چگونه شكر از اخلاق نيكو و پسنديده نباشد، در حالى كه خداوند خود را به اين صفت ستوده و آن را از اخلاق ربوبى شمرده است: «وَ اللّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ»(13)؛ (خداوند شكرگزار و بردبار است) و نيز شكر را كلام اهل بهشت خوانده و فرموده: اهل بهشت چنين گويند: «اَلْحَمْدُ للهِ الَّذِى صَدَقَنَا وَعْدَهُ»(14)؛ (حمد براى خدائى است كه با ما به صدق وعده رفتار كرد و تخلّف نكرد) و نيز درباره آنها فرمود: «وَ آخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»(15)؛ (آخرين دعا و سخن آنها، الحمد لله رب العالمين است) يعنى حمد براى خدائى است كه پروردگار عالمين است.
از امام باقر(عليه السلام) نقل شده كه فرمودند: «رسول الله(صلی الله علیه و آله) شبى نزد عايشه بودند، عايشه گفت: اى رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چرا اين قدر نفس خود را به زحمت مى اندازيد، [و عبادت مى كنيد] با اين كه خداوند آنچه در قبل و بعد انجام مى دهيد راضى است و شما را آمرزيده است، فرمود: اى عايشه «اَلَا اَكُونُ عَبداً شَكُوراً!»؛ (آيا نبايد بنده شكرگزارى باشم!)».(16)
در روايتى ديگر آمده كه: عايشه ديد پيامبر(صلی الله علیه و آله) در شب وضو ساخته و به نماز ايستادند و شروع به گريه كردند به طورى كه اشكها بر سينه مباركش جارى شد. سپس ركوع كرده و گريست، سجده كرده و گريست، سر برداشت و گريست و آن قدر چنين كرد تا بلال آمده و اعلان نماز صبح نمود و عايشه به حضرت عرض كرد: چرا اين قدر گريه مى كنيد، حضرت فرمود: «اَلَا اَكُونُ عَبداً شَكوراً!».(17)
در روايتى از امام هفتم(عليه السلام) از پدرانش از اميرالمؤمنين علی(عليه السلام) آمده كه فرمود: پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ده سال بر انگشتان مى ايستاد و نماز مى گزارد تا اين كه قدمهايش متورم شده و صورتش زرد گرديد و تمام شب چنين مى كرد تا اين كه مورد عتاب خداوند قرار گرفت، «طه مَا اَنزَلنَا عَلَيكَ القُرآنَ لِتَشْقَى»(18)؛ (اى پيامبر، ما قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به شدّت و مشقّت افتى).(19)
پی نوشت:
(1). ترجمه: «پس زیاد مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر مرا به جای آورید و [نعمت های مرا] کفران نکنید»؛ سوره بقره، آيه 152.
(2). سوره عنكبوت، آيه 45.
(3). ترجمه: «و بزودی شکرگزاران را پاداش خواهیم داد»؛ سوره آل عمران، آيه 145.
(4). سوره اعراف، آيه 16.
(5). سوره اعراف، آيه 17.
(6). سوره سبأ، آيه 13.
(7). سوره ابراهيم، آيه 7.
(8). سوره توبه، آيه 28.
«قدرداني»، ريشههاي مستحكمي در دين و اخلاق دارد و چندي است كه در پژوهشهاي روانشناختي نيز جاي پايي براي خود گشوده است. شكر، قدرداني، حقشناسي و واژههاي مشابه در زبانهاي مختلف تقريباً به يك معنا به كار ميروند. در اين نوشتار از واژة قدرداني استفاده ميكنيم. اما چون در متون اسلامي از واژة شكر استفاده شده، در مرور مباحث اسلامي و اخلاقي واژة شكر را به كار ميبريم.
در الهيات وجوب شكر منعم بديهي فرض شده است.1 خداشناسي با اصل وجوب شكر منعم آغاز ميشود؛ چراكه براي شكر منعم بايد ابتدا او را شناخت.2 حقيقت شكر عبارت است از صرف نعمت به گونهاي كه يادآور منعم و نشاندهندة احسانش باشد و در مورد پروردگار متعال به ايمان به او و تقوا منجر شود.3 شكر جلوههاي متعددي دارد، اما جزء اصلي آن، حالتي دروني است كه عبارت است از توجه به مورد نعمت قرار گرفتن.4 احساس مثبت دروني، احساس نزديكي به منعم، اظهار كلامي اين جريان، و نهايتاً صرف كردن نعمت در مسير درست، همگي پيامد آن حالت دروني است. بنابراين ميتوان گفت هستة مفهوم شكر، واكنش مثبتي است كه در برابر دريافت يك خير در فرد ايجاد ميشود. اين واكنش مثبت دروني به دادنِ پاسخي مثبت به «منعم»، «دهنده» يا «كمك رساننده» ميانجامد. از پيامدهاي قدرداني، تكرار يا ادامة دريافت خير است؛ چراكه منعم درمييابد لطفش به هدر نرفته است. اين حقيقت، هم در مورد خداوند درست است هم انسانها. همانگونه كه شكر نعم الهي موجب افزايش نعمت ميشود،5 خداوند از بندگانش ميخواهد سپاسگزار ديگران نيز باشند.6 در برخي اخبار رابطة نعمت و شكر، به گناه و توبه تشبيه شده است؛7 نعمت بدون شكر، قبيح است. خداوند خود(نساء: 147) و بندگان صالحش را با صفت شكر وصف ميكند. در مورد نوح(ع) ميگويد: «انه كان عبدا شكورا»(اسراء: 3) و ابراهيم(ع) را چنين وصف ميكند: «شاكراً لانعمه».(نحل: 121) خداوند ضمن اينكه شكرگزاران را اندك ميشمارد،8 همگان را به آن توصيه ميكند و آنرا پيامد ايمان ميداند.(نحل: 114) گرچه خدا بينياز است، اين بينيازي مانع از آن نيست كه بندگان را مكلف به شكر نكند؛ زيرا تكليف، خود نعمتي ديگر است.9 وانگهي شكر، پيامدهاي مادي و معنوي مهمي دارد؛ براي مثال، فقط بندگان شاكر، نشانههاي الهي را در مييابند.10 آثار رواني آن در مرور پژوهشهاي روانشناختي خواهد آمد.
از امام باقر(عليه السلام) نقل شده كه فرمودند: «رسول الله(صلی الله علیه و آله) شبى نزد عايشه بودند، عايشه گفت: اى رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چرا اين قدر نفس خود را به زحمت مى اندازيد، [و عبادت مى كنيد] با اين كه خداوند آنچه در قبل و بعد انجام مى دهيد راضى است و شما را آمرزيده است، فرمود: اى عايشه «اَلَا اَكُونُ عَبداً شَكُوراً!»؛ (آيا نبايد بنده شكرگزارى باشم!)».(16)
در روايتى ديگر آمده كه: عايشه ديد پيامبر(صلی الله علیه و آله) در شب وضو ساخته و به نماز ايستادند و شروع به گريه كردند به طورى كه اشكها بر سينه مباركش جارى شد. سپس ركوع كرده و گريست، سجده كرده و گريست، سر برداشت و گريست و آن قدر چنين كرد تا بلال آمده و اعلان نماز صبح نمود و عايشه به حضرت عرض كرد: چرا اين قدر گريه مى كنيد، حضرت فرمود: «اَلَا اَكُونُ عَبداً شَكوراً!».(17)
در روايتى از امام هفتم(عليه السلام) از پدرانش از اميرالمؤمنين علی(عليه السلام) آمده كه فرمود: پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ده سال بر انگشتان مى ايستاد و نماز مى گزارد تا اين كه قدمهايش متورم شده و صورتش زرد گرديد و تمام شب چنين مى كرد تا اين كه مورد عتاب خداوند قرار گرفت، «طه مَا اَنزَلنَا عَلَيكَ القُرآنَ لِتَشْقَى»(18)؛ (اى پيامبر، ما قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به شدّت و مشقّت افتى).(19)
پی نوشت:
(1). ترجمه: «پس زیاد مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر مرا به جای آورید و [نعمت های مرا] کفران نکنید»؛ سوره بقره، آيه 152.
(2). سوره عنكبوت، آيه 45.
(3). ترجمه: «و بزودی شکرگزاران را پاداش خواهیم داد»؛ سوره آل عمران، آيه 145.
(4). سوره اعراف، آيه 16.
(5). سوره اعراف، آيه 17.
(6). سوره سبأ، آيه 13.
(7). سوره ابراهيم، آيه 7.
(8). سوره توبه، آيه 28.
«قدرداني»، ريشههاي مستحكمي در دين و اخلاق دارد و چندي است كه در پژوهشهاي روانشناختي نيز جاي پايي براي خود گشوده است. شكر، قدرداني، حقشناسي و واژههاي مشابه در زبانهاي مختلف تقريباً به يك معنا به كار ميروند. در اين نوشتار از واژة قدرداني استفاده ميكنيم. اما چون در متون اسلامي از واژة شكر استفاده شده، در مرور مباحث اسلامي و اخلاقي واژة شكر را به كار ميبريم.
در الهيات وجوب شكر منعم بديهي فرض شده است.1 خداشناسي با اصل وجوب شكر منعم آغاز ميشود؛ چراكه براي شكر منعم بايد ابتدا او را شناخت.2 حقيقت شكر عبارت است از صرف نعمت به گونهاي كه يادآور منعم و نشاندهندة احسانش باشد و در مورد پروردگار متعال به ايمان به او و تقوا منجر شود.3 شكر جلوههاي متعددي دارد، اما جزء اصلي آن، حالتي دروني است كه عبارت است از توجه به مورد نعمت قرار گرفتن.4 احساس مثبت دروني، احساس نزديكي به منعم، اظهار كلامي اين جريان، و نهايتاً صرف كردن نعمت در مسير درست، همگي پيامد آن حالت دروني است. بنابراين ميتوان گفت هستة مفهوم شكر، واكنش مثبتي است كه در برابر دريافت يك خير در فرد ايجاد ميشود. اين واكنش مثبت دروني به دادنِ پاسخي مثبت به «منعم»، «دهنده» يا «كمك رساننده» ميانجامد. از پيامدهاي قدرداني، تكرار يا ادامة دريافت خير است؛ چراكه منعم درمييابد لطفش به هدر نرفته است. اين حقيقت، هم در مورد خداوند درست است هم انسانها. همانگونه كه شكر نعم الهي موجب افزايش نعمت ميشود،5 خداوند از بندگانش ميخواهد سپاسگزار ديگران نيز باشند.6 در برخي اخبار رابطة نعمت و شكر، به گناه و توبه تشبيه شده است؛7 نعمت بدون شكر، قبيح است. خداوند خود(نساء: 147) و بندگان صالحش را با صفت شكر وصف ميكند. در مورد نوح(ع) ميگويد: «انه كان عبدا شكورا»(اسراء: 3) و ابراهيم(ع) را چنين وصف ميكند: «شاكراً لانعمه».(نحل: 121) خداوند ضمن اينكه شكرگزاران را اندك ميشمارد،8 همگان را به آن توصيه ميكند و آنرا پيامد ايمان ميداند.(نحل: 114) گرچه خدا بينياز است، اين بينيازي مانع از آن نيست كه بندگان را مكلف به شكر نكند؛ زيرا تكليف، خود نعمتي ديگر است.9 وانگهي شكر، پيامدهاي مادي و معنوي مهمي دارد؛ براي مثال، فقط بندگان شاكر، نشانههاي الهي را در مييابند.10 آثار رواني آن در مرور پژوهشهاي روانشناختي خواهد آمد.