرسوم درباره تناسخ و دگرگونی تن، نبود این گاو در شکل‌گیری پایه‌های واقعیتِ زیست اهالی دگرگونی ایجاد می‌کند. وقتی کدخدا، اسلام و عباس، مشدی حسن را برای درمان به شهر می‌برند و در میانه‌ی راه با او مثل یک حیوان زبان‌نفهم رفتار می‌کنند، زمینه‌ی لازم برای هرگونه برداشت «هستی شناسانه» فراهم می‌شود.

□ ادامه دارد

T.me/goharmorads


🎓 مقاله

کنکاش ناتمام‌ ساعدی
محمدعلی افتخاری


■ بخش سوم

...این
تفاوت تنها در لحن شاعرانه‌ی گفتار که با صدای احمد شاملو به صحنه‌های فیلم می‌نشیند، شکل نمی‌گیرد و گویی نوشتاری که تقوایی برای «بادِ جن» برگزیده، چیزی را به مستندنگاری او اضافه می‌کند. لحظه‌ای مشابه در هر دو فیلم دیده می‌شود که تعریف راوی از ضرورت گردهمایی اهل هوا برای دفعِ ترس را توضیح می‌دهد. در «بادِ جن»، راوی این لحظه را این‌طور روایت می‌کند: «سابقه‌ی بادها را به آمدن سیاهان از آفریقا نسبت داده‌اند. پیش از آنکه سیاه به بهای خرما بیاید، در حاشیه خلیج بادها بود؛ اما مثل نیرو در تن بیمار و نفت در زیر دریا و هوش در مغز بی‌فرهنگ، ناشناخته مانده بود و سنتِ سیاه که از تجربه گرسنگی سرشار بود، شباهت را شناخت و شفادهنده شد». اما در «بادِ زار» گفتار متنی ساده‌تر شنیده می‌شود: «وقتی بادِ زار در جان آدم رخنه کرد، او را مریض می‌کند و مریضِ #اهل_هوا، با دکتر خوب نمی‌شود. بادهای زار بیشتر از آفریقا رسیده‌اند و مبتلایان زار، بیشتر سیاهانی هستند که اجدادشان در سال‌های دور به کنیزی و غلامی آمده‌اند». با وجود تفاوت چشمگیر این دو روایت، حضور ساعدی و تک‌نگاری‌هایش که مبتنی بر ریشه‌یابی ترس و تنهایی به اشکال مختلف است، در کار تقوایی دیده می‌شود. گویی از همین‌جاست که بنای مضامین و داستان‌های مختلف در فیلمنامه‌های #ساعدی پایه‌گذاری می‌شود. در واقع آنچه در تجربه‌های سینماییِ #ساعدی با حضور مؤثر در کنار #داریوش_مهرجویی و #ناصر_تقوایی به موج نوی سینمای ایران کمک می‌کند، کنکاش برای پاسخگویی به پژوهش‌های او و به‌خصوص ردیابیِ علت‌های ترس و تنهایی آدمی است..

□ ادامه دارد

T.me/goharmorads


🎓 مقاله

کنکاش ناتمام ساعدی
محمدعلی افتخاری


■ بخش دوم

بادِ
جن، ناصر تقوایی، ۱۳۴۷

#ناصر_تقوایی
برای ساختن مستند باد «بادِ جن»، دو منبع مطمئن در خزانه‌اش داشت. اول تجربه‌ی زندگی در میان اهالی جنوب ایران و دوم آشنایی با غلامحسین ساعدی. در سال ۱۳۴۵ ساعدی برای تکمیل تک‌نگاری‌های خود به جنوب کشور سفر می‌کند و گویا در گردآوریِ برخی از این تک‌نگاری‌ها، ناصر تقوایی به عنوان دوست و همراه، ساعدی را یاری می‌دهد. «هواشناسی عامیانه» که حاصل گفتگوی ساعدی با ماهیگیران بندر گناوه و شرح دقیق آداب مختلف ماهیگیری و باورهای ماهیگیران است، از این جمله‌اند. «ایلخچی»، «خیاو یا مشگین شهر»، «اهل هوا» و «زار»، پژوهش‌های دیگر ساعدی درزمینه‌ی شناخت باورهای مردم ایران است. فیلم «بادِ جن» و «بادِ زار»، تنها دو شکل از برگزاری این مراسم را مورد تأکید قرار می‌دهد. ساعدی در تشریح این باورها، سویه‌ای پژوهشی دارد و سعی می‌کند به شکلی دقیق، آنچه در گردهمایی‌های شبانه‌ی اهل هوا دیده است را ثبت کند.
داستان از این قرار است که باشندگانی ناشناخته، همواره پیرامون مردان و زنان مناطق جنوبی زیست می‌کنند که اغلب از سواحل شرقی آفریقا آمده‌اند. این باشندگان، در باور عموم به بادهای مختلفی معروف‌اند؛ بادِ #زار، بادِ #جن، بادِ سرخ، بادِ شامی و… از این جمله‌اند. هر کدام از این جان‌های نامرئي، خصوصیاتی دارند که دفع آنها از تن مریض، مراسم خاص خود را می‌طلبد. اگر یکی از اهالی دچار شد و کاری از دست طبیب برنیامد، او را به سراغ یکی از مردان یا زنانِ «اهل هوا» می‌برند که سالخورده‌ای باتجربه است. او با دیدن مبتلا، تشخیص می‌دهد که کدام باد به تن او رخنه کرده است. شکل برگزاری مراسم به همین تشخیص وابسته است؛ از اُورادی که در ضرباهنگ نوای موسیقایی مراسم تکرار می‌شود تا سفره‌ای که برای دفع شر پهن می‌کنند. ساعت‌ها ضربِ سازهای کوبه‌ای و هم‌نواییِ اهل هوا در جریان است تا بادِ جن در تن مبتلا هوشیار شود و او را به رقصی نشسته وادارد. تقوایی در «بادِ زار» و «بادِ جن» دو صورت مشابه از این مراسم را نشان می‌دهد. روایت تقوایی در مستند «بادِ جن» با گفتار متنی همراه است که به روشنی با روایت او از «بادِ زار» متفاوت است.

□ ادامه دارد

T.me/goharmorads


🎓 مقاله

کنکاش ناتمام ساعدی
محمدعلی افتخاری



■ بخش نخست

#غل
امحسین_ساعدی از «بادِ جن» تا «دایره مینا»

این که حضور غلامحسین ساعدی در سینمای ایران باعث پیدایش «موج نوی سینما» و یا بخشی از دگرگونی‌های ظاهری می‌شود، تنها دلیل ماندگاری نام او در هنرهای نمایشی نیست. چراکه سینما و موانع دست و پاگیر همیشگی‌اش هر کوششی برای برگردانِ یک قصه را با چالشی پیش‌بینی‌ناپذیر روبرو می‌سازد. پس روشن است که انتقال نگرش ساعدی و آنچه در تک‌نگاری‌ها، قصه‌ها و داستان‌هایش دیده می‌شود به صحنه‌هایی در یک فیلم که آمیخته با شیوه پردازی‌های مختلف است، نمی‌تواند نمایانگر پیمایش ساعدی در جهان گسترده‌ی افکارش باشد. از طرفی نثر ساعدی در آثار ادبی‌اش، مثل «ترس و لرز» یا «عزاداران بَیل» نشان می‌دهد که او دغدغه‌ای برای طراحی موقعیت‌های شگرف ادبی و خلق شخصیت‌های مرموز و رنگارنگ ندارد. گویی وقتی ساعدی برای پاسخ به سؤالاتِ بی‌شمارش به جنوب کشور سفر می‌کند و یا تنگدستیِ حاشیه‌نشینان تهران را با نگاهی صادقانه و انسانی ثبت می‌کند، نوعی مهربانیِ ازدست‌رفته را جستجو می‌کند که توصیف‌های هنرمندانه‌ی ادبیات و محدودیت‌های مدیوم سینما تنها قادرند یک از هزارِ آن را نشان بدهند. فقدان این عشق و انسانیت است که ساعدی را به زندان می‌کشد و یا دوران سخت تبعید را برایش رقم می‌زند. هر سفر، برای ساعدی نتیجه‌ای دارد که بخشی از آن را در مجموعه داستان و یا اثر دیگری نگارش می‌کند. آنچه روشن است، این سفرها ساعدی را برای تمرین «مارکز بودن» و یا «چپ رادیکال» بودن آماده نمی‌کند (هرچند معاصرین او به هر شکل سعی در تفسیر آثار مختلف او در قالب‌های از پیش آماده‌ی ادبیات و هنرهای نمایشی داشتند). او از فقدان چیزی در عذاب است که از #تبریز تا #پرلاشزِ پاریس زیر سایه بدفهمی و خودخواهی‌ فاشیستیِ آدم‌واره‌ها پنهان مانده است. شاید ساعدی در سفرهایش تلاش می‌کرد که نوعی مهربانی انسانی را جستجو کند که آیین «اهل هوا» را ماهیتی غیرخرافی ببخشد و همین‌طور شخصیت‌هایی مثل زهرا در «آشغالدونی» و یا ملیحه در «آرامش در حضور دیگران» را به عنوان جایگزین خودکامگی آدمی و برای راهیابی به عشق‌ورزی و مهربانی معرفی کند. به هر ترتیب فارغ از هرگونه خوانش «پوپولیستی»، نشانه‌های کنکاشِ بی‌امان ساعدی برای دستیابی به انسانیت را می‌شود در فیلم‌های «بادِ جن»، «گاو»، «آرامش در حضور دیگران» و «دایره مینا» ردیابی کرد. جستجویی که به‌روشنی از پروار کردن تن بی‌جان «فلسفه» و دامن زدن به تعابیری مثل «جهلِ تهی‌دستان» و غیره دوری می‌جوید...

□ ادامه دارد

https://t.me/goharmorads

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.