#شعر
از همان روزی که در باران سوارم کرده ای
با نگاهت هیچ می دانی چکارم کرده ای؟
با تو تنها یک خیابان همسفر بودم، ولی
با همان یک لحظه عمری بیقرارم کرده ای
جرعه ای لبخند گیرا از شراب جامدت
بر دلم پاشیدهای، دائم خمارم کرده ای
موج مویت برده و غرق خیالم کرده است
روسری روی سرت بود و دچارم کرده ای
تازه فهمیدم که حافظ در چه دامی شد اسیر
با نگاهت، خنده ات، مویت شکارم کرده ای
در خیابان اولین عابر منم هر صبح زود
در همان جایی که روزی غصه دارم کرده ای
رأس ساعت می رسی، میبینمت، رد می شوی
کم محلی میکنی، بی اعتبارم کرده ای
من مهندس بوده ام، دلدادگی شأنم نبود
تازگی ها گلفروشی تازه کارم کرده ای
در نگاه دیگران پیش از تو عاقل بوده ام
خوب کردی آمدی... مجنون تبارم کرده ای
#نشریه_گیل_رخ
@gilrokh3